صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

امیررضا ثابتی‌فر در گفت‌وگو با خبرگزاری برنا:

از ۴ سالگی به موتورسواری رو آوردم/ اول موتورسواری یاد گرفتم بعد دوچرخه‌سواری!

۱۳۹۹/۱۰/۰۵ - ۰۷:۱۰:۴۵
کد خبر: ۱۱۰۹۰۴۴
قهرمان موتورسواری خیلی زود کارش را در این رشته آغاز کرده و ۲۳ سال سابقه دارد.

امیررضا ثابتی‌فر، قهرمان موتورسواری کشور، در خصوص اوضاع و احوال موتورسواری و اینکه آیا مسابقات شان شروع شده یا خیر؟ به خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری برنا گفت: هنوز هیچ مسابقه‌ای نداریم. خیلی برنامه دقیقی نداریم و معلوم نیست در سال چه زمانی مسابقات انجام می‌شود و قرار بود هر فصل یک مسابقه برگزار شود که در کل می‌شود سالی ۴ مسابقه. تاریخ‌های آن هم مشخص نبوده و 10 روز قبل مسابقات به استان‌ها نامه می‌زدند تا برای مسابقات آماده شوند و خیلی نظم دقیقی نداشته است.

او در خصوص مشکلات موتورسواران و در اختیار ندادن موتورهای وارداتی به ورزشکاران ادامه داد: من در مورد موتورها خیلی اطلاعات ندارم و در حیطه کاری من نیست. خیلی وقت‌ها من اسپانسر داشتم و آنها موتور تهیه می‌کردند و به من می‌دادند. قبلش هم سنم خیلی کم بود، شاید نهایتا یکی، دو بار در سن پائین، پدرم برای من موتور گرفته بود. بعد شرکت به من موتور می‌داد برای همین خیلی در جریان داستان‌ها نیستم اما این را می‌دانم که فدراسیون برای ورزشکاران و قهرمانان‌هایش هیچ تعرفه‌ای را عنوان نکرده که مثلاً قهرمان‌های ما چه در موضوع اتومبیل‌رانی و موتورسواری بتوانند از موضوعی بهره ببرند و برای مثال از شرکت خاصی با مبلغی پائین‌تر موتور تهیه کنند. یک چیزی هم ما داشتیم به اسم مجوز موتور که سال ۹۱ روی کار آمد ولی خیلی از ورزشکاران از این قضیه خبر نداشتند. بعد از چندین سال ورزشکاران فهمیدند قضیه از چه قرار است. که شامل خیلی‌ها نشده و در بین قهرمان‌ها کلا ۵، ۶ نفر مجوز گرفتند.

ثابتی‌فر در پایان در خصوص اینکه از چه سنی به رشته موتورسواری رو آورد افزود: از سن ۴سالگی! مشوق من پدرم بود و خیلی اتفاقی این موضوع اتفاق افتاد. پدرم یک موتور خیلی کوچک ۵۰ سی سی برای خواهرم گرفته بود. خواهرم دو سال از من بزرگ‌تر است. زمان‌هایی که پدرم به پیست می‌رفت خواهرم را همراه خود می‌برد. من هم بچه بودم و مثل اکثر پسرها به موتورسواری و ماشین سواری علاقه‌مند بودم. یک روز مادرم به پدرم گفت حالا که من این قدر گریه می‌کنم اجازه دهد سوار موتور شوم تا خودم بی‌خیال این قضیه شوم. یک روز که پدرم، خواهرم را سر تمرین برده بود من هم رفتم و سوار موتور شدم. پدرم پشت موتور را می‌گیرد و با من چند قدم می‌دود و بعد من خودم می‌روم. استعداد موتورسواری در من خدادادی بود. پدرم از من حمایت کرد و من هم به این رشته رو آوردم و جالب اینجاست بدانید که من اول موتورسواری را یاد گرفتم و بعد دوچرخه سواری را. 3/5

نظر شما