صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

طهماسب صلح‌جو منتقد سینما و تلویزیون:

در دوران موج نو اقتباس‌های خوبی در سینمای ایران شاهد بودیم / اختلاف بین نویسنده‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها ناشی از عدم درک مفهوم اقتباس است

۱۴۰۰/۰۴/۱۲ - ۰۵:۰۴:۰۰
کد خبر: ۱۱۹۹۱۰۰
طهماسب صلح‌جو معتقد است تعریف درستی از اقتباس در سینما و ادبیات ما صورت نگرفته و عدم درک مفهوم اقتباس عام اصلی اختلاف بین نویسنده‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها است.

طهماسب صلح‌جو منتقد سینما و تلویزیون در گفت‌وگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: همه فیلمسازها به نوعی با ادبیات همراه هستند. در سینمای ما هم همواره فیلم‌های بسیاری با اقتباس از داستان‌ها و رمان‌های مختلف ساخته شده‌اند که برخی از این داستان‌ها ایرانی و برخی خارجی بوده‌اند. سینمای ایران با اقتباس بیگانه نیست و تناقض یا تضادی هم با آن ندارد اما آنچه که برای ما مطرح است این است که ما هنوز به تعریفی جامع و دقیق از اقتباس نرسیده‌ایم و پیش از هر چیز باید این پرسش را پاسخ دهیم که به طور کل اقتباس به چه معناست؟

صلح‌جو خاطرنشان کرد: واژه‌ اقتباس از دید افراد مختلف در کشور ما معنای مختلف دارد. اقتباس صرفاً برداشت طرح داستانی یک اثر ادبی نیست. اقتباس را نباید محدود به این تعریف بدانیم و در تعریف دقیق اقتباس سینمایی اینگونه بیان می‌شود که اقتباس یعنی ساختار یک رمان را بشکنید و فرو بریزید و با مصالح و امکانات همان اثر یک اثر جدید به نام فیلم سینمایی بسازید. در ادبیات نوع روایت با سینما تفاوت‌های بسیاری دارد که اقتباس سینمایی نویسنده را ملزم به شکستن ساختار می‌کند. روایت ادبی یک روایت توصیفی است، یعنی نویسنده با واژه‌ها، جمله‌ها، داستان‌ها، توصیفات مختلف حالات روحی و روانی و حتی کنش‌ها را روی کاغذ می‌آورد اما در سینمای روایت توصیفی نیست و باید دراماتیک باشد به این معنی که هر آنچه نویسنده توصیف می‌کند فیلمساز ناچار است که آن را به تصویر بکشد.

او افزود: در یک اثر ادبی نویسنده بیان معرفی یک شخصیت به این توصیفات که او فردی شجاع و قدرتمند است اکتفا می‌کند اما در اثر سینمایی فیلمساز باید این خصلت‌ها را به تصویر تبدیل کند و شجاعت را به نمایش بگذارد و به نوعی به اثر ادبی چیزی اضافه کند و در عین حال نقطه مقابل این مسئله هم وجود دارد و فیلمنامه‌نویس مجبور است چیزهایی از اثرش حذف کند چون می‌داند توصیفات بعضاً زیبایی که در ادبیات وجود دارد نمی‌تواند جنبه دراماتیک نمایشی داشته باشد. اقتباس سینمایی از یک اثر ادبی هیچ راهی غیر از دگرگون کردن یا در واقع ویران کردن و دوباره ساختن بنای اثر ندارد.

این منتقد در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: اما نکته جالب توجه این است که اختلاف موجود بین فیلمساز و نویسنده اثر ادبی از همینجا آغاز می‌شود. نویسنده می‌خواهد فیلمساز به ساختار اثر ادبی وفادار باشد و حتی جنبه‌های توصیفی را هم حفظ کند در حالیکه امکان انجام چنین خواسته‌ای ممکن نیست و این تضاد و اختلافی است که همواره بین نویسنده‌ها و فیلمنامه‌نویس‌ها وجود دارد و به همین دلیل بسیاری از نویسنده‌ها تمایلی به این ندارند که از اثرشان اقتباسی صورت بگیرد و طبیعتاً فیلمسازها هم زیر بار خواسته نویسنده‌ها نمی‌روند. معمولاً اقتباس‌ها در تاریخ سینما زمانی موفق بوده که نویسنده اثر ادبی به درام‌نویسی هم تسلط داشته و این یک تعامل بین نویسنده و فیلمنامه‌نویس ایجاد کرده است.

صلح‌جو خاطرنشان کرد: در تاریخ سینمای ما می‌توان غلامحسین ساعدی را مثال زد که علاوه بر داستان‌نویس یک نمایشنامه‌نویس و در واقع درام‌نویس خوب بود و تفاوت این دو مدیوم را می‌دانست و می‌بینیم که فیلم‌های خوبی از هم داستان‌های او اقتباس شده است. 

این منتقد در پاسخ به این پرسش که چه دورانی را می‌توان در سینمای ایران دوران درخشانی در اقتباس دانست، گفت: نمی‌توان دوره مشخصی را مطرح کرد اما در دوران موج نو سینمای ایران اقتباس‌های ادبی خوبی صورت گرفت. به عنوان مثال می‌توان فیلم سینمایی «داش آکل» را مثال زد که مسعود کیمیایی با اقتباس از اثر صادق هدایت ساخت اما همین فیلم هم با منبع خود تفاوت‌های بسیاری دارد. به عنوان مثال یکی از تفاوت‌های چشمگیر در زمان روایت قصه مربوط می‌شود که مسعود کیمیایی داستان «داش آکل» را به زمان دورتری برده ولی زمانی که هدایت روایت می‌کند مربوط به زمان حال است. یکی از دلایل موفق بودن این اثر هم همین است که کیمیایی نگاهی درست به اقتباس داشته است. اگر پایان‌بندی فیلم را توجه داشته باشید متوجه می‌شوید که با فیلم تفاوت‌هایی با قصه هدایت دارد. پایان‌بندی «داش آکل» یکی از تلخ‌ترین پایان‌بندی‌های ممکن در ادبیات است؛ شخصیت اصلی قصه یک طوطی دارد که در روزهای آخرش در تنهایی‌اش که با طوطی حرف می‌زند این جمله را بارها تکرار می‌کند که "مرجان عشق تو مرا کشت" و در نهایت وقتی می‌میرد و طوطی این جمله را یاد گرفته و به مرجان می‌رسد، جمله کاراکتر اصلی از زبان طوطی به مرجان منتقل می‌شود اما در فیلم مسعود کیمیایی وقتی طوطی قرار است این جمله را تکرار کند ما صدای خود داش آکل را می‌شنویم چرا که کیمیایی به خوبی می‌داند اگر در داستان هدایت به شکل توصیفی بیان این جمله از سوی طوطی حزن‌انگیز است در نمایشی دراماتیک قطعاً شنیدن این جمله از طوطی و صدای او می‌تواند فضای حزن‌انگیز را بهم زده و حتی خنده‌دار کند.

او افزود: کارهای خوب دیگری هم ساخته شده‌اند که می‌توان مثال زد، فیلم سینمایی «شازده احتجاب» یک نمونه از این آثار است و فیلم «دایره مینا» هم یک فیلم اقتباسی خوب به حساب می‌آید. اساس قضیه در این است که اگر ما می‌خواهیم یک اثر اقتباسی بسازیم باید به این مقوله شناخت کامل داشته باشیم و عناصر سازنده اثر ادبی و دراماتیک را بشناسیم و تمایز این دو را بفهمیم و بدانیم که روایت در سینما با روایت در ادبیات متفاوت است و این دو نمی‌توانند شبیه به هم باشند اما در این بین قطعاً برخی داستان‌ها قابلیت دراماتیک بالاتری دارند.

صلح‌جو درباره اقتباس سریال «زخم کاری» از نمایشنامه «مکبث» گفت: «زخم کاری» که از «مکبث» شکسپیر اقتباس شده است به نظرم اثر موفقی است و فیلمنامه‌نویس اقتباس را به درستی انجام داده و کار را به نوعی در مدیوم سینما آداپته کرده است. «مکبث» یک اثر تاریخی است که به اسطوره‌های فرهنگ غرب هم مربوط می‌شود و جایی از قصه «مکبث» شاهد هستیم که او در جنگل که حرکت می‌کند با یک سری جادوگر روبرو شده که آینده را پیش‌بینی می‌کنند و به او می‌گویند که او در آینده پادشاه خواهد شد. در «زخم کاری» محمدحسین مهدویان این بخش از داستان را به این شکل شاهد هستیم که وقتی کاراکتر اصلی سوار ماشینش است در یک مکان خاص با فضاسازی خوب یک دختر این حرف‌ها را به او می‌زند و برایش آینده را پیش‌بینی می‌کند. این تغییرات کاملاً اصولی و منطقی که در فیلمنامه «زخم کاری» شاهد هستیم با ظرافتی صورت گرفته که «مکبث» شکسپیر را با همان کلیت داستانی به اثری امروزی تبدیل کرده است. 

این منتقد درباره تأثیر سینما بر ادبیات گفت: هر هنرمندی که کاری انجام می‌دهد که آن کار می‌تواند سرودن یک شعر باشد یا نوشتن یک رمان و... بیش از اینکه از دیگر هنرها تأثیر بگیرد تحت تأثیر ناخودآگاه خود است و هنرمند از تقلید کردن فاصله می‌گیرد. قطعاً جریان سینما روی ادبیات تأثیر گذاشته و بعد از ظهور سینما ادبیات تغییر کرده اما این تغییر عمدی نبوده و به شکلی ناخودآگاه اتفاق افتاده است. حتی آثار شعر نو هم از سینما تأثیر گرفته‌اند و اگر با دقت این آثار را تحلیل کنید متوجه می‌شوید که در شعر نو پس از ظهور سینما توصیف‌های تجسمی شاهد هستیم. تأثیر سینما بر ادبیات یا برعکس باید ناخودآگاه باشد که البته این موضوع درباره اقتباس صدق نمی‌کند چرا که اقتباس امری کاملاً خودآگاه است.

صلح‌جو در پایان درباره ادبیات امروز ایران اظهار داشت: ادبیات امروز را کمتر دنبال کرده‌ام و به نظر می‌آید که ادبیات دهه‌های اخیر کشور ما چندان قوی نیست و این شاید خود دلیلی بر عدم تمایل فیلمسازان به اقتباس باشد. نکته دیگر همان گاردی است که نویسنده‌ها دارند و نمی‌خواهند قبول کنند که برای اقتباس لازم است تغییراتی در اثرشان داده شود و مسئله بعدی به محدودیت‌ها و ممیزی موجود در سینمای ایران مربوط می‌شود. در ادبیات دست نویسنده برای پرداختن به مسائل مختلف باز است اما در سینما محدودیت‌های بیشتری وجود دارد که باعث می‌شود سینماگران نتوانند به سراغ ادبیات بیایند. 

نظر شما