به گزارش خبرگزاری برنا؛ در روزهایی که نزدیک به چهار ماه از شیوع ویروس کرونا میگذرد، مردم ایران در قیاس با سایر کشورهای دنیا، توانستند عملکرد متفاوتی در مبارزه و مقابله با این اپیدمی و حواشیاش داشته باشند. در این بین، رهبر انقلاب اسلامی هم با تبیین مفهوم شهدای سلامت، روحیه دینیِ جامعه ایرانی را حفظ کردند و جایگاه رفیع جهاد سلامت را نشان دادند. در میان نام شهدای سلامت، نام امام جمعه فقید شهر چهاربرج در استان آذربایجان غربی به چشم میخورد. با دو تن از همراهان و نزدیکان این عالم برجسته گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
همه میدانیم به دلایل متعدد، جریان آزاد اطلاعات در اینترنت، اعم از هشتگ و ترند و شبکه اجتماعی، همه چیز را به ما نمیگویند! معمول این است که با «برجستهسازی»، «چارچوببندی» یا تکنیکهایی از این دست، تلاش میکند با انعکاس زاویه دید خودش، بعضی چیزها را از نگاه ما دور نگه دارد. در فضای مجازی درباره امام جمعه مطالبی همچون «استوری انتقادی نسبت به مواضع اخیر علمالهدی درباره کرونا!»، «کلیپ بذل و بخشش امام جمعه ایرانشهر»، «کلیپ استعفای امام جمعه ایرانشهر به خاطر جریحهدار شدن افکار عمومی!»، «بررسی ادعای عجیب ارتباط اجنه با کرونا!» و ... مشاهده میشود و در واقع امام جمعههایی نظیر «جعفر آذرپندار» از این استوریها، توئیتها و هشتگها سهمی ندارند. هرچند «حاج جعفر» در میان مردمان چهار برج؛ شهری در بخش مرحمتآبادِ شهرستان میاندوآبِ استان آذربایجان غربی، شهره به صفا، صمیمیت و خلوص باشد.
منش جهادی
بالاخره کم امام جمعهای پیدا میشود که از روزهای اول شیوع کرونا، وسط خیابان در حال خدمترسانی به مردم دیده شود و در نهایت خودش مبتلا به ویروس کرونا شود و دست آخر، خیلی بی سروصدا از میانشان برود. حبیب فتاحی، مدیر حوزه علمیه سلماس که این امام جمعه را از سالها پیش میشناسد، در خصوص خصیصههای شخصیتیاش امام جمعه چهاربرج میگوید: «با حاج جعفر همولایتی بودم. دوران طلبگی در یک حوزه و یک حجره بودیم. اشکهای او در شبهایی که دعای ابوحمزه ثمالی میخواندیم، خاطرم هست. آنقدر در حجره گریه میکرد تا حال ما هم مثل او دگرگون میشد. خانوادهاش کشاورز بودند. خودش هم برای تامین مخارج در دوران طلبگی، کشاورزی میکرد. روی زمین پسرعموهایش و زمین همسایهها کار میکرد. اردوهای جهادی آن موقع چندان رواج نداشت که الگویی برای مردم باشد. ما از منش او زندگی جهادی را شناختیم.»
طلبههای مجرد، سر سفره سخاوت
در حیاط حوزهای که درس میخواندند، یک وضوخانه بود که ظرفها را هم آنجا میشستند. اگر طلبهای ظرفهایش را میگذاشت تا یک تجدید وضویی کند و حاج جعفر آنجا بود، ظرفهایش را چشم بر هم زدنی شسته بود. بدون اینکه طرف مقابل متوجه شود، سریع از آنجا میرفت. بعد از مدتی همه فهمیدند کار کدام طلبه است یعنی تکبر نداشت. فتاحی میگوید: «غیر از دسترنج خودش، چیزی از دار دنیا نداشت. کشاورز بود و در دوره طلبگی هم زودتر از خود من ازدواج کرد. هر چند وقت یکبار، بنده خدا خانمش سفرهای ساده تدارک میدید و حاج جعفر، ما طلبههای مجرد را برای صرف غذا به خانهاش میبرد.»
مغضوب تجزیهطلبان
جعفر آذرپندار وقتی امام جمعه شد، خیلی از گروههای تجزیهطلب تُرک سعی در تخریب شخصیت و جایگاه او در چشم مردم داشتند. هر بار به بهانهای، اما حاج جعفر روحیهای قوی داشت. گاهی دلشکسته میشد، اما پا پس نمیکشید.
ایشان امام جمعه است!
فتاحی میگوید: «مردم حاج جعفر را دوست داشتند. چون او هم به فکرشان و هم مثل خودشان بود. یک مشهدی رحیم داشتیم، هر از گاهی وسط خطبه نماز جمعه، پا میشد مشکلاتی که داشت را بلند بلند مطرح میکرد. حاج جعفر هم بیتعارف بود. میگفت مشهدی رحیم، خطبه که تمام شد، بیا پشت میکروفن هر چه میخواهی بگو. یک بار یکی از همشهریها، داخل مسجد به ایشان توهینی کرد. کار خیلی زشتی بود و طوری شد که طائفه ایشان آمدند از امام جمعه عذرخواهی کنند. بعداً فهمیدم در کوچهای آن شخص که توهین کرده را دیده و به دور از حواشی آن کار، با او حرف زده تا چیزی در دلش نماند.»
مدیر حوزه علمیه سلماس با اشاره به سجایای اخلاقی دیگر حاج جعفر میگوید: «مدتی پیش از کوفه مهمانی داشتیم. حاج جعفر را به آنها معرفی کردم. گفتم ایشان امام جمعه ماست. باورشان نمیشد، ذهنیتی که داشتند این بود که امام جمعه باید یک دم و دستگاه حداقلی داشته باشد. شاید باورتان نشود، ولی غریبهای اگر به جمع میآمد، متوجه نمیشد ایشان مسئولیتی دارد.»
آخوندِ پشت تراکتور
در ادامه با داماد بزرگ خانواده آذرپندار همکلام شدیم تا نمایی دیگر از زندگی امام جمعه فقید چهاربرج را تصویر کند. او میگوید: «خانواده پدریشان را سالها میشناختیم. حاجآقا که طلبه بود، ما بچه بودیم. جمعهها مینشست پشت فرمان تراکتور، با همان لباس ساده طلبگی. برای عموم جای تعجب بود. از دور با انگشت نشان میدادند که آن آخوندِ را نگاه کنید، تراکتور سوار شده! یا با موتور میرود جاده.»
ملاک حاج جعفر برای داماد دار شدن
چهاربرج طلبه زیاد داشت، اما کارهای کشاورزی و دامداری را خیلی انجام نمیدادند برای همین برای مردم خندهدار بود. از زمانی که میرسید به خانه تا زمانی که به شهر برمیگشت، تراکتورسواری و شخم زدن یک آخوند، نقل محافل بود. او میگوید: «روزی که به خواستگاری دختر حاجآقای آذرپندار آمدیم، از پول، خانه و ماشین من نپرسید. همین که الحمدلله پایم به مسجد باز بود و مرا میشناخت، برایش کافی بود. وارد حریم خانواده حاج جعفر که شدم، درسآموزترین رفتارش، خانوادهدوستی بود. به دلیل مشغله مثل عموم مردم زمان زیادی در خانه نبود، برای همین همان فرصتی که بود را غنیمت میشمرد. سعی میکردند از لحاظ عاطفی برای خانواده کم و کسری نگذارند.»