صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

جاودانگی تاریخ از نگاه دوربین عکاس؛

روایت عکاس از عکس روایتگر

۱۳۹۹/۰۶/۳۱ - ۲۳:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۶۲۰۰۸
همزمان با هفته دفاع مقدس علی کاوه عکاس خبری از روایتگری عکس هایش در لحظات ناب تاریخی می گوید.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، علی کاوه عکاسی است که دوربینش لحظات نابی را در تاریخ کشورمان شکار کرد و به یادگار برای نسل های متمادی گذاشت.کاوه یک روز لحظات انقلاب مردمی سال 57 ، زمانی دیگر حماسه رشادت های جوانان کشور در جنگ تحمیلی را به تصویر درآورد. بعدتردوربینش را برای ثبت لحظه ناب قهرمانی ورزشکاران در المپیک و پاراالمپیک به خدمت گرفت. اما این همه ی کار عکاس نبود چون آنچه مرتبا دست به دست می شود عکس بنیان گذار جمهوری اسلامی بر روی اسکناس هاست که اثری ماندگار از علی کاوه است.

اما این بار کاوه دوربینش را کناری گذاشت و قلم به دست گرفت و از عکس و عکاسی و سوژه گفت؛ سوژه ای که «اگر سوژه باشد حرف می زند تا آخرالزمان»

 

عکس اگر عکس باشد، دم می کشد و خوش می آید به کام نگاه رندان و هر سال ری می کند در ظرف زمان. سوژه اگر سوژه باشد حرف می زند تا آخرالزمان.

سن و سالش را نمی دانستم و اسم و رسمش را نمی دانم، بسیجی بود لابد؛ از میان ایشان که هر بار تر و خشکشان می کردم، این بچه، بیشتر نگاهم می کند. عکاس جماعت عیالوارترین هنرمند هاست؛ چشمت را که باز می کنی هزار هزار دوره ات کرده اند و از سرو کولت بالا می روند و تا حالا که هر کدام برای خودشان قد کشیده اند و من، که حکم پدربزرگشان را دارم.

کاوه هم همین را می گفت و این را بیشتر می پسندید؛ روان شاد کاوه گلستان را می گویم.

چند ده متر جلوتر از او و دوستانش بودم که از لای نیزارها و پشت چند نفر از نخل های نر و ماده پربار آن روز های فاو، غافلگیر و شکارشان کردم؛ هنوز هم بهت نگاهش را حس می کنم، می بینید؟

شاید فقط عکاس جماعت مجاز است گاهی جلوتر از خط مقدم کمین بزند و پشت به دشمن بجنگد و آینه داری کند.

هنوز های و هرم نفس هایش در خلأ گیج کننده ماسک های شیمیایی خوفناک آن زمانه را می شنوم و حس می کنم. می شنوید، حس می کنید؟

بچه های  جزیره مینو، چمران و کلاشینکفی که خیلی دوستش می داشت، همین پیرزن با چشمان اشکبار و خیره به هستی بعد از آزادی بستان، رزمنده جوان روی خاکریز روز آزادی خرمشهر و صدها و هزار از نگاه ها و لحظه های ناب ایرانی، همه شاید روایتگر تلخ و شیرین حکایت انسان مات و مبهوت از هبوطی است که حالا و در این آب و خاک خود را یافته و شناخته و به وقت کارزار رجعت چه دیوکشانی که به راه نینداخته.

صد بار بهتر از مادر منتظر «بازگشت اسرای ارنست هاس»، مثل شیار 143، پشته پشته آلبوم دارم در خاطره نگاه ترم؛ از رهایی با شکوه و غریبشان، وقتی که ایران را با شور و اشک و آه و عشق بغل می کردند و می بوسیدند. اشک عکاس چشم دوربین را هم تر می کند؛ دست به دستش می دهد و حس می کند آن بهترین آنات و لحظات رفیقش را، بوی پیراهن یوسف را، در آخرین روز جنگ درست کنار مرز خسروی.

چه عیبی دارد پا به پای شاتر دوربینت اشک بریزی وقتی قرار است همزمان روایتگر شور و غم باشی و عکس هایت در نگاه تاریخ راستش را بگوید؛ بی غل و غش بی کم و کاست، بی فتوشاپ.

عکاس جنگ جماعت، درست است که عکاس است و کار بلد اما، وقتی که صحبت از شکار می شود آن هم شکار آه و ناله و ترس مادران و کودکان و زخمیان جنگ، وقت شکوه ایثار و جانفشانی جوانان وطن، به وقت کارزار پایش بیفتد مددکار و امدادگر و سرباز و دست به تفنگ و تخریب چی هم می شود،  مثلا می افتد توی کانال کمیل کنار بچه های خسته و تشنه، درست کنار ابراهیم هادی، می بینید؟

حالا و در آستانه هزار و چهارصد، پشته پشته حجت و دلیل دارم و هزار هزار عکس پر از مکث و بحث برای زندگی و تلنگری برای انسان خردمند معاصر از احتجاج و تمنای نگاه های تاریخ ساز، برای خوب و خردمند بودن و تاختن تا انتهای خرد، برای صلح و امید.

عکس اگر عکس باشد، دم می کشد و خوش می آید به کام نگاه رندان و هر سال ری می کند در ظرف زمان.

سوژه اگر سوژه باشد حرف می زند تا آخرالزمان.

 

 

 

نظر شما