صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

نواهنگ هفته؛

درنگی بر سروده های شعرای معاصر ایران و جهان با اجرای مهرداد محمدپور

۱۳۹۹/۱۰/۳۰ - ۲۳:۰۱:۰۰
کد خبر: ۱۱۳۹۰۴۹
«نخستین نگاه» فریدون مشیری را در نواهنگی با اجرای مهرداد محمدپور می‌شنوید.

به گزارش برنا، متن شعر «نخستین نگاه» فریدون مشیری به شرح زیر است:

نخستین نگاهی ، که مارا به هم دوخت !

نخستین سلامی ،که در جان ما شعله افروخت

نخستین کلامی ،که دل های مارا

به بوی خوش آشنایی سپرد و

                           به مهمانی عشق برد ؛

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم

چه خوش لحظه هایی که ،دزدانه از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!

چه خوش لحظه هایی که ((می خواهمت)) را

به شرم و خموشی ، نگفتیم و گفتیم !

دو آوای تنهای سرگشته بودیم ،

رها ،در گذرگاه هستی ،

به سوی هم از دور ها پر گشودیم

چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم

چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم

چه خوش لحظه هایی که در پرده عشق ،

چو یک نغمه شاد،با هم شکفتیم!

چه شب ها ، چه شب ها که همراه دیوان حافظ

در آن کهکشان های رنگین،

در آن بیکران های سرشار از نرگس و نسترن،

                                          یاس و نسرین ،

ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم.

تو با آن صفای خدایی

تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی

ازین خاکیان دور بودی.

من آن مرغ شیدا

در آن باغ بالنده در  عطر و رویا،

بر آن شاخه های فرا رفته تا عالم بی خیالی ؛

چه مغرور بودم ...

چه مغرور بودم ...!

من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم.

من و تو به سوی افق های نا آشنا پر کشیدیم.

من و تو ندانسته ، دانسته ،

                                    رفتیم و رفتیم و رفتیم ،

چنان شاد، خوش،گرم، پویا،

که گفتی به سر منزل آرزو ها رسیدیم !

دریغا‌، دریغا، ندیدیم

که دستی در آن آسمان ها،

چه بر لوح پیشانی ما نوشته ست!

دریغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم

که آب و گل عشق با غم سرشته است

فریب و فسون جهان را

تو کر بودی ای دوست ،

                             من کور بودم ...!

 

از آن روز ها ـ آه ـ عمری گذشته ست

من و تو دگرگونه گشتیم ،

                                  دنیا دگرگونه گشته ست!

در این روزگاران بی روشنایی ،

در این تیره شب های غمگین ، که دیگر

ندانی کجایم ،

                 ندانم کجایی !

چو با یاد آن روز ها می نشینم

چو یادِ تو را پیش رو می نشانم

دلِ جاودان عاشقم را

                      به دنبال آن لحظه ها می کشانم

سرشکی به همراه این بیت ها ، می فشانم ؛

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت ،

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت ،

نخستین کلامی که دل های ما را ،

به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی  عشق برد ...

پر از مهر بودی ،

پر از نور بودم ...

همه شوق بودی

همه شور بودم

نظر شما