صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

داستان مراسم عروسی که به عزا تبدیل شد

۱۴۰۰/۰۳/۰۲ - ۰۹:۳۳:۳۶
کد خبر: ۱۱۸۲۵۹۰
در تجاوزات بی رحمانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه مراسم شادی و عروسی مردم بی‌دفاع غزه هم به عزا تبدیل شد.

به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، یک خانواده فلسطینی  اصیل ساده بر اساس قرار شادی که منتظرش بودند، یکجا جمع شدند، اما انتظار «رجا» برای آمدن دامادش «احمد» طول خواهد کشید، چون قطار عروسی و شادی او را جا گذاشت.

«ام‌هانی» مادر رجا، عروس خانواده درباره این واقعه تلخ در غزه می‌گوید: او آمد و مهریه و هزینه‌های عروس (آرایشگاه و غیره) را داد، خوشحال و خوشبخت، می‌گفت که «روز عید، عروسی خود را برگزار می‌کنیم.»، ما هم می‌گفتیم، «خیر است ان‌شاءالله» و به این ترتیب شادی ما به خیر و خوشی کامل خواهد شد و آن‌ها خوشبخت خواهند بود

ام‌هانی ادامه داد: می‌گفت، «مادر، برایتان یک غافلگیری دارم، من برایت یک چیزی آماده کرده‌ام که تو را غافلگیر می‌کند»، نمی‌دانستم، آنچه برایم آماده کرده است تا غافلگیرم کند، مرگش خواهد بود.

وی افزود: همه برای عروسی آماده می‌شدند. شربت برای عروسی آماده می‌شد و او برای عروسش بقیه وسایل مورد نیاز را آماده می‌کرد. او به‌تن‌هایی این کار‌ها را انجام نمی‌داد بلکه با دوستانش این کار‌ها را انجام می‌داد.

مادر این عروس فلسطینی ادامه داد: او (احمد) ساده بود و هیچ ارتباطی با گروه یا سازمان نداشت. می‌آمد، نمازش را می‌خواند و با عروسش دیدار می‌کرد، بعد می‌رفت، خوشحال بود و می‌گفت «عروسی‌ام روز عید (فطر) است».

«ابوهانی» پدر عروس هم می‌گوید: تمام شب می‌خندیدیم و شوخی می‌کردیم و غذا می‌خوردیم. شب بیدار می‌ماندیم و خوشحال و خوشبخت بودیم، او و پسرم توافق کردند و گفتند که «می‌خواهیم سر کار برویم، چون ۳۰۰ شیکل لازم داریم. می‌خواهیم کار کنیم و نواقص و کمبود‌ها را کامل کنیم».

وی اضافه کرد: هر روز صبح به‌همراه خواهران و برادران کوچکترش می‌رفت و علوفه جمع می‌کرد، آن‌ها به او در جمع کردن علوفه کمک می‌کردند، یک‌باره، راکت پهپادی آن طور که خانواده به ما گفتند، اصابت می‌کند. دلیل این شلیک چه بوده و چرا، کسی چیزی نمی‌داند.

ابوهانی ادامه داد: محل زندگی برادرم به آن‌ها نزدیک است، با من تماس گرفت و گفت که «عجله کن، دامادت، احمد و خانواده‌اش و برادران و خواهرانش، همگی در یک حمله ناجوانمردانه کشته شدند.»، با عجله به‌راه افتادم. دخترم در خانه شروع به گریه و زاری کرد، در خیابان شروع به دویدن کردم، در حالی که خیابان بمباران می‌شد.

«ام‌احمد» مادربزرگ عروس می‌گوید: گناه بچه‌های کوچک چیست؟ آن‌ها چه‌کار کرده بودند؟ احمد روزه بود و مشغول جمع کردن علوفه بود که هدف حمله قرار گرفت، مگر گناهش چه بود؟

منبع: تسنیم

نظر شما