به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا؛ اقتباس ادبی در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ایران، سالهاست به یکی از جدیترین و در عین حال پرچالشترین مسیرهای تولید سریال تبدیل شده است.
مسیری که در آن، ادبیات داستانی بهعنوان یک سرمایه فرهنگی وارد میدان تصویر میشود و ناگزیر باید با منطق رسانه، سلیقه مخاطب امروز و محدودیتهای تولید به تعادل برسد.
تجربه نشان داده است هرجا این تعادل هوشمندانه برقرار شده، نتیجه به خلق اثری ماندگار انجامیده و هر جا سادهسازی، شتابزدگی یا بدفهمی متن ادبی رخ داده، اقتباس به ضد خود تبدیل شده است.
در سالهای اخیر، موج تازهای از اقتباسها در تلویزیون و پلتفرمها شکل گرفته که بار دیگر این پرسش قدیمی را زنده کرده است که آیا ادبیات داستانی ایران ظرفیت سریالسازی دارد یا مسئله به نحوه خوانش و اجرای آن بازمیگردد؟
یکی از نمونههای قابل توجه، سریال «وارش» به کارگردانی احمد کاوری است که بر اساس رمان «مهاجران» ساخته شد. این سریال با تکیه بر فضای اقلیمی و تاریخی اثر، کوشید جهان رمان را به تصویر بکشد و نشان داد وفاداری به روح متن حتی اگر با تغییراتی در روایت همراه باشد، میتواند مخاطب عام را نیز با خود همراه کند.
در نقطهای دیگر «بوم و بانو» به کارگردانی سعید سلطانی و با الهام از رمان «چشمهایش» بزرگ علوی قرار دارد؛ رمانی با پیچیدگیهای روانشناختی و سیاسی که انتقال آن به زبان تصویر، کاری پرخطر بود. سریال تلاش کرد بخشی از این لایهها را بازآفرینی کند، اما فاصله میان زبان ادبی و زبان تصویری، بحثهای فراوانی درباره میزان موفقیت این اقتباس به وجود آورد.
«زخم کاری» ساخته محمدحسین مهدویان از نمونههای موفق اقتباس در شبکه نمایش خانگی به شمار میآید. این سریال که بر اساس رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد ساخته شد با خوانشی آزاد و خلاقانه از متن، توانست به اثری مستقل تبدیل شود؛ اثری که نه اسیر وفاداری مکانیکی به کتاب شد و نه پیوند خود را با منبع ادبی از دست داد.
در همین مسیر، «یاغی» به کارگردانی محمد کارت و اقتباس از رمان «سالتو» نمونهای از تلاش برای اجتماعیکردن ادبیات معاصر است؛ سریالی که با تمرکز بر زیست طبقه فرودست و خشونت پنهان در مناسبات اجتماعی، نشان داد ادبیات امروز ایران نیز ظرفیت تبدیل شدن به درام تصویری پرمخاطب را دارد.
از سوی دیگر، پروژههایی مانند «سووشون» به کارگردانی نرگس آبیار، حساسیت اقتباس از آثار کلاسیک را دوباره یادآوری کردند. رمان «سووشون» سیمین دانشور تنها یک داستان نیست بلکه بخشی از حافظه جمعی ایرانیان به شمار میآید. ورود به چنین متنی، جسارت و دقتی دوچندان میطلبد؛ چرا که مخاطب، پیش از دیدن سریال، تصویر ذهنی مشخصی از شخصیتها و فضا دارد. با این حال، وفاداری بیش از حد به متن اصلی برخلاف انتظار با واکنشهای منفی منتقدان و دلزدگی بخشی از مخاطبان همراه شد.
سریالهایی، چون «مستوران» (برگرفته از کتاب «مستوران»)، «کاتب اعظم» (بر اساس «اعترافات کاتب کشتهشده») و «سوران» (برگرفته از کتاب «عصرهای کریسکان») نیز نشان میدهند که نهادهای فرهنگی و هنری در سالهای اخیر، توجه جدیتری به ادبیات بهعنوان منبع روایت داشتهاند؛ هرچند موفقیت این آثار بیش از هر چیز به کیفیت فیلمنامه و درک درست از جهان متن وابسته بوده است.
در کنار این نمونههای معاصر، تاریخ تلویزیون ایران مملو از اقتباسهای ماندگار است؛ از «دایی جان ناپلئون» و «کوچک جنگلی» گرفته تا «آتش بدون دود»، «در چشم باد»، «میوه ممنوعه» و «شهرزاد». آثاری که ثابت کردند اقتباس اگر با شناخت دقیق ادبیات و احترام به مخاطب انجام شود، میتواند حتی از خود کتاب نیز فراگیرتر شود؛ هرچند بسیاری از این نمونهها بیش از آنکه اقتباس کامل باشند، الهامهایی آزاد از متون ادبی به شمار میآیند.
واقعیت آن است که اقتباس ادبی نه یک مسیر امن بلکه میدانی پرریسک است. کتاب، تضمین موفقیت نیست و تصویر نیز معجزه نمیکند. آنچه یک اقتباس را نجات میدهد، خوانش درست متن، جسارت در بازآفرینی و درک زمانهای است که اثر در آن تولید میشود. شاید وقت آن رسیده باشد بهجای پرسیدن این پرسش که «کدام رمان ارزش اقتباس دارد» بپرسیم «چه کسانی شایسته اقتباساند؟»
ادبیات داستانی ایران همچنان سرشار از قصههایی است که میتوانند جان تازهای بر قاب تصویر بگیرند؛ به شرط آنکه اقتباس نه بهعنوان مصرف سریع محتوا بلکه بهمثابه گفتوگویی جدی میان متن و تصویر دیده شود.
انتهای پیام/