صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

تصویر کودک آزاری در «دور از دسترس اطفال نگهداری شود»/ ببینید

۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۱۱:۱۶:۵۸
کد خبر: ۱۱۳۲۶۶۸
کتاب «دور از دسترس اطفال نگهداری شود» به قلم فرشته فرشاد، نمایشنامه‌ای با موضوع کودک‌آزاری است و داستان غم‌انگیز پسر معلولی را به تصویر می‌کشد که توسط پدر و مادر معتادش مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرد.

به گزارش برنا، کتاب «دور از دسترس اطفال نگهداری شود» به قلم فرشته فرشاد، نمایشنامه‌ای با موضوع کودک‌آزاری است و داستان غم‌انگیز پسر معلولی را به تصویر می‌کشد که توسط پدر و مادر معتادش مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرد.

این نمایشنامه که مبتنی بر گفتگوهاست نه وقایع، شیوه‌ای مماس با گفتگونویسی هرولد پینتر دارد، چنان که گویی نویسنده جایی پنهان شده، حرف‌های مردم را شنیده و آن را بازنویسی کرده است.

داستان این نمایشنامه حول محور یک گزاره خبری در مورد کشته شدن یک فرزند توسط والدینش شکل گرفته و یک بازجویی جنایی را به تصویر می‌کشد که در آن سرگرد از پدر و مادر این فرزند که وضعیت نامتعادلی داشته و همچنین دارای اختلالات ذهنی و روانی هستند، در مورد این قتل تحقیق و بازجویی می‌کند.

این بازجویی در دو مرحله انجام می‌شود. بازپرس ابتدا از پدر که اعتراف کرده پسرش را در زیرزمین سوزانده بازجویی کرده و سپس از مادر که اقرار می‌کند خودش پسرش را سوزانده نه همسرش.

در بخشی از کتاب دور از دسترس اطفال نگهداری شود می‌خوانیم:

سوری: سهراب و که آوردم بالا، بردمش حموم. می‌خواستم دوتاییمون خلاص بشیم، از دست این زندگی، از دست صابر، از دست نگاهای یواشکی همسایه‌ها. بچَه‌مو یه جوری نگاه می‌کردن انگار گاو شاخداره، یا از مریخ اومده. این همه بچه‌ی عقب مونده، مگه چیه؟ آدمه دیگه.

حالا خدا چی می‌خواسته بهم بگه که یه همچین بچه‌ای بهم داده، نمی‌دونم، نفهمیدم، اما خودش گواهه که واسَه‌ش کم نذاشتم. اما دیگه بریدم. دیگه به اینجام رسیده بود. اگه تو زیرزمین حبسش می‌کرد، یعنی نمی‌خواستش. منم صابرو نمی‌خواستم. خسته شدم بس که نشئه می‌کرد حواسش می‌رفت اون بالاها، یا خمار می‌شد زورش به من و این بچه می‌رسید. می‌زد، می‌شکست، فحش می‌داد. گفتم جفتمون خلاص شیم از دستش. اومدیم اینجا تو حموم. دوشو وا کردم. الکلو ریختم رو خودم و سهراب. کو شیشه‌ی الکل؟

خسروی: خانوم! نشون بده، نمی‌خواد که واقعاً آتیش بزنی.

سوری: اومدم کبریت بزنم، کبریت نمی‌زد. خیس شده بود. خواستم برم بیرون فندک بیارم... بچه‌مو دیدم که چطوری کز کرده بود گوشه‌ی حموم و داشت شعری که بهش یاد داده بودمو می‌خوند... توپ سفیدم قشنگی و نازی، حالا من می‌خوام برم به بازی... دلم لرزید. پشیمون شدم، فرستادمش بیرون.

رفتم زیر دوش. بعد اومدم بیرون، دیدم بچَه‌م داره می‌سوزه تو آتیش. اولش خواستم بسوزه. بعدش سریع پشیمون شدم. بغلش کردم بردم تو حموم زیرِ دوش. اما... قلبش نمی‌زد، نمی‌زد. صابر نشسته بود نگاه می‌کرد و می‌خندید. بالا بود، بالای بالا، خیلی بالا. گندش همه‌ی زندگیمونو لجنی کرد. لعنتی! گفتم یه کاری می‌کنم فکر کنن کار اون بوده. دستشو کشیدم رو شیشه‌ی الکل. اومدم تو حموم. دوشو وا کردم. زدم زیر آواز که همسایه‌ها بشنون، شهادت بدن من تو حموم بودم. با سنگِ پا کوبیدم تو سرم، هی کوبیدم. چشام سیاهی رفت، بیهوش شدم، واقعاً بیهوش شدم.

این نمایش تا 27 بهمن ما در پردیس تئاتر شهرزاد - سالن صنوبرساعت 17 روی صحنه می رود.

نویسنده:  فرشته فرشاد؛  کارگردان:  علی پیله ور؛ تهیه کننده:  نوید وفا

بازیگران:  علی پیله ور، امیر حسین سید اسماعیل، بهراد سالاری، لیلا فرداد، فرهاد باقری، زینب سادات میرمحمدی ، 

 

 

 

نظر شما