صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

مجتبی تمسکی سخنران و مربی حوزه توسعه فردی:

هشت سال در رفتار دیگران و در کتاب‌ها به دنبال خودم بودم / امکان ندارد که انسان بیشتر بداند و گمراه‌تر شود

۱۴۰۰/۰۱/۱۲ - ۲۳:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۵۸۶۶۴
مجتبی تمسکی سخنران و مربی حوزه توسعه فردی مهمان شانزدهمین قسمت از برنامه «نوروزترین نوروز» شبکه پنج سیما بود.

به گزارش برنا، شانزدهمین قسمت از برنامه «نوروزترین نوروز» با میزبانی وحید رونقی و زینب پورابراهیم چهارشنبه 11 فروردین ماه روی آنتن شبکه پنج سیما رفت. 

مجتبی تمسکی سخنران و مربی حوزه توسعه فردی در ابتدای این برنامه گفت: من در کودکی دو بار در حرم حضرت معصومه (س) گم شدم و خیلی ترسیدم و هر چقدر مسئولین می‌گفتند که نترس الان پدر و مادرت را پیدا می‌کنیم اما بازهم گریه‌ام بند نمی‌آمد. پس از این حادثه در کودکی ترس از گم شدن در وجود من باقی ماند و وقتی بزرگ شدم این ترس به این تبدیل شد که مبادا در زندگی گم شوم.

او ادامه داد: هشت سال در رفتار دیگران و در کتاب‌ها به دنبال خودم بودم. هر کتاب هر سخن و هر کلیپی که یک سر سوزن آگاهی نسبت به خودم می‌داد آن را رها نمی‌کردم. خلاصه همه کتاب‌ها و حرف‌ها این است که همه چیز به درون انسان بازمی‌گردد. این یک قانون است که انسان هر چه بیشتر می‌داند تازه درک می‌کند که هیچ چیز نمی‌داند. امکان ندارد که انسان بیشتر بداند و گمراه‌تر شود. 

تمسکی اظهار کرد: در دنیا یک رنج ناآگاهی داریم و یک رنج آگاهی. یکی از مشکلات دنیای مدرن این است که رنج را به رسمیت نمی‌شناسد و می‌گوید که در دنیای خوب هیچ خبری از رنج نیست. در بیشتر سخنرانی‌ها و کلیپ‌های انگیزشی فقط مردم را ترغیب می‌کنند به اینکه به سمتی در زندگی حرکت کنید که هیچ خبری از درد و رنج نباشد، اما به گفته تمام بزرگان هرکس رنج را به عنوان بخشی از زندگی نپذیرد نمی‌تواند بگوید که از زندگی چیزی فهمیده است. بایستی یک اصلاح نگرش به رنج داشت.

برگزار کننده سمینارهای رشد شخصیتی گفت: زندگی یک لیست بلند بالا از رنج‌هاست. کسی که باشگاه نمی‌رود از اضافه وزن رنج می‌برد، کسی که باشگاه می‌رود از وزنه زدن رنج می‌برد. کسی که کتاب نمی‌خواند از ناآگاهی رنج می‌برد و کسی که کتاب می‌خواند از درد آگاهی. کسی که ازوداج نکرده از تنهایی رنج می‌برد کسی که ازدواج می‌کند از درد مسئولیت و مشکلات. رنج‌ها مثل برگه‌های دستمال کاغذی هستند و شما این مشکل را که بکنید مشکل بعدی خودش را نشان داده و همینطور تا پایان.

او افزود: هیچوقت در زندگی از مشکل خلاص نخواهید شد، مطلبی که خیلی‌ها در زندگی نمی‌دانند این است. احمقانه‌ترین سوالی که می‌شود پرسید این است که تو از زندگی چه چیزی می‌خواهی؟ جواب این سوال را هر کسی می‌داند، لذت و شادی، اما سوال درست این است که تو بابت چه چیزی در زندگی حاضری رنج بکشی؟ این سوال نه تنها خط و مشی زندگی شما را تعیین می‌کند بلکه شما را از رنج خلاص می‌کند.  

تمسکی بیان کرد: شما اگر رنج ثروتمند شدن را در دنیا انتخاب کرده باشید، رنج ازدواج و رنج مطالعه و رنج ادامه تحصیل، اما بین دردناک بودن و لذت بخش بودن زندگی حق انتخاب دارید. مثلا اگر کسی شما را به زور متوسل کند که بایستی وزنه 150 کیلویی را بردارید شما رنج زیادی خواهید کشید اما اگر بلند کردن این وزنه رشته ورزشی شما باشد نه تنها رنج نمی‌کشید بلکه لذت هم خواهید برد. 

او ادامه داد: انسان طوری خلق شده است که تا زخمی نشود آگاه نخواهد شد. رنج دقیقا گنج زندگی است، وقتی که تمرکزمان را از رنجی که می‌کشیم برمی‌داریم و تمرکز می‌کنیم بر درسی که از این رنج می‌گیریم آن وقت رنج به گنج تبدیل خواهد شد. 

این سخنران تصریح کرد: خیلی از مردم به اشتباه درد و رنج را تحمل می‌کنند اما شما نباید درد را تحمل کنید، بلکه باید درد را درک کنید. وقتی درد به درک تبدیل می‌شود، بیچارگی انسان به پایان می‌رسد. دردها برای بیچارگی نمی‌آیند، می‌آیند که انسان را بیدار کنند. کسی که آرزو کند هر چهار فصل سال بهار باشد نه طبیعت را فهمیده نه دنیا را و نه خودش را شناخته است. 

او افزود: خیلی از لذت‌های دنیا در کنار رنج معنا پیدا می‌کند، اگر همیشه بهار بود، هیچوقت از دیدن شکوفه درخت تا این حد ذوق زده نمی‌شدیم. همه فکر می‌کنند که یک روزی خواهد آمد که غم انسان را رها خواهد کرد، اما این‌گونه نیست. در این نگرش آدم ثروتمند یک قدم از آدم فقیر جلوتر است، انسان فقیر فکر می‌کند دردی که می‌کشد به دلیل فقر است اما ثروتمند می‌داند که این درد فقر عالم است. 

تمسکی بیان کرد: یک راه خیلی فوق‌العاده برای رویارویی با رنج وجود دارد و آن زمانی است که برای رنج معنا پیدا کنید. بین درد و رنج فرق وجود دارد؛ درد موقت است و رنج همیشگی. رنج دردی است که نپذیرفتی است و به همین دلیل همیشگی شده است. به عنوان مثال دو نفر پای خود را از دست داده‌اند یکی در جنگ و دیگری در اثر سهل‌انگاری؛ هر دو درد بی‌پایی را دارند آنکه پایش را بر اثر سهل‌انگاری از دست داده رنج می‌کشد، اما آنکه جانباز شده دیگر رنج نمی‌کشد، چون یک معنا برای درد بی‌پایی خود پیدا کرده است.  

او در پایان تاکید کرد: دوای درد جامعه معامله با خداست، اینکه کاری کنیم که از دید خلق پنهان باشد و فقط خدا ببنید، کاری که با دل و عشق انجام شود، نه به واسطه قراردادی که بسته شده است.

////////////////

بهروز افخمی: به دلیل کرونا قصه سریال «رعد و برق» تغییر کرد

«رعد و برق» یک سریال حادثه‌ای است با مایه‌های کمیک

در مقطعی می‌خواستم نام سریال «رعد و برق» را تغییر دهم به «آن طور که بودیم»

در 28 سالگی «کوچک جنگلی» را بدون هیچ ترسی ساختم

از 18 سالگی شروع به تدریس سینما کردم

شورجه و شمقدری از شاگردهای من بودند

 

بهروز افخمی فیلمنامه‌نویس، کارگردان و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون مهمان شانزدهمین قسمت از برنامه «نوروزترین نوروز» شبکه پنج سیما بود.

به گزارش روابط عمومی برنامه «نوروزترین نوروز»، شانزدهمین قسمت از برنامه «نوروزترین نوروز» با میزبانی وحید رونقی و زینب پورابراهیم چهارشنبه 11 فروردین ماه روی آنتن شبکه پنج سیما رفت. 

بهروز  افخمی فیلمنامه‌نویس، کارگردان و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون در برنامه «نوروزترین نوروز» درباره سریال «رعد و برق» گفت: سریال «رعد و برق» برای ماه رمضان آماده پخش خواهد شد و به همین دلیل کار ما 24 ساعته شده است، چون هم هنوز بخش‌هایی از فیلمبرداری باقی مانده و هم کارهای تدوین و صداگذاری بایستی انجام شود تا به موقع به پخش برسد. 

او درباره قصه سریال «رعد و برق» گفت: الان نمی‌توانم درباره قصه «رعد و برق» چیزی بگویم، زیرا به دلیل بیماری کرونا و نحوه برخورد دولت با کرونا خیلی تغییرات در قصه برای ما پیش آمد و باعث شد که بخش‌های زیادی از سریال را که در خوزستان و لرستان می‌گذشت، حذف کنیم. فیلمنامه قبلی را کنار گذاشتیم و فیلمنامه جدید نوشتیم. 

افخمی گفت: از طرف دیگر استان گلستان به دلیل اینکه اولین استانی بود که دو سال پیش درگیر سیل شد، به قدری روایت قصه و مشکلات داشت که برای سریال کافی بود به همین دلیل متمرکز روی استان گلستان شدیم و الان ما فصل اول سریال را می‌سازیم، شاید بعدا برای سیل خوزستان و سیل لرستان که ابعاد آن هم خیلی بزرگ‌تر از سیل گلستان بوده، فصل‌های بعدی را دوستان دیگر بسازند. 

کارگردان «شوکران» در ادامه عنوان کرد: من می‌خواستم یک فیلم سینمایی پلیسی ترسناک با نام «کاغذ شطرنجی» که دهه 60 را روایت می‌کند بسازم و ربطی به سیاست ندارد و کاملا پلیسی است اما وقتی سیل شروع شد، دیدم که سیل کل ایران را فراگرفته و تمامی هم ندارد و تکرار هم نخواهد شد، به همین دلیل این فیلم را کنار گذاشتم و به سمت ساخت یک فیلم یا سریال درباره سیل رفتم. 

او ادامه داد: روز 14 فرودین بود که دریچه‌های سد دز باز شد و خطر زیر آب رفتن بستان و سوسنگرد وجود داشت. من استخاره کردم و استخاره آیه 164 سوره بقره بود که درباره باد و باران و منافعی بود که از این نعمات و رحمات الهی نصیب انسان خواهد شد و بهتر از این استخاره وجود نداشت. همان زمان با آقای رمضان‌نژاد که تازه در سیمافیلم مشغول به کار شده بودند تماس گرفتم و به دفتر آنها رفتم که آقای میرباقری هم آنجا بودند و گفتند ما هستیم و 4 روز بعد من به خوزستان رفتم. مقدار زیادی خودم فیلم گرفتم و سپس حسن اسدی فیلمبردار آمد و فیلم گرفت، سپس شروع کردم به نوشتن سناریو.

کارگردان «سن پطرزبورگ» بیان کرد: «رعد و برق» یک سریال حادثه‌ای است با مایه‌های کمیک. البته سریال و فیلم‌های کمدی حادثه‌ای ژانر شناخته شده‌ای است و اغلب فیلم‌های حادثه‌ای یک طنز و شوخ طبعی هم دارند چون اغلب انسان‌هایی که سر نترس دارند شوخ طبع هم هستند. در مجموع سریال مفرح و پرحادثه و پرماجرایی است. 

او اظهار کرد: در این سریال شخصیت‌های زیادی حضور دارند، چون افراد زیادی در ایران سیل را دنبال می‌کردند و هر جا که اتفاقی می‌افتاد آنها هم بودند تا کاری انجام دهند، از بچه‌های انجمن‌های مختلف مثل انجمن آفرود تا پزشکانی که خود را به این مناطق رساندند و کسانی که جزو نیروهای هلال احمر بودند و وظیفه سازمانی داشتند و سپاه و ارتش که خصوصا در استان گلستان خیلی چشمگیر کار کردند و مردم هنوز هم از آنها به نیکی یاد می‌کنند. مردم منطقه اوایل فکر می‌کردند که تنها هستند، اما بعد دیدند که کل مردم ایران در کنار آنها هستند، آدم‌های ماجراجو و خیره‌سری که در جریان سیل درگیر شدند، اما امروز آن رفتارشان عجیب هم به نظر می‌رسد؛ با این وضعیتی که الان داریم و وحشتی که به همه مردم تحمیل و تزریق شده است که از مرگ این قدر بترسند، از مرگی که هر وقت قرار باشد که بیاید خواهد آمد. حتی در مقطعی می‌خواستم نام سریال «رعد و برق» را عوض کنم و بگذارم «آن طور که بودیم»؛ آدم‌های نترس و شجاعی که دو سال پیش بودند اما اکنون شاید غریبه به نطر برسند. 

کارگردان سریال «کوچک جنگلی» گفت: من در 28 سالگی «کوچک جنگلی» را ساختم. استرس و ترسی بابت ساخت این سریال نداشتم چون افرادی که در جنگ بودند تا حدی از ترس عبور کرده‌اند و حسابشان با خودشان صاف است و من در سال 64 ترسی نداشتم از اینکه چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد.

او ادامه داد: قبل از انقلاب درس خواندم و دانشکده صدا و سیما که آن زمان نامش مدرسه عالی  تلویزیون و سینما بود. تنها کسی هستم که پایان نامه تحصیلی من فیلم سینمایی بوده است،پایان نامه دانشگاهی من یک فیلم نود دقیقه‌ای بود که بر اساس داستانی از نادر ابراهیمی ساخته بودم این فیلم در 21 سالگی من و در سال 56 ساخته شد. حسن حسن‌دوست تدوینگر و بهرام بدخشانی فیلمبردار بود، با هم درس خوانده بودیم و برای پایان‌نامه با هم یک فیلم سینمایی ساختیم.

مجری فصل قبلی برنامه «هفت» و «نقد سینما» درباره فعالیتش در حوزه تدریس و آموزش گفت: از سال 58 شروع به درس دادن در سینما کردم، البته در سن 18 سالگی هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که خودم هم جزو کسانی بودم که با سینما در این کانون آشنا شدم، تدریس سینما می‌کردم. اساتیدم در کانون مثل کوروش افشارپناه که اولین معلم من بود، هنوز دانشکده نرفته بودم که به من گفتند بیا و مربی شو و درس بده. آن زمان هفته‌ای یک بار به قم و چالوس می‌رفتم و درس می‌دادم، بعد از انقلاب در تابستان سال 58 بود که اولین کارگاه سینمایی خود را گذاشتم. این مکان الان به نام سیما فیلم است که قبل از انقلاب تل فیلم بود، در ساختمانی حوالی تجریش و در نزدیکی خانه دکتر حسابی که الان فروخته شده است. با کسانی کلاس‌ها را شروع کردم که الان دیگر پیر شده‌اند، مثلا جمال شورجه و جواد شمقدری یکی از شاگردهای من بود.

کارگردان سریال «عملیات 125» بیان کرد: آدم‌های ماجراجو و کسانی که خطر می‌کنند و نترس هستند برای من جالبند. آتش‌نشان‌ها یک خصوصیت دیگری هم دارند که کسی نمی‌تواند با کار آنها مخالفت کند. می‌توان با جنگ  و سرباز هم مشکل داشت و گفت که این جنگ میهنی و عقیدتی نیست و کسانی که به جنگ رفته‌اند، گول خورده‌اند اما درباره آتش‌نشان‌ها این حرف‌ها را نمی‌توان زد و با هر چیزی که صورت بلا پیدا کند، می‌جنگند و جان خود را به خطر می‌اندازند و خیلی جالب هستند. 

او اظهار کرد: وقتی ساخت سریال «عملیات 125» پیشنهاد شد من حس کردم که دوست دارم راجع به این عزیزان ‌ کار کنم. البته نشد که به درستی این سریال را بسازم چون در فصل اول از قسمت هشتم من برای ساخت یک فیلم که قبلا صحبت‌هایش را انجام داده بودم به کانادا رفتم و یک فیلم به اسم «بلک نویس» به زبان انگلیسی ساختم و بعد که برگشتم دو فصل از سریال توسط راما قویدل ساخته شده بود و من ده قسمت آخر و در واقع فصل چهارم و پنجم را ساختم.

کارگردان «عروس» که همواره در کارهایش ساختارشکنی داشته گفت: من به ساختارشکنی فکر نمی‌کنم و فقط داستان تعریف می‌کنم. غالبا هم داستان هایی را تعرف می‌کنم که قبلا هم تعریف شده است. اکثر فیلم‌ها و سریال‌هایی که ساختم اقتباسی است، حال یا آشکار مثل «کوچک جنگلی» که فیلمنامه ناصر تقوایی که بر اساس داستان احمد احرار نوشته شده بود، مایه کار بوده است. در طول ساخت این سریال امرالله احمدجو و خودم دوباره فیلمنامه را بازنویسی کردیم اما به واقع ما داشتیم روی دوش ناصر تقوایی که فیلمنامه اولیه را نوشته بود، کار می‌کردیم. مثلا فیلم «روز شیطان» از روی داستان پروتکل چهارم فردریک فورساید ساخته شده است، یا مثلا «شوکران: به نوعی اقتباس از یک داستان امریکایی به نام «یک تراژدی امریکایی» که بارها ساخته شده و «مکانی در آفتاب» جرج استیونس ساخته است و حتی یک فیلمساز ایرانی به نام جلال مقدم فیلمی بنام «پنجره» را بر اساس همین داستان ساخته است که من فیلم را به او تقدیم کردم چون جلال مقدم قرار بود در «شوکران» بازی کند اما تصادف کرد و از دنیا رفت و نقشش به منوچهر صادقپور رسید. 

کارگردان «فرزند صبح» اظهار کرد: من معمولا فیلم‌ها و سریال‌های اقتباسی ساختم و داستان‌هایی که فکر می‌کردم خوب است به فیلم و یا سریال تبدیل کردم، اما درباره «فرزند صبح» می‌توانم بگویم که فیلمنامه و داستان کاملا برای خود من است و شاید هم بعد از دیدن فیلم به این نتیجه رسیدم که بهترین فیلمی بوده که تا به حال ساخته‌ام و دوستش دارم. 

او درباره برنامه «نقد سینما» بیان کرد: اگر جنبه آموزشی برنامه تقویت شود من علاقه‌مندم که برنامه «نقد سینما» ساخته شود، اما نمی‌دانم که مدیران شبکه پنج هم علاقه‌ای به برنامه سینمایی هفتگی که لااقل نیمی از برنامه آموزش فیلمسازی باشد دارد یا خیر. 

افخمی در پایان درباره روز 12 فورودین 57 گفت: من در روز 12 فروردین آن سال در تهران بودم و در رفراندوم شرکت کرده بودم. چند روز بعد از رفراندوم از تهران خارج شدم و به سمت کردستان و ترکمن صحرا رفتم. در آن زمان یکی از کسانی بودم که داوطلبانه در بخش خبر کار می‌کردم، هم تدوین و فیلمبرداری انجام می‌دادم، نریشن می‌نوشتم، برنامه می‌ساختم و خیلی آن روزها برایم روزهای شلوغی بود و دائم مشغول کار بودم به همین دلیل حتی به یاد ندارم که کدام صندوق و در کجای تهران رای دادم.

نظر شما