به گزارش گروه روی خط رسانههای خبرگزاری برنا؛ شیوع گسترده کووید-۱۹ در جهان، نقطه تعیینکنندهای در نظام بینالملل محسوب میشود. بسیاری از نظریهپردازان مطرح در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فکری و اجتماعی از حالا به ترسیم دوران پساکرونا و مختصات آن میپردازند؛ دورانی که بیشتر نظریهپردازان معتقدند با دوران کنونی دنیا، تفاوتهایی بنیادین خواهد داشت.
جوزف نای، نظریهپرداز مشهور حوزه روابط بینالملل و مبدع نظریه قدرت نرم با احتیاط ویژهای به کلیت ماجرا مینگرد. او از منازعات امروز بر سر کرونا و ویژگیهای احتمالی دوران پساکرونا سخن گفتهاست:
سرنوشت نظم جهانی در دوران شیوع کرونا و پس از آن، موضوع مورد بحث بسیاری از نظریهپردازان در جهان است. نظر شما در این خصوص چیست؟ آیا نظم جهانی در دوران پساکرونا تغییر خواهد کرد یا میل به بازگشت به دوران قبل از شیوع کرونا خواهد داشت؟
در یک برآورد کلی، نمیتوان متصور بود که بستر فعلی نظم جهانی با شیوع کرونا تغییر کند. به عبارت بهتر، من به خودی خود موافق این ایده نیستم که نظم جهانی بر اثر شیوع ویروس کرونا تغییر خواهد کرد، اما در عین حال معتقدم ثبات نظم جهانی و عدم تغییر در مولفهها و انگارههای پدیدآورده آن، بستگی به عملکرد دولت کنونی آمریکا خواهد داشت. اگر ترامپ در قبال این ماجرا مسیر نادرستی طی کند و عملکرد اشتباهی داشته باشد، تغییر نظم جهانی محتمل خواهد بود.
منظورتان از اشتباه دولت ترامپ در این زمینه چیست؟ آیا این اشتباه، ناظر به مولفههای خاصی است؟
من به صورت خاص، به دو خطای اساسی در این زمینه اشاره میکنم. یکی از این موارد، بیتوجهی به ائتلافها و نهادها و رژیمهای بینالمللی است که هزینههای این بیتوجهی زیاد خواهد بود. مورد دیگر نیز به اصرار دونالد ترامپ بر سیاستهای مهاجرتی خاص و اعمال محدودیتهای شدید علیه افراد غیر آمریکایی مربوط میشود. معتقدم عدم جذب استعدادهای متنوع و به کارنگرفتن ظرفیت افراد خلاق (که به کشورهای دیگر تعلق دارند) اشتباه خواهد بود. این موضوع میتواند آمریکا را در منازعه رقبای خود آسیبپذیر کند. جذب مهاجران توانمند از سیاستهای کلان دولت آمریکاست که این کشور را از چین متمایز میکند. در مقابل، چینیها متمرکز بر ملیگرایی و نگاه قومیتی هستند.
استفاده نکردن از استعدادهایی که در آن سوی مرزها هستند، تحت تاثیر سیاستهای مهاجرتی نادرست و بیاعتنایی نسبت به ائتلافهای بینالمللی، مولفههایی هستند که میتواند آمریکا را آسیبپذیر کند. ایجاد مناسبات دوجانبه و چند جانبه در دنیای امروز، بهخصوص در دوران شیوع کرونا و گزیدن مسیری موثر در تحقق همکاریهای بینالمللی، اصلی است که نباید نادیده انگاشته شود. فاصله گیری از این مناسبات چندجانبهگرایانه، نمیتواند منافعی برای آمریکا داشته باشد.
از کلیت منازعه آمریکا و چین سخن گفتید. هم اکنون چه شرایطی بر فضای این منازعه حاکم است و در آینده، این مجادله به کدام سو خواهد رفت؟
معتقدم گام برداشتن آمریکا در دو مسیری که اشاره کردم (بیتوجهی به سازمانهای بینالمللی و اتخاذ سیاستهای مهاجرتی محدود کننده)، عرصه بازی را در اختیار چین قرار خواهد داد. باید پذیرفت ترامپ در طول دوره ریاست جمهوری خود از الگوها و مبانی جانبهگرایی و همکاریهای بینالمللی پیروی نکرده و در این مسیر نیز گامی برنداشته است.
بر همین اساس، شیوع کرونا میتواند تسریع کننده نگاههای ملیگرایانه و اقتدارگرایانه در جهان باشد. معتقدم شیوع ویروس کرونا را نمیتوان نقطه عطفی برای پیش افتادن پکن از واشنگتن در نظام بینالملل دانست. حداقل در برهه فعلی، چنین موضوعی محرز نیست. باید در نظر گرفت همه بازیگران بینالمللی از شیوع کرونا ضربه دیدهاند.
اقتصاد آمریکا و اقتصاد چین هر دو از این ماجرا ضربه دیدهاند. کرونا باعث کاهش رشد اقتصادی و صادرت کشورها شده است. البته پکن در عرصه قدرت نظامی و تقویت این مولفه مهم، سرمایه گذاریهایی را از قبل صورت داده که با شیوع کرونا، سرعت کندتری به خود گرفته است.
از سوی دیگر، قطعا اکنون نمیتوان از همکاری آمریکا و چین در مواجهه با شیوع کرونا سخنی به میان آورد. واشنگتن و پکن در حال جنگ تبلیغاتی علیه یکدیگر هستند و همدیگر را متهم میکنند. آمریکا از ویروس چینی سخن میگوید و چین نیز اعلام کرده عامل اصلی شیوع این ویروس در ووهان، ارتش آمریکا بوده است.
جهانیسازی، مبنای عمل و نگاه آمریکا در ابتدای هزاره سوم است و بسیاری از محاسبات و رفتارهای جریانهای قدرت در آمریکا، حول همین مدار میچرخد. در این حوزه چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
شاید برخی ابعاد جهانی سازی از جمله تجارت جهانی در دوران نظم پساکرونایی دچار محدودیت شود، حتی محدودیت بیشتری نسبت به دوران فعلی. با این حال برخی مناسباتی که در سالهای گذشته و در نتیجه تغییر در الگوهای حمل نقل و ایجاد وابستگی متقابل میان کشورها ایجاد شده ضریب آسیبپذیری کمتری دارند. در این میان، جوانب مختلفی و جهانیسازی را باید در نظر گرفت. همان گونه که اشاره کردم، برخی از این جوانب مانند تجارت و مراودات مالی محدودتر خواهد شد؛ اما ابعاد فراملی جهانی شدن مانند تغییرات آب و هوایی، برخی مقررات محدود کننده در حوزههای اقتصادی، تسلیحاتی و. کمتر دچار محدودیت خواهند شد.
ما پس از شیوع بحران مالی (از سال ۲۰۰۸ میلادی) نیز شاهد رشد جریانات پوپولیستی و ملیگرا در غرب و حتی جنبشهای استبدادی در جهان بودهایم. از این رو باید نسبت به رشد دوباره این جریانها، نگاه و توجهی ویژه داشت.
جوزف نای کیست؟
جوزف نای، ۸۳ ساله، مبدع نظریه قدرت نرم و نظریهپردازمشهور آمریکایی در حوزه روابط بین الملل محسوب میشود. ریاست شورای اطلاعات ملی، دستیار وزیر دفاع و دستیار معاون وزیر خارجه برخی از مناصب دولتی بوده که پیش از این نای به عهده داشته است.
«پارادوکس ابرقدرتی آمریکا در جهان و قدرت نرم: ابزارهای موفقیت در سیاستهای جهانی»، از جمله آثار مشهور جوزف نای محسوب میشود.
جوزف نای در نظریات خود، قدرت نرم را نماد و پایه اصلی قدرت در ایالات متحده قلمداد میکند و پدیدههای جاری در حوزه امنیت و سیاست خارجی را حول همین مفهوم کلیدی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
از سوی دیگر، جوزف نای یکی از نظریهپردازان اصلی نئولیبرالیسم محسوب میشود. او مفهوم قدرت نرم را نیز در سال ۱۹۹۰، ناظر به همین چارچوب فکری مطرح کرده است.
از دید جوزف نای، مفهوم قدرت در هر زمانی در حال تغییرشکل و بازسازی خود مطابق با شرایط محیطی و بازیگران آن است.
اوقدرت هوشمند را قدرتی میداند که میتواند بیشترین تاثیرگذاری را بر اساس اقناع مخاطب یا مخاطبان خود داشته باشد. از دید نای، قدرت دارای سه وجه سخت، نرم و هوشمند است. حرکت جریان قدرت از منابع سخت و اجباری آن (مانند قدرت نظامی) به سمت منابع نرم (مانند ابزارهای فرهنگی و اقناعی)، اصلیترین دغدغه جوزف نای در وضع نظریه قدرت نرم است.
منبع: روزنامه جام جم