به گزارش برنا، نخستین کتاب ایان گیبسن به نام «قتل فدریکو گارسیا لورکا» که بلافاصله توسط رژیم فرانکو تحریم شد، جایزه بین المللی بهترین کتاب سال را از آن خود کرد و به 10 زبان ترجمه شد. (1971) Cyril Connolly با اشاره به فصل «مرگ یک شاعر» از کتاب «زندگینامه ی فدریکو گارسیا لورکا» که به سال 1989 تکمیل و منتشر شد، می نویسد : «عاشقان شعر و عاشقان حقیقت از خواندن این کتاب، لذّت خواهند برد.» این کتاب، دروغ دولت فاشیستی فرانکو را که می گفت مرگ لورکا در حین اغتشاش هایی در اولین لحظات جنگ داخلی رخ داده است، برملا کرد و گوشه های تاریک شخصیت این شاعر را که نرودا «چکیده اسپانیای سال ها و قرن ها و سنّت های باستانی مردم آن سرزمین» می نامید، روشنی بخشید.
فدریکو گارسیا لورکا زمانى که توسط فاشیستهاى مخالفِ جمهورى در گرانادا به قتل رسید، یعنى روزهاى جنگِ داخلىِ سال ۱۹۳۶، سى و هشت سال داشت. هر اشارهاى بهنامِ او و آثارش در رژیمِ فرانکو، ممنوع بود و این ممنوعیّت تا بیست سال بعد از مرگِ وى ادامه داشت. با این که در سال ۱۹۵۳، Caudillo شخصآ مجوّزِ انتشارِ مجموعهاى از آثار او را صادر کرد ]و این مجموعه نهتنها کامل نبود بلکه سانسور شده هم بود[ عملا در سال ۱۹۷۵، با مرگِ دیکتاتور، امکانِ بحثِ آزاد دربارهى سربهنیست شدنِ تراژیک و مرموزِ لورکا مقدور شد. سیزده سال بعد، فضاى سیاسىِ اسپانیا یکسره تغییر کرد و سرانجام بعد از قرنهاى متمادى، دموکراسى بر آن حاکم شد. نسل تازهاى از مورّخین به بررسىِ دقیقِ وقایعِ جنگِ داخلى پرداختند: مدارک و اسناد بسیارى که بنظر مىرسید در رژیم قبلى از میان رفته باشند ناگهان کشف شدند و در دسترس قرار گرفتند و این به معجزه مىمانست. مسیرِ تغییر و تحوّلات چنان بود که بهزودى دیگر هیچ نقطهى ابهامى پیرامونِ چگونگىِ به قتل رسیدنِ لورکا باقى نماند. ئدربارهى هیچ نویسندهى اسپانیایى زبانى بهاندازهى لورکا، در داخلِ اسپانیا و بیرون از مرزهاى آن کتاب منتشر نشده است. تنها استثنا، سروانتس، نویسندهى دنکیشوت است که سیصد سال قبل از لورکا زاده شد و فرصتِ بیشترى در اختیارِ دوستدارانِ آثارش گذاشت. اما تعدادِ ترجمههایى که از آثار لورکا به زبانهاى بیگانه به چاپ رسیده، رکوردِ ترجمههاى آثارِ سروانتس را هم مىشکند و از آن فراتر مىرود. اجراهاى متعدّدى نیز از نمایشنامههاى او در کشورهاى مختلف جهان صورت گرفته و موردِ استقبال واقع شده است. آخرینِ آنها نمایشنامههاى خانهى برناردا آلبا و «مردم» است که بیشتر از دو سال است در لندن با موفّقیّت بر روى صحنه است. پیداست شاعرِ آندلسى، پیام باارزشى براى همهى جهان دارد. اما علتِ این استقبالِ روزافزون چیست؟ و چه پیامى است که آثار لورکا را براى همهى دنیا اینچنین جذاب و گیرا جلوه مىدهد؟
نظر شخصىِ من این است که بهترین کارهاى لورکا، اعم از شعر و نمایشنامه، ما را به فطرتمان نزدیک مىکند و در دنیایى که روزبهروز بیشتر تحتِ نفوذِ کامپیوتر و ماشین است، با جدّیت به یادمان مىآورد که ما جزء لاینفک طبیعت هستیم؛ طبیعتى که اکثرآ سعى مىکنیم آن را از یاد ببریم. لورکا، زیرِ یکى از نقاشىهاى مرموزِ خود نوشته است: «تنها انگیزهى ما براى ادامهى زندگى، رازِ نهفته در آن است». آثارِ لورکا بهخاطر تخیّلِ پرطراوت و خاکسارِ او، بیشتر از هر شاعرِ دیگرى، به ما امکانِ تجربه کردنِ این راز را مىدهد. اگر این حقیقت داشته باشد که شاعران، آخرین انیمیست[۲] ها در دنیاى صنعتىِ ما هستند، پس لورکا
یکى از بزرگترینِ آنهاست. موقعِ خواندنِ اشعارِ او، یا دیدنِ نمایشنامههایش، ما وارد دنیایى اساطیرى مىشویم، دنیایى زیر سلطهى نورِ جادویىِ ماه، جایى که انسان، تارى از بافتهى ظریفِ زندگىست. لورکا خود کلمهى «تلوریک»[۳] را بهکار مىبُرد و خوب مىدانست که دیدِ او دیدى غریزى و اسطورهاى است که ریشه در مذاهب و فرهنگهاى کهنِ مدیترانهاى دارد.سالیانِ سال تحقیق و مطالعه در زندگى و مرگ چنین موجودِ شگفتانگیزى، براى من سعادتى عظیم بود که امیدوارم توانسته باشم حداقل پارهاى از آن را با دوستدارانِ آثار او قسمت کنم.
بخشی از کتاب:
بعد از غیبتى هشت ساله و نوشتنِ زندگینامهى فدریکو گارسیا لورکا. ژنرال فرانکو سه سال قبل مرده بود و اسپانیا در فضاى بازِ سیاسى تغییراتِ حیرتآورى را تجربه مىکرد. کتابم دربارهى مرگِ شاعر به چاپ رسیده و با استقبالِ فوقالعادهاى روبرو شده بود