صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

نقدی بر فیلم «فراموشخانه»؛

در جاده رازآمیز موسیقی

۱۳۹۹/۰۹/۲۷ - ۱۶:۱۰:۵۶
کد خبر: ۱۱۰۵۴۶۳
​شهرام خرازی‌ها در یادداشتی به نقد و بررسی مستند «فراموشخانه» به کارگردانی سهند سرحدی و سیدفرهاد قدسی که در بخش «مسابقه ملی» چهاردهمین جشنواره فیلم سینما حقیقت نمایش داده شده، پرداخته است.

به گزارش برنا، یادداشت شهرام خرازی‌ها منتقد و نویسنده سینما درباره فیلم مستند «فراموشخانه» به شرح زیر است:

"فراموشخانه"  قصه جذاب پیانویی است که بیش از نیم قرن در انبار دانشکده هنرهای زیبا خاک می خورد.مسعود دانشجوی رشته تئاتر با دیدن پیانو در یکی از پلاتوهای دانشکده، جرقه ساخت فیلمی درباره این ساز در ذهنش نقش می بندد ."فراموشخانه" روایت صوتی و تصویری سرگشتگی و کنجکاوی های بی پایان این دانشجو جوان درباره موسیقی ایران است.

  پیانو در فیلم "فراموشخانه" نه یک ساز بلکه نمادی است از موسیقی در ایران. سهند سرحدی و فرهاد قدسی(کارگردان های فیلم) به بهانه روایت کردن تاریخچه مستند ساخت پیانو ، سرگذشت تلخ موسیقی ایرانی و به طور مشخص موزیک پاپ  را به تصویر کشیده اند.این دو در "فراموشخانه" از هنری می گویند که در ایران معاصر به فراموشی سپرده و کارکرد موزه ای یافته است.آن ها از روزگاری می گویند که موزیک پاپ به اوج شکوفایی خود رسید اما چندی بعد به محاق رفت و خاموش شد.پیانوی فیلم "فراموشخانه" در گذر زمان به سازی پوسیده و فرسوده تبدیل شده که در گوشه ای از محل تمرین تئاتر خاک می خورد. دانشجوها از آن به عنوان نیمکت ، زیر سیگاری و سطل آشغال استفاده کرده و می کنند! داخل پیانو پر شده از ته سیگار، دستمال کاغذی و لوازم آرایش مصرف شده و چرکنویس و کاغذهای باطله دانشجویان، به عبارت دیگر پیانو در گذر زمان از یک ساز به یک سطل زباله تبدیل شده است! همان گونه که موزیک پاپ به قهقرا رفته و شان و اعتبار خود را از کف داده است.

ذهن مسعود با کشف تدریجی پیانو و پی بردن به سرنوشت تلخ آن، آکنده از پرسش های بی پایان می شود. چرا پیانو بجای دانشکده موسیقی در دانشکده تئاتر قرار داده شده است؟ چرا متولیان دانشگاه نسبت به نگهداری و مراقبت از پیانو به رغم قیمت بالایش، بی تفاوت هستند؟ چه کسی پیانو را خریده است؟ چرا دانشجویان از پیانو به عنوان صندلی یا سطل آشغال استفاده کرده اند؟ آیا پیانوهای فراموش شده دیگری هم در ایران وجود دارند؟ مسعود در مسیر پرفراز و نشیب پیش رویش به پاسخ برخی از این پرسش ها می رسد اما چند تایی از پرسش ها بی جواب باقی می مانند همان گونه که کلاف موسیقی پاپ در ایران تا به امروز پیچیده و در هم باقی مانده است.مسعود حتی برای بهرام بیضایی که روزگاری در دانشکده هنرهای زیبا تدریس می کرده پیام می فرستد و پی جوی سرنوشت پیانو از او می شود اما هرگز پاسخی دریافت نمی کند.در این میان کم کم سر و کله برخی از روشنفکران و البته پیانوهای در حال تخریب دیگری پیدا می شود تا گره از راز پیانوی ساکت و خاموش دانشکده بگشایند: نغمه ثمینی خاطراتش از پیانوی مظلوم دانشکده را بازگو می کند و صالح نجفی از قدرت هنر می گوید. عباس کاظمی جامعه شناسی است که در بخش هایی از فیلم به معادل سازی پیانو با موسیقی ایرانی می پردازد؛ او هوشمندانه قفل فیلم را برای بیننده باز می کند و همه آنچه که قدسی و سرحدی خواسته اند با نمادها و نشانه ها بگویند را به صراحت عریان و آشکار می کند.در حقیقت کدهای فیلم با صحبت های عباس کاظمی رمزگشایی می شوند.

در اواخر فیلم کم کم سر و کله پیانوهای رو به فراموشی دیگری هم پیدا می شود  و معلوم می شود که این فقط پیانوی دانشکده هنرهای زیبا نیست که به سکوتی ناگزیر محکوم شده است و پیانوهای نفیس دیگری هم در انبارها مرگ خود را به نظاره نشسته اند همچون خوانندگانی که دم فرو بسته و اجازه آواز خواندن ندارند."فراموشخانه" از استعدادهایی می گوید که در نطفه خفه می شوند و فرصت باروری و بالندگی نمی یابند.آشنایی مسعود با پرستو که دانشجوی موسیقی است مسیری موازی مسیر جست و جوی مسعود برای کشف راز پیانو پدید می آورد.به این ترتیب قصه پرغصه فیلم در دو مسیر پیش می رود: جاده جادویی عشق و جاده رازآمیز موسیقی. این دو جاده هرگز با هم تلاقی نمی کنند گویی دو نفر به موازات هم در دو مسیر متفاوت طی طریق می کنند. در انتهای فیلم رابطه عاطفی مسعود و پرستو که به واسطه علاقه مشترک شان به هنر موسیقی، شکل گرفته به وصال نمی رسد و پرستو تصمیم به مهاجرت می گیرد(انتخاب نام نمادین پرستو برای این کاراکتر هم اشاره ای است به مهاجرتش در پایان فیلم) تا در خارج از کشور خواننده شود.به این ترتیب مسعود همچون پیانو تنها و بی کس می ماند و به درون خلوت جست و جو گرانه خویش باز می گردد.او با تلاش فراوان پیانوی دانشکده را از تخریب بیشتر نجات می دهد.آن را تمیز می کند، به جای مناسبی منتقل می کند و دور تا دورش را حفاظ شیشه ای می کشد تا دیگر کارکردی در حد سطل زباله نیابد و از گزند روزگار در امان بماند. پیانو در فینال فیلم به یک شی نفیس و تزئینی بدل می گردد که فقط از پشت شیشه می توان به تماشایش نشست ؛ همه آن چه که از آغاز تا پایان بر سر پیانو می آید همان چیزی است که برای موزیک پاپ ایران رقم خورده است.

فیلم تا پایان وزانت خود را حفظ نموده و هرگز به دام ابتذال نمی غلتد."فراموشخانه" نگاهی حسرت خوارانه و همدلی برانگیز به موسیقی ایرانی دارد و یک سر و گردن بالاتر از فیلم هایی مثل "راه رفتن روی سیم" و "کسی از گربه های ایرانی خبر نداره؟" و همتراز با فیلم هایی مثل "قطعه ناتمام" و "نیوه مانگ" قرار می گیرد/.

نظر شما