به گزارش برنا، کتاب «باده کهن» نوشته اسماعیل فصیح، تحولات روحی یک انسان را به نمایش میگذارد. داستان این کتاب در جنوب ایران، آبادان اتفاق میافتد؛ شهری پر از عشق و گرم، با نخلستانهای سر به فلک کشیدهاش.
فضای ابتدایی کتاب آبادان نفتخیز و جنگزده را برای شما تداعی میکند. در قسمتهایی از این داستان ویژگیهای حسی و جسمی زوج عاشق بیان میشود، اما نویسنده صحنهها را به صورت ایمائی درمیآورد تا عشق آنها را فراحسی نشان دهد.
داستان این کتاب درباره دکتر کیومرث آدمیت متخصص قلب است که با گذراندن دوره تخصص خود در آمریکا، در سال 1370 وارد آبادان میشود تا در بیمارستان این شهر مشغول خدمترسانی شود. او با بازگشت به ایران درگیر اتفاقاتی میشود که در این رمان خواهید خواند.
بخشهایی از کتاب:
از روز سوم دکتر شروع کرد به پرسوجو و نگران شد. در خطبه عقد موقت آنها زمان معینى ذکر نشده بود، بنابراین علاوه بر عشق و احساسهاى یگانگى، آنها مثلاً زن و شوهر محسوب مىشدند. ولى دکتر همچنین نمىخواست هو راه بیندازد و کار را به نیروهاى انتظامى بکشاند، یا حتى به نزدیکان و دوستان خود حرفى بزند، حتى به دکتر طریقتى که با هم محرم و یک دل بودند. مطمئن بود که پرى کمال از این کارها و حرفها اصلاً خوشش نخواهد آمد.
آدرس لعنتى خانه خاله کذایى در اهواز را هم نداشت، حتى اسمش را هم نمىدانست. فقط امیدوار بود حادثه ناجورى اتفاق نیفتاده باشد. پدر هنگام اجراى مراسم عقد موقت نام آنها در شناسنامههایشان وارد نشده بود، و کسى نمىتوانست در صورت خطر یا موارد اضطرارى نام زوج را بفهمد و تماس بگیرد. بدین ترتیب فقط باقى مىماند نام «آزمایشگاه وحدت» که تنها چیزى بود که دکتر از زندگى بیرون پرى کمال مىدانست. تصمیم گرفت از این مسیر تحقیق را شروع کند.
ساعت ده صبح، قبل از اینکه از بیمارستان بیرون بیاید، با تلفن از رؤساى ادارى «درمانگاه شهید باهنر» کُفیشه پرسوجوهایى درباره این آزمایشگاه در منطقه کرد ولى هیچکس از «آزمایشگاه وحدت» خبرى نداشت. عجیب بود. آمد بیرون، رفت طرف ماشین تا سرى به درمانگاههاى خصوصى شهر و حومه بزند.