صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

حسرت کیومرث پوراحمد از فوت بازیگر «کیمیا» و داغی که با رفتنش بر دل ماند+فیلم

۱۴۰۰/۰۴/۱۳ - ۲۳:۱۴:۱۱
کد خبر: ۱۲۰۲۱۷۶
کیومرث پوراحمد خاطره ای در خصوص فوت پیشکسوت بازیگری محمد برسوزیان گفت و اظهار ناراحتی کرد که در ذیل از نظر می گذرانید.

به گزارش روی خط رسانه برنا؛ فقط یک بار شد با هم کار کنیم آقای محمد برسوزیان. در «لنگرگاه» نقش یک قاچاقچی را داشتی که زیرپوش و سیگار و آناناس از قشم می‌آورد به بندرعباس. یک بچه شهری (که با برادرش از خانه فرار کرده بود) را هم تور کرده بودی و ترسانده بودیش که این‌ها که حمل می‌کنی هرویین است و مجازاتش اعدام... یک جایی که برادر گمراه (!) از خواسته‌ات سرپیچی می‌کند، می‌بریش به بیغوله‌ای پرت و حسابی کتکش می‌زنی. آن روزگار با نگاتیو کار می‌کردیم. برای هر صحنه چهار برداشت بیش‌تر نمی‌توانستیم بگیریم. نگاتیوها را به قیمت دولتی، فارابی می‌داد به تهیه‌کننده. اگر نگاتیو کم می‌آوردیم تهیه‌کننده باید به قیمت چند برابر از بازار آزاد می‌خرید... برداشت اول حسابی کتکش نزدی. برداشت دوم و سوم هم. دیگر حتی برداشت چهارم را نگرفتیم. می‌دانستم پشت آن چهرۀ خشنِ سنگی‌ات قلبی به نازکی شاپرک می‌تپد. در سرشتت نبود که بتوانی نوجوانی را کتک بزنی... چند روز بعد که زنده‌یاد فواد نور تهیه‌کننده فیلم به بندرلنگه آمد و راش‌ها را دید اعتراض کرد که: «این چه جور کتک زدنه؟ باید صحنه رو تکرارکنیم.» گفتم: «فواد جان! قرار نیست بچه رو لت‌وپار کنه که، فقط می‌خواد بترسونتش!» سرانجام موفق شدم متقاعدش کنم و تو را از کاری دشوار که دوست نمی‌داشتی معاف کنم. توی گروه سی‌چهل نفرۀ «لنگرگاه» تو آقاترین بودی و مهربان‌ترین و ملاحظه‌کارترین. دو ماهی که با هم بودیم حتی یک بار صدای بلندت را نشنیدیم، چه رسد به کتک‌زدن و فریاد و دعوا.

و حالا تو از میان ما رفته‌ای. از سویی می‌خواهم بگویم حیف که رفتی، از سوی دیگر زندگی فعلی چنان تلخ و پرفشار و پرتنش است که ته دلم می‌گویم خوش به حالت که رفتی! اما حتـما رفتنت بـرای عـزیزانت تلـخ و غـم‌انگیـز است. با آن‌هــا همدردی می‌کنم... رفتی اما حضورت در آن همه فیلم که بازی کردی ماندگار است. از این بابت خوش به حالت.

مارکز می‌گوید: «باید زندگی را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ایم، تحویل بدهیم. خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچه‌ای سرسبز...» و تو نه یک باغچه که باغستانی سرسبز به وسعت همۀ سینما از خودت برجا نهاده‌ای. دست‌کم از این بابت هم خوش به حال خودت و هم بازماندگانت.

نظر شما