۱. امنیت ملی به رغم همه پیچیدگیهایی که از آن برخوردار است با ترکیبی از سیاست داخلی و سیاست خارجی حاصل میشود. هر کدام از این دو عرصه شامل قلمروهای تودرتوی اقتصادی، سیاسی، نظامی، محیطزیستی و فرهنگی است که بدون لحاظ کردن همه آنها و توأمان دست یافتن به اجماع نسبی نخبگان – بالاخص نخبگان سیاسی - درباره نحوه تعریف اهداف و تطبیق ابزارها با اهداف تعیینشده تامین امنیت ملی در بلندمدت به خوبی صورت نمیگیرد.
۲. منظور من از اشاره به سیاست داخلی در این یادداشت، تأکید بر تاثیرگذاری بالای کیفیت سیاستگذاری و کنش سیاسی نخبگان سیاسی بر همه امور است. شیوه کنش بازیگران سیاسی، شیوه یا میزان گشایش و انسداد در گردش نخبگان و حتی نخبهیابی، نخبهپروری و نخبهگزینی در سطوح سیاست و نیز در نهایت تولید سیاست موثر و بهینه و نیز کنش سیاسی اعتمادآور، سرمایه اجتماعی را فزونی میبخشد و سرمایه اجتماعی برای تأمین امنیت ملی ضرورت تام دارد.
۳. ظرفیتها و تواناییهای ملی ما در سالهای گذشته که جامعه تحت شدیدترین و بیسابقهترین تهاجمهای اقتصادی و تبلیغاتی خارجی قرار گرفته بود به آزمایش گذاشته شد. دولت ترامپ استثناییترین دولتی است که در تاریخ مدرن امریکا و البته در تاریخ معاصر جهان با این حد از بیمسئولیتی و بیاعتنا به هنجارها و ارزشهای جامعه امریکا و جامعه جهانی ظهور کرد و آشکارترین مقررات بینالمللی را زیر پا گذاشت. ایران ما بدون شک از مسیر همین بیمسئولیتی یک قدرت بزرگ ضربه و آسیب دید.
۴. ترامپ و دولت او به عنوان پدیده بینظیر و غیرمتعارفی که میتوانست هر آن ترور یا جنگ بزرگی در منطقه بیافریند – و ترور سردار شهید قاسم سلیمانی نمونهای از امکان تبدیل تهدید بالقوه به بالفعل بود - و اگر میتوانست اجماع داخلی، همراهی اتحادیه اروپا، چین و روسیه را تا حدودی ایجاد کند، ممکن بود وسوسه برخی دولتها نظیر اسرائیل برای تحقق رؤیای شوم فروپاشی ایران با ابزار نظامی را نیز بیازماید - هرچند هزینه بسیار زیادی را نیز متقبل میشد – در شرایطی که با راهبرد صبر استراتژیک و مقاومت فعال ایران مواجه شد، به سمت استراتژی تنگ کردن محیط منطقهای ایران و فشار حداکثری اقتصادی و فروپاشاندن جامعه ایران پیش رفت. اگرچه امروز فضای رسانهای چنان علیه برجام سنگین شده و بدعهدی امریکا مجالی برای ندیدن قوتهای آن فراهم ساخته، اما تاریخ نقش برجام در عملی شدن راهبرد صبر استراتژیک و مقاومت فعال را روزی روشن خواهد ساخت و نشان میدهد که چگونه حفظ امنیت ملی در سایه دولت غیرقابل پیشبینی و خطرناک دونالد ترامپ به کمک برجام ممکن شده است.
۵. در این سالهای دشوار که سایه جنگ بر فراز ایران چرخ زده است و اقتصاد ملی ما متاثر از تحریمها، سختترین و تلخترین دوران خود را پشت سر میگذارد، دولت در تعقیب سیاستهای کلان اعلام شده از سوی رهبری، مدیریت استراتژیک جنگ اقتصادی- تبلیغاتی از جمله تخصیص منابع، کنترل اقتصاد تا سرحد ممکن و مأیوس کردن امریکا از دستیابی به چشمانداز پیروزی است. شکست واقعی سیاست قلدری، نه در انتخابات امریکا بلکه آن روزی اتفاق افتاد که دولت ترامپ به طور بیسابقهای در فشارهای بیپایانش علیه ایران، در سازمان ملل تنها ماند و سه بار شکست دیپلماتیک را تجربه کرد و در دادگاههای بینالمللی نیز به طور ناباورانهای در برابر دولت ایران محکوم شد. اگرچه تلخیهای بیسابقه اقتصاد بر ذهن مردم سنگینی میکند و به حق ایشان آزردهاند، اما واقعیت آن است که علیرغم همه فشارها، این مدیریت اقتصادی و سیاسی دولت بوده که باعث جلوگیری از رسیدن دولت ترامپ به اهدافش شده است. این به معنای نادیده گرفتن کاستیها نیست بلکه تلاش برای منصفانه درک کردن واقعیت است.
استراتژی ترامپ بعد از اینکه نتوانست اتحاد جهانی ایجاد کند و جنگی علیه ما سامان دهد، داغ کردن زمین ایران، کشاندن مردم به خیابانها و رویای ندیدن ۴۰ سالگی انقلاب بود که محقق نشد. بدیهی است که هرگز چنین موفقیت کم نظیری را به دست نمیآوردیم اگر استقامت مردم و درک عمومی از شرایط استثنایی پیشگفته در مواجهه با آتش سرکش این خصومت ضدانسانی وجود نمیداشت. این مهم همچنین محقق نمیشد اگر نخبگانی اجتماعی-سیاسی که دل در گرو دور نگه داشتن ایران از آتشهای خانمانسوز دارند، از سیاستهای عقلانی حمایت نمیکردند.