صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

نقدی بر فیلم «حکایت دریا» آخرین ساخته بهمن فرمان آرا؛

حکایت دریاست زندگی

۱۳۹۹/۰۴/۳۰ - ۰۵:۰۱:۰۰
کد خبر: ۱۰۳۱۱۸۶
مهدی قنبر، منتقد سینما، در یادداشتی به نقد فیلم سینمایی «حکایت دریا» آخرین ساخته بهمن فرمان‌آرا پرداخته که در ادامه می‌خوانید.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ «حکایت دریا» سوگنامه بهمن فرمان آرا برای نسلی است که در دل خود مشاهیر سینما، ادب و هنر و سینما پرورانده بود. چهره‌های سرشناس و نامداری که بر تارک تاریخ ادبیات معاصر کشور می‌درخشیدند. آن‌ها در سال‌های اخیر یا از دنیا رفته‌اند، یا هر یک به دلایلی خواسته و ناخواسته گوشه عزلت برگزیده‌اند. آثارشان نیز یا انتشار نمی‌یابد و یا بدون اجازه و با جرح‌وتعدیل منتشر می‌شود و به چاپ‌های مجدد می‌رسد؛ بی‌آنکه خودشان بدانند. درواقع بخشی از نگاه «بهمن فرمان آرا» در این فیلم نمایش تنهایی و سرنوشت تلخ نسل احمد شاملو، جلیل شهناز، هوشنگ گلشیری،سیاوش کسرایی و عباس کیارستمی است. کسانی که پس از مرگشان هم از بی‌مهری گروهی در امان نمی‌مانند و در مواردی سنگ‌قبرشان نیز شکسته شود. اشارات مستقیم و غیرمستقیم فرمان آرا در فیلم «حکایت دریا» هم سوگنامه نسل ازیادرفته است و هم تأکید بر اضمحلال ادبیات در میان نسل جدید. افرادی مانند ناشر آثار شخصیت اصلی قصه «طاهر محبی» که کاسب‌کارانه میراث آن‌ها را به حراج می‌گذارند و مصادر به مطلوب می‌کنند.آنان نام استاد را برای کردیت و اعتبار و صحت اعمالش خرج می‌کنند.

اما در این میان فیلم‌ساز همه نسل جوان را به باد انتقاد نمی‌گیرد. او از نسل جوان دیگری به نام «امیر دشتی» هم یاد می‌کند که مسیر اساتید و مشاهیر ادبی خود را طی می‌کند؛ اما این نسل، آرمان‌خواهی نسل گذشته را با سرعتی بیش از نگاه اساتید خود در جامعه را طی می‌کند که درنهایت نتیجه‌ای جز حبس و کشته شدن را در پی ندارد. فیلم‌ساز اگرچه نزدیکی بیشتری به این شخصیت را از خود نشان می‌دهد اما عملکرد او را نیز به چالش می‌کشاند.

دیگر چهره جوان فیلم «حکایت دریا» که مظهر نسل جوان فیلم از منظر بهمن فرمان آرا است «پروانه» دختر جوانی که نماینده نسلی است تهی از آرمان و بی‌خبر از گذشته و هویت پدرانش. او اما به‌طور تصادفی از وجود چنین هویتی مطلع می‌شود و به کنکاش و جستجوی این هویت فراموش‌شده می‌پردازد و به کشور بازمی‌گردد؛ درمی‌یابد که این هویت همان‌قدر که (پدر) می‌تواند جذاب و دوست داشتی و اطمینان‌بخش باشد به همان میزان سخت و دست نایافتنی است و برای رسیدن و حفظ آن باید خون داد و نگاه‌های سرزنش‌آمیز دیگران (ژاله) را تحمل کند.

ازاین‌رو فیلم دوپوسته جداگانه دارد. لایه رویی آن چیزی است که مخاطب درباره سرنوشت اجتماعی و خانوادگی یک نویسنده و استاد ادبیات می‌بیند و می‌شناسد. یعنی زندگی نویسنده‌ای بانام «طاهر محبی» با همه نقاط قوت و ضعفش. فردی که در اوج شهرتش دیگر جایگاهی در میان خانواده و همسرش ندارد. او گذشته‌ای پر لغزش داشته که باعث ایجاد شکاف‌های عظیم خانوادگی‌اش شده و امروز ماحصل آن خانواده‌ای ازهم‌پاشیده با روابط خانوادگی فروریخته است. «طاهر محبی» کهنه‌سوار نسل گذشته و ادبیات معاصر به سبب روابط عاشقانه گذشته‌اش امروز توسط همسر بازخواست می‌شود تا تنها دختری که یادگار این عشق سوزان است سرنوشتی نامعلوم پیدا کند.

یکی دیگر از اشارات آشکار فیلم‌ساز در فیلم «حکایت دریا» تأکید بر نقش همسران در روابط خانوادگی روشنفکران و نخبگان جامعه است؛ زیرا آنان پاشنه آشیل زندگی مشاهیر جامعه بشمار می‌روند. همسران همواره و در طول سالیان دراز در زیر سایه سنگین شهرت شوهرانشان قرار می‌گیرند؛ به‌این‌ترتیب نقش و سهمی فراتر از همسری را بر عهده نمی‌گیرند. آن‌ها کمتر زمانی قادرند از این حصار و سایه بلند زندگی‌شان خارج شوند. اتفاقی که برای شخصیت زن فیلم فرمان آرا (ژاله) رخ می‌دهد. این همسران زمانی در جستجو و یافتن نقش‌های اجتماعی خود در جامعه برمیایند که دیگر عشق سوزانشان رنگ‌باخته و دریافته‌اند که باید هویت مستقلی نسبت به همسران نام‌آشنایشان داشته باشند. پس می‌کوشند تا مسیر اشتباه جبران‌ناپذیر گذشته‌شان را اصلاح کنند. اما حاصل این اشتباه و اغماض‌های ایام جوانی شکل‌گیری نسلی است که او نیز هویتی ندارد و عاری از علایق و دغدغه‌های خانوادگی است. این نسل هم، ‌زمانی به کنکاش و احیای خانواده‌اش برمی‌آید که چیز دندان‌گیری عایدش نمی‌شود.

فیلم‌ساز با چنین نگاه جامعه‌شناسانه‌ای عنوان می‌دارد که نسل رهاشده اتفاقی است که در دل خانواده‌های دگراندیش، هنرمند و نامدار جامعه. نخبگان و روشنفکران جامعه همواره در نگاه و مسیر به جلو در تفکر و نیل به جامعه‌ای آرمانی همواره از اتفاق‌های اطراف، همسران ، فرزندان و روابط خانوادگی‌شان غافل می‌مانند. این امر شاید پاشنه آشیل نخبگان، مشاهیر و چهره‌های مشهور جامعه باشد. خانواده بذری است که در میان کنش و واکنش‌های عقل و رویکرد رسیدن به جامعه‌ای آرمان‌گرایانه، آبیاری نشده و نادیده گرفته می‌شود. پس زمانی که هنرمند تصمیم می‌گیرد تا در سایه‌سار آن بیاساید تا از سایه تنومند این درخت بهره‌مند شود درمیابد که جز ساقه خشکیده از آن بذر چیزی باقی نمانده زیرا هرگز برای چنین روزی آن را آبیاری و مراقبت نکرده و از خانواده و نقش آن غافل مانده است. نتیجه اجتماعی که فیلم‌ساز از قرار دادن این نشانه‌های اجتماعی، خانوادگی و سیاسی در کنار هم دارد بیان این مطلب است که هنرمند، روشنفکران و نخبگان جامعه همواره و در تمام اعصار زندگی‌شان چه در دوران اوج کاری، جوانی و چه کهولت و مرگ تنها هستند. باید تنها رشد کنند، به‌تنهایی پیر شوند و در تنهایی بمیرند. آن‌ها خانه‌ای زیبا، حکایتی دل‌نشین در زیباترین نقطه در کنار دریا هستند. برای مخاطبان و طرفدارانشان مانند «دکتر اسماعیل صنعان» همیشه استادی دست‌نیافتنی خواهند بود اما از نزدیک و درون همواره شکننده، آسیب‌پذیر، پر از سردی و سرشار از تنهایی هستند.

یکی دیگر از اشارات و نشانه‌های فیلم نام فیلم است. فیلم پیش‌تر بانام «دل دیوانه» مجوز ساخت گرفته بود و بانام «حکایت دریا» نمایش داده شد. همین امر تأکید ویژه فیلم‌ساز بر نام اثر، یکی دیگر از نشانه‌های مهم فیلم است. «حکایت دریا» برگرفته از شعر «شمس لنگرودی» بانام «حکایت دریا است زندگی» گرفته‌شده است. وصف مرگ وزندگی در این شعر علت اصلی انتخاب آن برای عنوان فیلمی اعتراضی است که مرگ فیزیکی و ذهنی و فراموشی اساتید هنر و ادبیات معاصر کشور را فریاد می‌زند. فیلم‌ساز در پس این اعتراض، از بی‌مهری به مشاهیری که به دلیل برخورد جامعه خواسته و ناخواسته به حاشیه رانده‌شده‌اند؛ می‌گوید. با پخش بخش‌هایی از این شعر در فیلم عنوان می‌دارد که زندگی برای بزرگان هنر و ادبیات در طول تاریخ و همه ادوار گذشته بر همین منوال بوده است. حکایت زندگی همین است؛ اما بازهم با اشاره به شعر «سیاوش کسرایی»،در دیالوگ شخصیت اصلی فیلم «طاهر محبی» عنوان می‌دارد «من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی‌کنم» و یا جمله‌ای از هوشنگ گلشیری « آن‌قدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصتِ زاری نداریم» فیلم‌ساز به‌این‌ترتیب با اشارات مختلف و با زبان شعر عنوان می‌دارد که دنیا برای بزرگان ادبیات و هنر را با مرگ یا به حاشیه راندشان پایان نمی‌یابد. از همین رو فیلم را به زندیاد «عباس کیارستمی» تقدیم می‌کند.

مرگ مقوله‌ای است که خط سیر آن در تمام‌کارهای بهمن فرمان آرا می‌توان از آن نشانی یافت. بخصوص در سه فیلم «بوی کافور، عطر یاس»، «خانه‌ای روی آب» و «یک بوس کوچولو» این نگرش را به مرگ بسیار برجسته‌تر از دیگر آثارش به نمایش می‌گذارد. به‌طوری‌که آن را سه‌گانه‌های مرگ «بهمن فرمان آرا» نیز می‌نامند؛ در جدیدترین فیلم او «حکایت دریا» این نگاه در داستان مرگ نخبگان به‌وضوح دیده می‌شود.

 فیلم‌برداری فیلم «حکایت دریا» در فضاهای بسته و محدود انجام می‌شود. فضاهای قالب از اتاقی در بیمارستان روانی، خانه و ساحل فراتر نمی‌روند. این امر با بکار گیری حس وهم‌آلود میان رؤیا و واقعیت در فضاهای خلوت، سردی حاکم بر روابط شخصیت‌ها، بازی و بیان بازیگران فیلم، کنتراست رنگ‌های خشن و کند و تند، صدا و بازی با اشیاء، دیالوگ‌های کوتاه و بلند و مونولوگ‌های بازیگران و شیوه فیلم‌برداری آن اجرایی تئاتری با تله‌تئاتری را برای مخاطب تداعی می‌کند.

محل وقوع داستان فیلم جدای از نیاز فیلم‌نامه برای نمایش به حاشیه رفتن شخصیت اصلی قصه وزندگی در محیطی آرام و دور از هیاهو، به لحاظ فنی دست کارگردان را در ساخت و کنترل بر عوامل محیطی بازتر می‌کند. به‌طوری‌که فیلم‌ساز برای تداعی حس و فهم بهتر ، به سراغ استفاده و به‌کارگیری پلان سکانس می‌رود. این پلان سکانس‌ها کارایی خوبی در نمایش تنهایی و بیان روانکاوانه فیلم داشتند و در انتقال آن به مخاطب موفق بودند. البته بکار گیری از پلان سکانس‌ها در آثار «بهمن فرمان آرا» نیز همواره تکرار می‌شود همین امر باعث می‌شود تا ضمن تداوم حس بازیگر، فضا و نگاه موردنظر کارگردان نیز به مخاطب منتقل شود.

آخرین ساخته «بهمن فرمان آرا» اگرچه بمانند دیگر آثارش فیلمی اعتراضی به شرایط اجتماعی است اما او این بار به شکل موشکافانه‌ای به علل بروز این شرایط می‌پردازد و برخی از مشکلات را نه‌تنها در جامعه و سیاست‌ها غلط بلکه آن را خودخواسته می‌داند و انگشت اتهام را به‌سوی خود و تصمیمات شخصی انسان‌ها می‌گیرد.

نظر شما