احمدرضا معتمدی کارگردان سینما در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: امروز در دنیا تقریباً مهمترین آثار سینمایی که تولید میشوند آثار اقتباسی هستند که اگر نگاهی به فیلمسازان برجسته دنیا داشته باشید متوجه میشوید که اکثراً در تولید آثارشان نیمنگاهی به ادبیات داشته و ادبیات داستانی را برای اقتباس با جدیت دنبال کردهاند.
معتمدی خاطرنشان کرد: حتی فیلمسازانی مثل استنلی کوبریک یا آندری تارکوفسکی که صد در صد مولف آثار خودشان بودهاند هم برخی از بهترین آثارشان اقتباسی است. در سینمای هالیوود جریانی شکل گرفته است که بسیاری از نویسندهها رمانهایشان را به صورت سفارشی برای سینما مینویسند و بعد از اینکه فیلم سینمایی ساخته میشود آن اثر ادبی مورد توجه قرار گرفته و فروش قابل توجهی پیدا میکند. در سینمای هالیوود سالهاست که حتی برای جوایز آکادمیهایی چون اسکار جایزه بهترین فیلمنامه را به دو بخش فیلمنامه اقتباسی و فیلمنامه ارجینال تقسیم کردهاند و این نشان میدهد که جریان اصلی سینما نیز از اقتباس حمایت میکند و اقتباس مسئلهای جدی برای این سینما به حساب میآید.
او افزود: در آخرین دوره اسکار شاهد بودیم که فیلم «پدر» را یک نمایشنامهنویس از اثری که خودش نوشته بود اقتباس کرده و به اثری سینمایی تبدیل کرده بود که توانست جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کند. نمونههای بسیاری را میتوان در این مورد مثال زد که نشان از اهمیت سینمای اقتباسی دارد اما متأسفانه در ایران ما با افول ادبیات روبرو هستیم و وضعیت به گونهای نیست که بخواهیم بگوییم ادبیات وضعیت خوبی دارد و سینما میتواند در اقتباس به این مدیوم توجه داشته باشد.
این کارگردان در ادامه درباره ویژگیهای لازم در رمان برای اقتباس گفت: این یک موضوع مفصل است که در یک مصاحبه نمیتوان نشانهها و ویژگیهای لازم برای اقتباس سینمایی در یک اثر ادبی را عنوان کرد. در کلاسهای فیلمنامهنویسی که تدریس میکنم گاهی مواقع حتی یک ترم را به این موضوع اختصاص میدهم و قطعاً نمیتوان در یک مصاحبه آن بحث مفصل را خلاصه کرد. اقتباس مسئلهای تخصصی است و بسیاری از سینماگران بزرگ دنیا هم در انجام این کار موفق نبودهاند. اورسون ولز فیلمساز بزرگی است که «شهروند کین» را ساخته است ولی با آن توانایی، استعداد و مهارت در اقتباس از آثاری چون «مکبث» و «اتللو» که شاهکارهای تاریخ نمایشنامهنویسی هستند و ولز هم شناختی کامل از شکسپیر دارد، نتوانسته موفقیت «همشهری کین» را تکرار کند. اینکه اثری چون «مکبث» با شخصیتپردازی فوقالعاده و فضاسازی و دیالوگهای درخشان نمیتواند در سینما به فیلمی موفق تبدیل شود نشان میدهد که این دو مدیوم با هم تفاوت دارند و سینماگر باید از این تفاوت مطلع بوده و با شناخت کامل به سراغ این کار برود. رمان نسبت به نمایشنامه تا حدی به فیلمنامه نزدیکتر است ولی باز هم نمونههای مشابهی وجود دارد که آثار ادبی بزرگی بودهاند اما در سینما قابلیت چندانی برای فیلمنامه شدن نداشتهاند. «مادام بوواری» یکی از این آثار است که در بین رمانهای معاصر میتوان آن را اثری درخشان دانست اما هیچگاه فیلمی موفق از این رمان ساخته نشده است. رمان یا نمایشنامه باید دارای ایدهای سینمایی با موقعیتی سینمایی باشد که شناسایی این ویژگیها خود بحثی مفصل و طولانی است. برخی نوشتهها ذاتاً کلامی و شفاهی هستند که برای اقتباس مناسب نیستند و برخی از نوشتهها بصری و گرافیکی هستند و این فیلمنامهنویس است که باید این ویژگیها را کشف یا حتی تقویت کند. شناخت از این دو مدیوم باعث میشود نویسنده به پتانسیل اثر پی ببرد و به عنوان مثال از نمایشنامهای چون «هملت» اثری چون فیلم درخشان گریگوری کوزینتسف را خلق کند یا فیلمی چون «مردی برای تمام فصول» به قدری خوب به زبان سینمایی تبدیل شده که شخصیتهای رمان را در فیلم به خوبی میتوان با همه ویژگیهایی که نویسنده مدنظرش بوده مشاهده کرد. در این فیلم حتی شخصیتهای فرعی که در رمان به آنها پرداخته شده به قدری در فیلمنامه با دقت پرورانده شدهاند که انسجام فوقالعادهای به کار دادهاند؛ دلیل این اتفاق پرداخت آگاهانه فیلمنامهنویس و نگاه دقیق او به رمان و شناختش از سینما است.
این کارگردان در ادامه گفت: در سینمای ما هم فیلمنامهنویسهای توانمندی بودند که اقتباسهای ادبی خوبی از آنها در سینما دیدهایم. مثلاً فیلمسازی چون امیر نادری «تنگسیر» را ساخته که به دلیل شناخت او از ادبیات و شناختش از سینما باعث شده تا فیلمی با کیفیت و درخشان را شاهد باشیم. اقتباس به نوعی ترجمه یک زبان به زبانی دیگر است و فرد مترجم باید هر دو زبان را به خوبی بشناسد.
او در پایان درباره تأثیر سینمای اقتباسی بر ادبیات گفت: قطعاً اگر اقتباس در یک سینما جدی باشد، میتوان انتظار داشت که سینما بر ادبیات تأثیر بگذارد اما سینماگر برای اقتباس علاوه بر سینما باید به ادبیات هم تسلط داشته باشد. متأسفانه نویسندههای آثار ادبی ما به سینما نگاهی تفننی دارند و سینما را چندان جدی نمیدانند. بسیاری از رمانهای جدید را که میخوانم متوجه میشوم که این رمانها هیچ قابلیتی برای تبدیل شدن به اثری سینمایی ندارند و اصلاً نویسنده ذهنتی بر این نداشته که اثرش در آینده به فیلم تبدیل شود. البته باید این نکته را هم در نظر بگیریم که برای اقتباس از یک اثر ادبی لازم نیست که آن رمان حتما اثری درخشان و بزرگ باشد. به عنوان مثال شاید چارلز دیکنز را نشود نویسندهای چندان بزرگی در دنیای ادبیات دانست اما آثارش به شکلی است که واقعاً برای اقتباس سینمایی مناسب هستند.