به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا؛ 23 سال از دوم خرداد سال 76 و پیروزی دولت اصلاحات میگذرد و به نوعی شاید بتوان گفت شکلگیری گفتمان اصلاحات به 23 سالگی خود پا میگذارد. پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 بابی جدید در سیاست داخلی کشور گشود و شکلگیری گفتمان اصلاحات فضای سیاسی کشور را متحول کرد و دوگانه موجود را حتی در سطح ادبیات سیاسی تغییر داد به این صورت که پس از دوم خرداد نیروهایی که سابقا چپ نامیده میشدند، با عنوان جدید «اصلاحطلب» شناخته و تقسیمبندی میشدند. «فیضالله عربسرخی» سیاستمدار اصلاح طلب و زندانی سیاسی ایرانی و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران درباره عوامل موثر بر شکلگیری دوم خرداد و نقش امروز اصلاحطلبان با ما گفتگو کرد.
مشروح مصاحبه خبرنگار سیاسی خبرگزاری برنا با فیضالله عربسرخی به شرح زیر است:
سخنان، برنامهها و ایدههای خاتمی در جامعه مورد اقبال قرار گرفت
اگر بخواهید چند عامل مهم را در شکلگیری دوم خرداد نام ببرید، به چه عواملی اشاره میکنید با توجه به اینکه خود نیروهای چپ هم باور نداشتند که در انتخابات سال ۷۶ پیروز شوند؟
شرایط و ارزیابیها در مقاطع زمانی مختلف، متفاوت بود. در ابتدا میرحسین موسوی گزینه موردنظر بود که او کنارهگیری کرد و بعد گزینههای دیگر عنوان شدند و نهایتا خاتمی مورد توجه مجموعه دوستانی که امروز به نام جریان اصلاحات میشناسید، قرار گرفت. آن زمان تحلیلها مبتنی بر این بود که احتمال پیروزی خاتمی پائین است اما این حضور میتواند در نظم بخشیدن به نیروهای چپ موثر باشد.
اثر مثبت دیگر مورد نظر فعالان سیاسی از حضور خاتمی در عرصه انتخابات، نشان دادن وزن و توان اجتماعی این مجموعه به حاکمیت بود که در پی آن موضع اصلاحطلبی به عنوان یک جریان سیاسی در کشور تثبیت شود.
اما به مرور این شرایط تغییر کرد، سخنان، برنامهها و ایدههای خاتمی در جامعه و میان مردم دیده شد و مورد اقبال آنان قرار گرفت. صداقت در ارائه برنامهها و خوشنامی او طی سالهای وزارت بر ارشاد و ریاست بر کتابخانه ملی نیز در حمایت بخش فرهنگی و هنری جامعه موثر بود، تا جایی که یک ماه قبل از انتخابات بسیاری از افراد به این نتیجه رسیده بودند که خاتمی شانس پیروزی دارد. قبل از برگزاری انتخابات فضای جامعه آنقدر به نفع خاتمی چرخیده بود که خیلیها نگران بودند که رایها خوانده نشود یا تقلبی صورت گیرد. موضوع نگرانی از تقلب در حدی زیاد شده بود که رئیسجمهور وقت (مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی) در آخرین خطبه قبل از انتخابات درباره موضوع تقلب صحبت کردند. با همه این عوامل و دلایل اقبال به خاتمی، نمیشد نتیجه عکس تبلیغات منفی جناح رقیب را ندید. کار به جایی رسیده بود که بخشی از تندروهای جناح مقابل به جای تبلیغ برای کاندیداهای خود، به تخریب چهره خاتمی روی آورده و هر روز شایعهای به راه میانداختند که به زعم خود او را از چشم مردم بیندازند، اما آش آنقدر شور بود و همه آن تخریبها نتیجه عکس داشت و در نهایت دوم خرداد پدید آمد.
در دولت مرحوم هاشمی بهرغم همه نقدها نیروهای چپ با دولت ارتباط داشتند
اصلاحطلبان چه جایگاهی در فضای سیاسی کشور در آن روزها داشتند و چینش سیاسی مجلس و قوه قضائیه چگونه بود؟
در دولت مرحوم هاشمی بهرغم همه نقدها، همچنان بخشهایی از نیروهای چپ ارتباط خود را با دولت داشتند و در دولت هم وزرایی از این طیف حاضر بودند. هر چند در دولت دوم مرحوم هاشمی افراد به دلایل و طرق مختلف کنار گذاشته شدند اما به طور کلی با ایفای نقش معتدلی که آقای هاشمی بر عهده گرفته بود ارتباط حداقلی با مجموعه چپ برقرار بود. در آن زمان مجلس پنجم بر روی کار بود که اقلیت قابل توجهی از اصلاحطلبان در آن حضور داشتند و اگر اشتباه نکنم در رقابتی که در ریاست مجلس بین ناطق نوری و شیخ عبدالله نوری صورت گرفت، نوری بالاتر از صد رای به دست آورد؛ بنابراین اقلیت قابل توجهی از نیروهای چپ در مجلس پنجم نیز حضور داشتند. قوه قضائیه و مجلس خبرگان نیز هنوز به شکل امروز یکدست نشده بودند. بنابراین علیرغم اینکه این نگرانی وجود داشت که اگر رئیسجمهور از جناح راست انتخاب شود حاکمیت به لحاظ اکثریت شکل یکدستی پیدا خواهد کرد، اما در مجموع در نهادهای مختلف نیروهای چپ ولو با تعداد کم حضور داشتند و مانند امروز سیاست حذفی به طور آشکار اعمال نمیشد.
حزب کارگزاران با راهبری مرحوم هاشمی که به حامیان خاتمی پیوستند
آیا حلقه کیان در شکلگیری دوم خرداد موثر بود؟
بخش مهمی از نیروهای چپ آن زمان که کمتر در کارهای اجرایی بودند، توانستند از طریق نشریات بسیار محدود آن روزها و فرصتهای مطالعاتی، در حوزه مباحث نظری تلاشهای قابل توجهی انجام دهند. عنوان یکی از آن جمعها حلقه کیان بود. جمعی از دوستان روشنفکر مسلمان که انس بیشتری با مباحث نظری داشتند، نشستهای ماهانه برگزار میکردند و بخشهایی از مباحث آنان در قالب نوشتارهایی در مجله کیان منتشر میشد. در آن مقطع روزنامه سلام با مسئولیت آیتالله موسوی خوئینی تنها روزنامه طیف چپ و دوهفتهنامه عصر ما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از معدود مطبوعات طیف چپ بودند و طبیعتا مرتبط با این نشریات حلقههایی بودند که مباحث نظری را دنبال میکردند. مرکز تحقیقات استراتژیک هم محلی بود که بخشی از این نیروها در قالب آن فعالیت و کارهای پژوهشی انجام میدادند. همه این تحرکات فکری و اندیشهای یک چارچوب فکری را شکل داده بود که هرچند شاید نتوانیم بگوییم این چارچوب جامعه را به حرکت آورد اما در سطح نخبگان تاثیر جدی داشت. این جریانات و همچنین حزب کارگزاران با راهبری آقای هاشمی که به حامیان خاتمی پیوستند، در مجموع باعث شدند نگاه و شعارهای آقای خاتمی در جامعه و میان مردم تقویت شده و نهایتا خاتمی در دوم خرداد واجد اکثریت آرا مردم شد.
در دور دوم هر چه جلو آمدیم مشکلات و موانع خاتمی بیشتر شد و دلزدگی در جامعه بروز کرد
دوم خرداد کجا شتاب گرفت و کجا فروکش کرد؟
نمیتوانیم قبل از انتخابات یک نقطه را به عنوان نقطه آغاز شتاب حرکت در نظر بگیریم. وقتی خاتمی اعلام حضور کرد در یک روند رو به جلو تا روز رایگیری جایگاه او در افکار عمومی در حال رشد و ارتقا بود. نقطه پرتابی وجود نداشت و جامعه گام به گام با خاتمی همراه شد. بنابراین یک ماه قبل از برگزاری انتخابات تقریبا جو یکسویهای که پیش از آن در تحلیلها وجود داشت به نقطه تعادلی رسید و تحلیلگران شانس متقابلی را برای هر دو نامزد قائل شدند. روزهای پایانی قبل از انتخابات فضای افکار عمومی و نظرسنجیها نشان میداد که خاتمی به شکل جدی شانس رایآوری دارد و بسیاری روزهای آخر میگفتند که او قطعا رای خواهد آورد.
آنچه به عنوان تب و تاب اصلاحات از آن یاد میکنیم برای بعد انتخابات است. بعد از انتخاب خاتمی شور و شوق زیادی در جامعه ایجاد شد، امید زیادی در جامعه حتی در میان ایرانیان خارج از کشور پدید آمد. با رجوع به معدود رسانههای آن زمان میبینیم که خیلی از نقل قولها از ایرانیهای خارج از کشور وجود داشت که موجی از بازگشت به ایران و امیدواری از اصلاحات دیده میشد. کمتر از دو سال بعد از روی کار آمدن خاتمی انتخابات مجلس را داشتیم؛ در این مقطع جریان نیروهای چپ که با عنوان اصلاحطلبان متشکل شده بودند، لیستی ارائه داد که با فاصله بسیار زیاد با سایر نامزدها به مجلس راه پیدا کرد و مجلسی با اکثریت ۲۳۰ نفره اصلاحطلب شکل گرفت به این ترتیب دو قوه در اختیار نیروهای اصلاحطلب قرار گرفت و این روند تا پایان دور اول خاتمی ادامه داشت. در دور دوم با اینکه خاتمی برای حضور در صحنه تردید داشت اما موج اجتماعی او را قانع کرد که در میدان بماند. در دور دوم هر چه جلو آمدیم مشکلات و موانع خاتمی بیشتر شد و طبیعتا هر چه موانع افزایش یافت برخی دلزدگیها و ناامیدیها در جامعه بروز پیدا کرد و به آخر دوره که رسیدیم یاس و ناامیدی فضای جامعه را در بر گرفته بود و نارضایتیهایی که به دلایل بسیار متفاوت بهوجود آمده بود باعث دلسردی شد.
در انتخابات مجلس هفتم با پدیده ردصلاحیتهای گسترده مواجه شدیم
تحصن مجلس ششم چگونه به جریان اصلاحات شکل داد و آن را به کدام سمت و سو کشاند؟
بعد از برگزاری انتخابات مجلس ششم که ردصلاحیتها نسبتا محدود بود در انتخابات مجلس هفتم با پدیده ردصلاحیتهای گسترده مواجه شدیم که به نظر میآمد همراه با یک ساختار و برنامه است، به گونهای که نزدیک ۹۰ نفر از نمایندگان مجلس ششم و به خصوص چهرههای شاخص آن از اعضای هیات رئیسه تا اعضای کمیسیونها ردصلاحیت شدند. در پی این ردصلاحیتهای عجیب و غریب اعتراضی جدی شکل گرفت که نمایندگان وارد تحصن شدند. نمایندگان ردصلاحیت شده حتی حاضر بودند که کنارهگیری کنند اما نه اینکه با ردصلاحیتهای به این شکل کنار گذاشته شوند. در ابتدا وعدههایی هم داده شد و دیدارهایی با رهبری صورت گرفت، رهبری هم گفتند که به شورای نگهبان توصیههایی کردند اما در عمل هیچ اتفاقی نیفتاد و آن رویه همانطور که اصلاحطلبان ابراز نگرانی کرده بودند به رویهای تبدیل شد که امروز شاهد آن هستیم.
من معتقد نیستم تحصن مجلس ششم حرکت جناح مقابل را تندتر کرده است
خاتمی و کروبی با این تحصن مخالف بودند و آن را حرکتی رادیکال میدانستند آیا این تحصن باعث نشد که حساسیتها بر روی جریان اصلاحات بیشتر شود؟
برخی از نیروهای اصلاحطلب معتقد به حرکتهای نرمتری بودند و برخی حرکتهای رادیکالتر را باور داشتند اما به هر حال مجموعه این مباحث و ایده تحصن و اقدامات انجامشده در چارچوبهای قانونی مطرح بود. در این میان توصیههایی مبنی بر تعدیل حرکات بود اما کسی معتقد نبود که تحصن خارج از چارچوبهای قانونی است. خاتمی معتقد بود شاید با گفتوگوی جدیتر بتوان مشکلات را حل کرد اما در عمل دیدیم که هیچکدام از وعدههایی که به کروبی و خاتمی داده شد از جانب شورای نگهبان محقق نشد. به نظر من کسانی که با انتخاب خاتمی اعلام کرده بودند؛ این دولت ۶ ماه بیشتر دوام نمیآورد، نیروهایی نبودند که در پایان مجلس ششم که نیمه دور دوم آقای خاتمی بود بخواهند به خاطر تحصن مجلس تصمیمی بگیرند. در واقع تصمیمات از قبل گرفته شده بود و ردصلاحیتها مهمترین آنها بود. من معتقد نیستم که تحصن مجلس ششم حرکت جناح مقابل را تندتر کرده است.
عملکرد دولت اصلاحات غرورآفرین بود
گفتمان دو دولت پیش از اصلاحات گفتمان انقلابی بود. آیا میتوان گفت پس از دوم خرداد ۷۶ بود که توجه به مردم و رای مردم و کسب مشروعیت از مردم وارد گفتمان سیاسی حتی اصولگرایان شد؟ آیا این مسئله را میتوان از دستاوردهای اصلاحات دانست؟
دولت اصلاحات دستاوردهای بسیار چشمگیری داشت که به راحتی قابل اثبات است؛ در همه حوزهها اعم از عرصه اقتصاد تا عرصههای فرهنگی، سیاسی، بینالمللی و... اگر شاخصهای دولت اصلاحات را با بقیه دورهها مقایسه کنید متوجه میشوید که شاخصها و عملکردها بسیار ممتاز بوده است. قانونگرایی به یک شعار تبدیل شد، مردممحوری مورد بحث قرار گرفت، توسعه سیاسی به عنوان یک مسئله جدی مورد تاکید واقع شد، توسعه احزاب، رشد مطبوعات، گسترش سمنها و تحولات فرهنگی و ... هم به وضوح دیده میشد. اگر همه این موارد مورد بررسی قرار گیرد مشخص خواهد شد که عملکرد دولت اصلاحات غرورآفرین بود. شعارهای دولت اصلاحات روی گروههای سیاسی و طیف مقابل هم اثر گذاشته اما تقلیل دادن دستاوردهای دولت اصلاحات به مردممحوری و شکلگیری ساختار جامعه مدنی درست نیست، بلکه همه شاخصها در دوره اصلاحات و خاتمی ارتقا پیدا کرد و دوران او هم کمی و هم کیفی عملکرد بهتری نسبت به همه دورهها داشته است.
عدهای معتقد بودند خاتمی باید رادیکالتر باشد
آیا اصلاحطلبان از خاتمی عبور کردهاند؟
همیشه کسانی بودهاند که ترجیح میدادند حرکت خاتمی ملایمتر از آنچه بود اتفاق افتد و نرمتر شود، در سوی دیگر عدهای هم معتقد بودند که خاتمی باید رادیکالتر باشد. خاتمی به لحاظ مشی و مشرب میانه اصلاحطلبان بوده و هست. الان هم خیلیها نرمتر از خاتمی حرکت میکنند و عدهای پیشنهادات رادیکالتر از او مطرح میکنند. با این حساب عبور از او یعنی عبور از نیمی از یک جریان که در واقع معنا ندارد.
خاتمی هیچگاه نگفت سیاست را بوسیدم و کنار گذاشتم بلکه گفت خواهان بازگشت به قدرت نیستم
آیا این مشی محدود به شخصیت خاتمی میشود، آیا به اختلافات در درون جریانی برمیگردد یا مضایق فضای سیاسی کشور در آن موثر است؟
وقتی در جریان اصولگرا هم باشید خواهید دید که عدهای خیلی محافظهکار هستند و عدهای خیلی تندترو و افراطی. در سایر احزاب هم همینطور است. در جریان اصلاحات، خاتمی همواره در نقطه میانه بوده است. از آنجا که او به دنبال قدرت نیست فشار حاکمیت نمیتواند تاثیری بر مشی و رفتار او بگذارد. در واقع با فشار قدرت، دیدگاه او تغییر نمیکند او سالهاست ممنوعالتصویر و ممنوعالمصاحبه است، اجازه سخنرانی ندارد و خیلی محدودیتهای دیگر که برخی از آنها خبری شده و برخی را هم اصلا خبری نکردهاند اما الان هم سخنرانی اخیر او را بشنوید میبینید که مواضع و ادبیات کاملا شبیه سخنرانی سالهای پیش اوست. عدهای کاملا مدافع دیدگاههای او هستند و عدهای معتقدند این دیدگاهها کند و ملایم است. این خاصیت و ویژگی جریانی است که یک طیف محسوب میشود و نه یک خط. حتی طیفی از اصولگرایان هم عملکردهای خاتمی را میپسندند. سخنان او بر اساس منافع و مصالح کشور مطرح میشود و بدون چشمداشت به قدرت است. خاتمی هیچگاه نگفت که سیاست را بوسیدم و کنار گذاشتم بلکه گفتند خواهان بازگشت به قدرت نیستم. بازگشت به قدرت یعنی کاندیدا شدن، به غیر از این ممکن است سکوت هم یک عمل سیاسی تلقی شود. چه کسی گفته خاتمی نمیخواهد روی سیاست تاثیر بگذارد؟ اینکه او ادعایی برای رهبری اصلاحات ندارد، یعنی نمیخواهد افرادی را به تبعیت از خود سوق دهد، غیر از این است که نظر خود را به مردم بگوید. فرق است بین کسی که حرفش به خاطر مقبولیت شنیده میشود با کسی که داعیهدار رهبری است، خاتمی داعیه رهبری ندارد به همین دلیل برخی میگویند شما که داعیه رهبری ندارید بگویید میخواهم کنار بروم اما خاتمی نمیخواهد همه چیز را کنار بگذارد بلکه میخواهد به عنوان یک شهروند نظراتش را در این جامعه ابراز کند. خاتمی صحنه سیاسی را ترک نکرده اما خواهان برگشت شخصی به قدرت نیست.
در سال ۸۸ به دلیل شرکت در یک راهپیمایی به ۵ سال زندان محکوم شدم
۲۳ سال از ماجرای دوم خرداد میگذرد، شاید به نوعی بتوان گفت ۲۳ سال از عمر سیاسی اصلاحطلبان گذشته است با این حال چرا اصلاحطلبان هیچگاه نتوانستهاند زیر یک پرچم واحد گرد هم بیایند؟
دلایل زیادی وجود دارد. هم اشکالاتی به اصلاحطلبان برمیگردد و هم دلایل بیرونی وجود داشته و دارد. میبینید که امروز هر نیروی اثرگذار اصلاحطلب برای انتخابات مجلس، خبرگان یا انتصاب مدیران ردصلاحیت میشود. این فشارها تاثیرات متفاوتی بر افراد مختلف دارد. برخی کنارهگیری میکنند و برخی دیگر سیاست تعدیل گفتههایشان را در پیش میگیرند. امروزه بسیاری از فعالان اصلاحطلب به دلیل اظهارنظرهایی که در چارچوب قانونی است بازداشت میشوند، بنده در سال ۸۸ صرفا به دلیل شرکت در یک راهپیمایی که در اصل ۲۷ قانون اساسی به آن تصریح شده به ۵ سال زندان محکوم شدم. این فشارها روی عملکرد جریانها و رفتار افراد موثر است. نمیتوان انتظار داشت که این فشارها باشد و افرادی که زیر چتر اصلاحات کار میکنند آنقدر توانا باشند که همه این فشارها و محدودیتها و هزینهها را تحمل کنند، زندان و اخراج را بپذیرند و هیچ گزندی به تفکر و عملشان وارد نشود.
بیشترین فعالیت مطبوعات و رونق احزاب در دوره خاتمی بود
نگاه به قدرت اصلاحطلبان را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این نگاه باعث ضربه به اصلاحات نشده است؟
برای اینکه بتوانیم خط مشی اصلاحات را پیش ببریم دو روش وجود دارد که این دو روش مکمل یکدیگر هستند. یک روش جنبش اجتماعی و فعالیت در جامعه است و روش دیگر تلاش از مسیر قدرت و بهبودخواهی حکومتی.
در دروه خاتمی بالاترین نقش را در حاکمیت داشتیم یعنی دولت و مجلس در دست اصلاحطلبان بود، از سوی دیگر در جامعه مدنی حضور موثر داشتیم، بیشترین انجیاو ها در این دوره تاسیس شد و بیشترین فعالیت مطبوعات و رونق احزاب هم در این دوره بود. وقتی میگوییم جنبش اجتماعی و جامعه مدنی دقیقا به همین معناست؛ دوره رونق فعالیت در جامعه مدنی در دوره خاتمی بود. از سوی دیگر هر چقدر هم افراد در جامعه مدنی تلاش کنند باز هم نیازمند آنیم که قانون درست در مجلس تصویب شود و برای این کار باید نیروهای آموزشدیده و شجاع و خوشفکر، فارغ از منافع فردی، وارد مجلس شوند. اصلاحطلبی توامان در این دو مسیر پیش میرود. اصلاحطلبان نیاز به حرکت در جامعه و همچنین حرکت از مسیر قدرت در قالب حکمرانی خوب دارند.
امروز اصلاحطلبان بخشی از سرمایه اجتماعی خود را از دست دادهاند به این دلیل که نتوانستند در دولت و مجلس انتظارات مورد نظر را محقق کنند. با این حال به نظر من در همه دورهها دیدگاهها و برنامه اصلاحطلبان به نظرات و خواستها و منافع مردم نزدیکتر بوده است. برای ۱۴۰۰ هم باید ببینیم که شرایط چگونه خواهد بود. اولا باید دید حاکمیت چقدر آمادگی تجدیدنظر در رویهای که طی این سالها در پیش گرفته، دارد. اگر بنا باشد رفتاری که در انتخابات مجلس داشت را تکرار کند منطقی است که باز هم مردم رغبتی به مشارکت نداشته باشند و اگر مردم نخواهند در انتخابات شرکت کنند، حضور و عدم حضور اصلاحطلبان معنایی نخواهد داشت. مردم در ایران با صندوق رای با نهاد حاکمیت گفتوگو میکنند و حضور و عدمحضورشان در انتخابات در واقع مخاطب قرار دادن حاکمیت است، پس اگر اصلاحطلبان نتوانند امید و انتظارِ در جامعه را نمایندگی کنند، حضورشان بیمعنا میشود.
هنوز هیچ تئوری جایگزینی برای اصلاحطلبی نداریم
جنبش اصلاحات که از سال ۷۶ شروع شد آیا جنبشی پایاست و به پیش میرود یا پایان یافته است؟
جریان تفکر اصلاحطلبی یک تئوری سیاسی است که در دوره معین حاملان مشخص پیدا میکند. ممکن است این حاملان موفق بشوند یا نشوند که این تئوری و مشی سیاسی را در عمل اجرا کنند، اما هنوز هیچ تئوری جایگزینی برای اصلاحطلبی نداریم. راهکارهایی که وجود دارد همچنان انفعال، اصلاحات و براندازی است. سخنان منتقدان همه موید نارضایتی از عملکرد اصلاحطلبان است و شما نقد قوی و علمی بر اصلاحطلبی نمیبینید؛ اصلاحطلبان در مقاطعی ممکن است نتوانسته باشند خوب عمل کنند در این صورت مردم از آنها حمایت نمیکنند اما این نارضایتی به معنای ناکارآمدی این نظریه نیست. اصلاحات در پی این است که با روشهای قانونی، مسالمتآمیز، تدریجی و با پرهیز از خشونت حکومت را قانع و وادار به اصلاح خود کند. این کار به چند طریق صورت میگیرد: جنبش اجتماعی، بهبودخواهی حکومتی، حرکت در جامعه و حرکت در نهادهای قدرت. ما هنوز تا پایان این مسیر، راه زیادی در پیش داریم که سنگاندازیها و مقاومتها هم حرکت را کندتر و سختتر کرده است که سبب ناامیدی مردم یا برخی از فعالان سیاسی شده است، اما هنوز هیچ گزینهای در مقابل اصلاحطلبی ارائه نشده که با هزینه کمتر به نتیجه مطلوب یعنی حکمرانی خوب، برسیم.5