به گزارش خبرگزاری برنا در اصفهان؛ شاید در نگاه اول این دو مقوله را به هم پیوسته و یکپارچه بنگریم در حالیکه کاملاً منفک از هم و دو گانه است. اصلاح طلبی یک تفکّر و نگرش است که دو زیر بنای اصلی دارد: یکی اینکه برای بهتر شدن اوضاع باید فضا و شرایط را اصلاح کرده و تغییر داد و دوم اینکه از جوامع توسعه یافته و پیشرفته باید الگوبرداری کرده و مساعدت خواست. اما اصلاح طلبان لزوماً توانایی انجام این اصلاحات و الگوبرداری از کشورهای توسعه یافته را نداشته و گاهی هم دچار خطاهای بزرگ شدهاند.
باید توجه داشت شرایط زمانه به گونهای شده که با نقد و حتی کوبیدن اصلاحطلبان نمیتوان جریان و تفکّر اصلاح طلبی را از مدار انتظار جامعه خارج ساخت و مَشی مردم را تغییر داد. واقعیت این است که این روزها هرچه اصلاح طلبان توسط برخی بیشتر کوبیده شدهاند اما مَشی اصلاح طلبی یعنی ضرورت تغییرات در شرایط و اوضاع و بهرهگیری و الگوبرداری از کشورهای توسعه یافته بیشتر در جامعه به انتظار عمومی تبدیل شده است و همین قضیه هم باعث شده که در جریان انتخاباتها تعداد مرتبه رایآوریِ اصلاحطلبی بیشتر باشد.
از سوی دیگر اصولگرایی و اصولگرایان نیز باید از هم تفکیک شوند، اصولگرایی نیز قواعد و مبانی معینی دارد از جمله اینکه معتقد است تنها راه توفیق و رشد جامعه اسلامی، پافشاری بر اصول و ظرفیتهای دینی و اسلامی است و در حوزه اندیشه و تفکّر نباید به سوی بیگانگان برویم. اما اصولگرایان نیز لزوماً نتوانستند این مَشی و تفکّر را به درستی دنبال کنند و آنچه برای تحقّق این تفکّر لازم است را به جامعه ارائه نموده و مَنش و تفکر و اندیشه خود را به انتظار عمومی تبدیل کنند و در مواردی هم که توانستهاند جامعه را با خود همراه سازند بیش از آنکه جنس تفکر و اندیشه خود را در جامعه ترویج دهند به ظرفیتهای داخلی کشور تاکید داشته و بر روی قابلیتهای جوان انقلابی پافشاری کردهاند. اگرچه ظرفیت و قابلیت این جوان جوشیده از همان تفکر است لیکن جامعه و مردم این التزام و همبستگی را درک نمیکند و موفقیت جوان ایرانی را به اراده ایرانی بودن و استعداد سرزمینی گره میزنند.
بدین ترتیب فارغ از رفتار اصولگرایان و اصلاحطلبان، تفکر اصلاح طلبی و اصولگرایی را باید سنجید و انتظار عمومی را نسبت به آن واکاوی کرد و واقعیتهای رایخیز و انتخابگر را به دست آورد.
به جرأت میتوان گفت تفکّر نهفته در رسانه ملی نیز برآیندی به سَمت اصولگرایی نداشته و نتوانست مَشی و تفکّر و اندیشه اصولگرایی را به درستی در اذهان و انتظار جامعه نهادینه کند. از سوی دیگر موج رسانههای مجازی و ماهوارهای نیز طبعاً به سَمت ترویج تفکّر و اندیشه اصلاحطلبی است. در نتیجه میتوان چنین برداشت کرد که تفکر اصلاح طلبی از دید مردم و توده جامعه کاربردیتر شناخته میشود حتی اگر اصلاحطلبان و مدعیان این تفکر خودشان از دید و چشم مردم افتاده باشند.
برای به دست گرفتن سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری باید این موضوع را نهادینه ساخت که آنچه میتواند رمز موفقیت کشور را رقم بزند؛ تفکر و اندیشه اصولگرایی است و نه لزوماً اصولگرایان دارای نشان سیاسی.
تصور میکنم تنها راه پیشرفت و رشد کشور، تبیین و ترویج اندیشه و تفکر اصولگرایی با دقّت و تامّل علمی و فرهنگی است. نه لزوماً از طریق چهرهسازی اصولگرایان بلکه از طریق جریانسازیِ فکری و تبیین صحیح و حکیمانه اندیشه و تفکر اسلامی.
اساساً تفکر و اندیشه اصولگرایی را نباید به چهرههای سیاسیِ اصولگرایان گره زد بلکه باید به یک مدار حرکت و فرآیند پیشرفت و سیستم یکپارچه تبدیل کرد و با نهادسازی و فرآیندپروری باید این آرمانها را محقّق ساخت.
واقعیت این است که با ریاست جمهوری یک اصولگرا به تنهایی جامعه نمیتواند گل و بلبل شود بلکه لازم است خُردهنظامها و سیستمها و فرآیندها حکایت از تفکر و اندیشه اصولیگرایی داشته باشد که متاسفانه تا رسیدن به چنین جایگاهی راه زیادی در پیش داریم.
مشی و جریان اصلاحطلبی به دلیل اینکه همسو و گرتهبرداری از روشهای رایج در جهان است نیازمند این مرحله از تنظیم الگو و تعریف فرایند نبوده و به همین دلیل نیز همیشه در انظار عمومی چند گام جلوتر بوده است.
ما در این دوره تاریخی از نظام و انقلاب، بیش از اینکه به تقابلهای سیاسی و کوبیدن افراد و مجریان نیازمند باشیم به اندیشهسازی و ترویج و تبیین تفکر و منطق اصولگرایی نیاز داریم و ایکاش در رسانه ملی و سخنرانیهای عمومی و اجتماعی به این مهم میپرداختیم و جامعه را از آبشخور و سرچشمه معارف آسمانی سیراب میکردیم.
هنوز صدا و سیما نوعی سکولاریستی را دنبال میکند و از حوزه و روحانیت تنها گفتن احکام و بیان آموزههای اخلاقی را مطالبه میکند و به این سطح از درک نرسیده که تبیین افقهای بلند اندیشه امام و مقام معظم رهبری و پرداختن به نظام معرفتی و سیاسی اسلامی میتواند انتظار عمومی و اندیشه اجتماعی را به یک دیپلماسی منطقی و حکیمانه در مدار تفکر اصولگرایی تبدیل کند که به خودی خود جریان حرکت انقلاب را پایدار و تابآور سازد.
هنوز رسانه ملی باور نکرده که پرداختن به اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی یک ضرورت اجتنابناپذیر است و از بسیاری از برنامههایی که میلیاردها ریال برای آن هزینه میکند تا مخاطب را به صورت سطحی و صوری جذب کند، مهمتر و ضروریتر است.
به امید روزی که متولیان رسانه به این سطح از درک و فهم برسند و عقلانیت رسانهای در صدا و سیما به یک منطقه پایدار تبدیل شود.