صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

آزاده مویدی:

در دنیای عروسکی باید از خیال، فانتزی و رویا بهره گرفت/ جان بخشیدن به عروسک ها هوش فضایی بالا نیاز دارد

۱۴۰۰/۰۱/۲۰ - ۱۰:۵۸:۰۰
کد خبر: ۱۱۶۱۵۷۷
«مدرسه تلویزیونی» در روزهای کرونایی و تعطیلی مدارس به کمک دانش آموزان آمد، عروسک مدرسه صداپیشه ای دارد که در سال های دور محبوب همه بچه های ایران بود. «آهویی دارم خوشگله...» شعر محبوب همه بچه ها شده بود و کسی آن را نمی خواند به جز آزاده مویدی که با خبرنگار برنا در مورد کار با عروسک ها گفت و گو کرده است.

آزاده مویدی 99 را چگونه گذراند؟

این 99 لعنتی بالاخره در روزهای پایانی است، اما از ابتدای سال و با شیوع کرونا بسیار کم کار بوده ام. نمی گویم کار نکرده ام شکر خدا در دو پروژه  «مدسه تلویزیونی» به تهیه کنندگی خانم روستا و «شبکه کوچک» شبکه دو به کارگردانی امیر سلطان احمدی کار کرده ام. به علاوه مشغول تدریس فن بیان در دانشکده پارس به بچه های گروه عروسکی هم هستم. اما در مقایسه با سال های گذشته این حداقل کاری است که انجام می دهم و امیدوارم به زودی شرایط تغییر کند. دیدار از بچه های محک یکی از مهمترین کارهایی است که متاسفانه امسال نتوانستم انجام دهم و فقط داستان هایی را ضبط و برای آنها ارسال کرده ام.

خدارو شکر شما نسبت به بسیاری از هنرمندان پرکارتر هستید، بسیاری یک سال است که در خانه نشسته اند؟

بله، متاسفانه سال عجیبی است. کرونا به طور کلی سبک زندگی ما را تغییر داده و من اگر چه بیکار نمانده ام اما به نسبت کم کار شده ام. از موضوعاتی مهم در زندگی این است که تا

کار صداپیشگی را از چه زمانی و با چه کاری آغاز کرده اید؟

از 22 سالگی کار  صداپیشگی عروسک را بر عهده دارم. اولین کاری که انجام دادم عروسکی به نام «بیژن»  به تهیه کنندگی  نگار استخر بود  که برای جام جم تولید می شد. اینکه کارم را با خانم استخر شروع کردم برایم شانس بزرگی بود.

اصولا هنر با دیده شدن جان می گیرد؛ یعنی ذات یک کار هنری دیده شدن است؟ اما در بعضی از کارهای هنری مانند عروسک گردانی، صداپیشگی عروسک، دوبلاژ، رادیو و... مردم با چهره هنرمند آشنا نیست؟ این تاثیری بر فرد می گذارد.

این را در ابتدا بگویم قسمت زیادی از انتخاب کار با خود من نبود و به نوعی به واکنش های طبیعی در کودکی بازمی گشت. من از کودکی خیلی صداسازی می کردم  این قابلیتی است که در ابتدا و در کودکی خودت نمی شناسی و خود به خود انجام می دهیم. تقیلد صدا و ادای بچه ها را در می آوردم انگار به دنیا امده بودم تا بچه ها را خوشحال کنم و این رسالت من در زندگی بود.

درست می گویید، مهمترین خصیصه یک کار هنری در دیده شدن است و همین کار هنری را برای خیلی ها جذاب می کند ولی در کارهای هنری مانند عروسک گردانی و یا صداپیشگی عروسک و حتی کار دوبله هنرمند دیده نمی شود و در پس زمینه کار قرار می گیرد. در کار عروسکی در حالی که شما به یک شیء جان می دهید به یک عروسک زندگی می دهید. این نکته را در مورد خودم نمی گویم بلکه در مورد تمام کسانی می گویم که دراین زمینه ها کار می کنند تصور می کنم این نوع کارها  یک قلب بزرگ  می خواهد که شما با دیده نشدن مشکل نداشته باشید.

به یاد دارم در زمانی که عروسک «چرا» در اوج محبوبیت بود هیچکس من را نمی شناخت ولی دوستمان که نقش بقال را بازی می کرد و تنها هفته ای یک یا دو مرتبه در بخش های کوتاه حضور داشت؛ همه می شناختند. این عبور از دیده شدن به عروسک گردان ها و صداپیشه ها یک قلب بزرگ می دهد که تمرکزشان تنها بر روی انجام درست کار می گذارند.

صادقانه بگویم اصلا کار آسانی نیست، بخصوص اینکه باید بدانید عروسک گردان ها و صداپیشه های عروسک بازیگرانی قوی و بسیار خوب هستند و در سینما و تئاتر و حتی مدیوم تلویزیون می توانند به مراتب بهتر از بازیگرانی که تجربه عروسکی ندارند کار کنند.

می توانید مثالی بزنید؟

بله ما آدم های بزرگی را در کار عروسکی می بینم، مثلا خانم برومند که در کار بازیگری به مراتب قوی تر از دیگران ظاهر می شود. مثلا در این کار آخر آقای بیضایی مرضیه برومند درخشید و توانست نظر بسیاری از منتقدان را برای بازی در «افرا یا روز می‌گذرد» جلب کند. در حالی که ایشان یک هنرمند عروسکی محسوب می شوند.

مثال دیگر آقای حمید جبلی، خانم معتمد آریا، فریبا جدیکار و یا حسن پورشیرازی هستند؛  همه عزیزانی هستند که در موقعیت های بازیگری درخشان عمل کردند. فکر می کنم عقبه کار با عروسک برای اینها تجربه بسیار خوبی بوده و از آنها بازیگرانی متبحر ساخته است.

در دورانی که صداپیشه «چرا» بودید و در کوچه و خیابان شما را نمی شناختند آیا وسوسه نمی شدید با صدای «چرا» حرف بزنید و دیگران را متوجه کنید؟

اصولا من آدم خجالتی هستم و جدا از صداپیشگی نمی توانم به راحتی در انظار عمومی صداپیشگی کنم. حتی زمانی که برای «خندوانه» دعوت شده بودم باز به سختی توانستم زمانی که آقای جوان ازم خواست به جای «چرا» حرف بزنم چند کلمه ای حرف بزنم. بنابراین جوابتان منفی است.

نظرتان در مورد کار دوبله چیست؟ آیا به نوعی این حوزه هم برایتان جذاب است؟

کار دوبله خیلی کم انجام داده ام. در ابتدا چند کار انجام دادم اما به تدریج که به دنیای عروسک ها ورود کردم این کار برایم به مراتب زیباتر و جذاب تر شد. با احترامی  که برای عزیزانمان در کار دوبلاژ قائلم کار صداپیشگی عروسک را بیشتر می پسندم. گفتم که چند کار دوبله همان ابتدا انجام دادم ولی به مرور تعداد کارهای عروسکی که به من پیشنهاد شد تمام وقتم را گرفت و به همان میزان کار عروسکی برایم جذاب تر شد.

تفاوت کار دوبله و صداپیشه گی چیست؟

هنر دوبله با صداپیشگی تفاوت های زیادی دارد و لزوما یک دوبلور موفق نمی تواند در زمینه صداپیشگی خوب کار کند و برعکس. اینها دو دنیای متفاوت است. در دوبلاژ شما به جای بازیگران صحبت می کنید و  باید براساس لیپ سینگ کار کنید در حالی که در صداپیشگی عروسک آکسان سازی براساس فک عروسک ها انجام می شود. بنابراین به عنوان هنرمند تکنیک های متفاوتی در این میان است.

مرز میان تکنیک ها چقدر می توان هنر یک فرد را منحصر به خودش کند؟

به عقیده من واژه هنرمند واژه ای سنگین است ، لزوما واژه هنرمند را نباید به فردی  اطلاق کرد که کاری را به صورتی هنرمندانه انجام می دهد واژه هنرمند به نحوه برخوردهای اجتماعی، رفتار با دیگران ، انرژی خوبی که به عنوان پارتنر به فرد کناری می دهیم و.. هزاران پارامتر دیگر معنا پیدا می کند.

 صداپیشگی عروسک  بازیگری صداست ابتدا باید مثل یک عروسک فکر کرد و بعد به جای او حرف زد. میزان فانتزی که در کار عروسک وجود دارد، چه به عنوان  صداپیشه و چه به عنوان عروسک گردان و حتی طراحی کاراکتر عروسک بسیار زیاد است و همین فانتزی ها تفاوت های دوبله و صداپیشگی را می سازد.

در گویندگی و دوبله آنقدر فانتزی وجود ندارد حتی در پروژه ای مانند «فوتبالیست ها» که همه ما در بچه گی با آن خاطره داریم ما به ازای سوبارو یک بچه فوتبالیست است که در کارش خیلی خوب است  ولی در دنیای عروسکی باید از خیال، فانتزی، رویا و... وچیزی که فرای روزمره ماست استفاده کرد و  یک موجود زنده خلق کرد.  همین باعث ایجاد تفاوت میان دوبله و یا گویندگی از یکسو و صداپیشه گی عروسک می کند. بنابراین مهم نیست مقابل ما چه چیزی قرار گرفته است؛ می تواند یک نمکدان یا لیوان باشد. هر چیزی در اطراف  ما می تواند برایمان قالب یک عروسک را بگیرد و این تخیل ماست که به آن لیوان جان می دهد. به عبارت دیگر اگر یک لیوان را در دست می گیرم و می خواهم به آن جان بدهیم، اول باید در ذهن بیاوریم که چشم و ابرویش کجاست؟  دهانش را باید در کجا قرار گیرد؟ یا وقتی در ان چای داغ می ریزم چه احساسی خواهد داشت و برعکس آب یخ دراو چه واکنشی ایجاد می کند. یا حتی زمانی که درون آن چای می ریزیم و فراموش می کنیم آن را بنوشیم، لیوان چه احساسی خواهد داشت.

برای روح بخشیدن به یک عروسک به همه این مسایل فکر کنیم در حالی که در دوبله و یا گویندگی این مسایل اهمیتی ندارد.

بنابراین کسانی که با عروسک ها کار می کنند؛ نیازمند قدرت تخیل بالایی هستند؟

بله علاوه بر داشتن قدرت تخیل بالا، مدام باید تخیلشان را ورز بدهند و قسمتی از روزمره زندگیشان کنند. من همیشه به دانشجوهایم می گویم در هر لحظه باید قدرت تجسم و تخیل را ورز بدهند. مثالا به آنها می گویم؛ وقتی سوار مترو می شوید، خانمی روبه روی شما نشسته ودستکش به دست دارد یکی از دستکش ها بر زمین می افتد و شما آن را از زمین بر می دارید و به صاحیش می دهید . در آن لحظه تصور کنید این دو لنگه دستکش زن و شوهری هستند که مدام در کنار هم  بوده اند و حال یکی از آنها دورافتاده است. یکی افتاده دیگری مدام ناله می کند که الان چه اتفاقی برایت می افتد الان یکی لگدت می کند. این فانتزی ها همگی در روزمره ما وجود دارد.  همین بازی ها با ذهن است که  قدرت تخیل و تجسم ما را رشد می دهد.

وقتی در برنامه  «مدرسه ایران» به جای یک عروسک حرف می زنم بچه  ای را در نظر می گیرم که بازیگوش است و چند کلمه به حرف معلم گوش می دهد و بعد حواسش به توپ بازی می رود. یعنی اتفاقا سراغ شلوغ ترین بچه کلاس می روم. بداهه گنجی است که پشتوانه افراد در کار عروسکی است. و بداهه تنها زمانی با شما عجین می شود که مدام در حال تربیت قدرت تجسم و نخیل از یکسو و مطالعه و یادگیری از سوی دیگر باشید. 

مانند  جناب خان»؟!

بله دقیقا عمده رفتار و گفتار آقای بحرانی در «جناب خان» و در ارتباط با آقای جوان بداهه سازی است. گنج سوادی که آقای مهدی برقعی و حامد ذبیحی دارند این امکان را به آنها می دهد که حرکت ها جذابی در این عروسک دوست داشتنی بوجود آورند. حرکاتی مانند دست تکان دادن ها و تند تند حرف زدن ها. همه این فانتزی ها  ما به ازای بیرونی دارند و عروسک گردان ها در میان آدم های اطرافشان می بینند. افرادی که مانند جناب خان در کارهایشان غلو می کنند.

زمانی که صداپیشه یک عروسک مطلبی را به صورت بداهه می گوید حرکت های عروسک گردان ها با این بداهه گویی ها به چه صورت همراه می شود چقدر از این  سرعت عمل به تمرین بستگی دارد و چقدر محصول نزدیک بودن احساس آدم ها به همدیگر است؟

می دانید که آدم ها هوش های متفاوتی دارند. بخشی از هوش افراد  هوش فضایی و بصری آنهاست. افرادی که کار عروسکی انجام می دهند دارای هوش فضایی بصری بالایی هستند. در صداپیشگی هوش کلامی نیز موثر است. در این میان مونیتوری که میان عروسک گردان و صداپیشه است  و باعث ارتباط آن دو می شود. به عبارت دیگر مونیتور دفتر مشقی است که خودمان را در آن تصحیح می کنیم. اما از جایی به بعد هم صداپیشه و عروسک گردان با هم سینک می شوند.

 کدامیک از کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟

راستش «شهرموشها» کاری  بود که در آن افتخار همکاری با خانم برومند را داشتم. اینکه توانستم با خانم برومند کار کنم از بهترین تجربیاتم بوده است. «شهر موشها» به خاطر اینکه کارگردانش خانم برومند بوده بهترین کارم بوده است. اما با فاصله عروسکی که دوستش دارم دلم براش تنگ می شه و روش غیرت دارم و خودم را مدیونش می بینم «چرا» ست . اگر الان به گذشته برگردم می دانم که کاستی های زیادی در کارم با «چرا» داشتم. ضعف تکنیکال دارم و خوانندگی بلد نبودم و ووو اما آن روح درخشانی که این بچه داشت و اینکه این همه بچه  را خوشحال کرد. در سال های 81 تا 84 اتفاق عجیبی افتاد بچه ها در این سال ها عروسک و فانتزی را با «چرا» یاد گرفتند.

قطعا بهترین خروجی که به لحاظ آرتیستیک داشتم «نارنجی»،  «برفک» و «شفته» «شهر موشها» بودند ولی عروسکی که تا ابد دوستش خواهم داشت بی شک «چرا» خواهد بود.

آیا عروسکی بوده است که دوست داشته باشید به جایش حرف بزنید؟

سوال سختی است. من هیچ وقت شانس این را نداشتم که با آقاس طهماسب کار کنم اگر چه سر تمرین هاشون رفته ام. دست روی هیچ عروسکی نمی ذارم چون همگی صداپیشه های حرفه ای و خوب دارند.

چرا با آقای طهماسب کار نکرده اید؟

اصولا این حق هر کارگردان  است که بخواهد به شیوه خود و با تیمش  کارکند. آقای طهماسب  تیمی مردانه دارد، شاید فکر می کنند یک خانم پرسروصدا همچون من در این تیم آرامش  گروه را برهم بزند یا اینکه صدای من با عروسک هایی که در نظر دارد همخوانی ندارد به هرحال من علاقمندم یک روز صدایم به صورتی درست و هماهنگ با یکی کاراکترهای مورد نظر آقای طهماسب باشد. یعنی علاقمندم براساس شایستگی در تیم ایشان قرار گیرم.

انتخاب درست چگونه اتفاق می افتد؟

بخشی به نگاه کارگردان و قسمتی دیگر به کاراکتر شما باز می گردد. من وقتی می خواهم انتخاب کنم فکر نمی کنم که کارگردان کیست؟ عروسک گردان ها کدامند؟ و... من به مجموعه کار فکر می کنم اینکه کار در چه زمان و مکانی باید انجام شود؟ چه مدت باید روی آن کار شود؟... پشت صحنه مال کارگردان است. بنابراین هر کارگردانی می تواند براساس خلقیات و روش خود گروهش را انتخاب کند

در اطراف من صداپیشه و عروسک گردان زیاد است ولی کسی برای من فرد موثر محسوب می شود که بی حاشیه، با تمرکز و مطالعه باشد اگر کارگردان باشم به همه این چیزها فکر می کنم.

برای کسانی که می خواهند و ارد حرفه شما شوند چه توصیه ای دارید؟

توصیه من برای کسانی که کلا می خواهند وارد کار کودک بخصوص کار عروسکی شوند (البته خوش به حال کسی که وارد کار عروسکی می شود) این است که باید رویایی بزرگ برای بچه ها داشته باشند. کار کودک اگر چه سخت است اما خیلی خوش  می گذرد؛ من هر روز که سرکار می روم خدا را شکر می کنم که به من این ویژگی را داد که کار صداپیشه گی را انتخاب کنم. گاهی این کار خیلی خسته کننده می شود و باید هدف بزرگی در سر داشته باشی تا بتوانی استانداردهایت را حفظ کنی.

از تفاوت های کارتان در «مدرسه تلویزیونی» و «شبکه کوچک» بیشتر بگویید؟

در شبکه آموزش «مدرسه تلویزیونی ایران» هستم این کاری با سرعت بالاس  یعنی قبل از ما پخش زنده است و بعد از ما معلمان می آیند. کلا برنامه ریتمی تند دارد و پروژه اصولا هنری نیست و یک برنامه آموزشی است. اما کار آقای سلطان  محمدی یعنی «شبکه کوچک» یک کار هنری است که به آن خیلی خوش بین هستم. دو ژانر متفاوت است و باید با دو انرژی مختلف کار شوند.

 در برنامه «مدرسه تلویزیونی» با بچه هایی سروکار داریم که در خانه حبس شده اند و باید این دوران را سپری کنند و درس بخوانند. خلاصه دلم برایشان می سوزد و تلاش می کنم با انرژی بیشتری با آنها رفتار کنم تا اندکی از این وضعیت خارج شوند.

برای سال 1400 برنامه خاصی دارید؟

مدتی است زبان ذهنم را درگیر کرده است و می خواهم 504 واژه ضروری انگلیسی را به معنی فارسی برگردانده و در آن یک مکاشفه کنم. در هر بخش 13 کلمه را انتخاب می کنم. در 13 کلمه اول واژه هایی همچون «غم» یا «خیانت» را انتخاب کرده ام( خنده بلند)!

من: چرررررا خوووب؟

این واژه ها کلمات کلیدی هستند که باید با آنها آشنا بود. این روزها با زبان شناسی بسیار درگیر هستم. پروژه دیگری به نام «انسان های اولیه» دارم. هدف اصلی این برنامه آموزش زبان فارسی به کودکان است و به شدت علاقمند هستم اجرا کنم.با خانم ها هدایت و پورغلام حسین سه تایی  برنامه داریم که برروی آن کار کنیم. احتمالا ابن کاری برای فضای مجازی باشد.کارهای فعلی ام احتمالا تا تابستان طول می کشد. در دهه چهارم زندگی می خواهم اندکی به خود انگاری توجه کنم و کارهایی که می خواهم انجام دهم.

همچنان برای بچه های محک قصه هایی ضبط می کنم و می فرستم.

حرف آخر

امیدوارم سده خوبی را شروع کنیم و همه مردم ایران شاد باشند

 

نظر شما