به گزارش برنا؛ در این برنامه رامک رامیار، پژوهشگر ادبیات فارسی به گفتوگو با دکتر زینب افضلی، مدیر موسسه سخن تازه دنیای تازه و دکتر آزاده شریفی، دبیر زبان و ادبیات فارسی پرداخت.
در ابتدای این نشست زینب افضلی درباره تعریف ادبیات معاصر عنوان کرد: وقتی که ما نظرات مختلف را درباره چیستی ادبیات معاصر میخوانیم، چون معاصر نشاندهنده یک دوره زمانی است، بیشترین چیزی که جلب توجه میکند این است که هر کدام از بزرگوارانی که در این زمینه نظر دادند، چه بازه زمانی را در نظر گرفتند.
صد سال اخیر؟ ۷۵ سال اخیر؟ و... بر این اساس طبیعتا آنچه که شامل و مشمول این حیطه میدانند متفاوت میشود. به نظرم در این دورههای زمانی که به عنوان ادبیات معاصر در نظر میگیریم، یک بخشی داریم که باید در اولویت قرار بگیرد. وقتی کلمه معاصر را میآوریم، با چند تعبیر از آن یاد میکنند و یکی از آن «ادبیات هم عمر ما» است. یعنی آن ادبیاتی که در طول عمر ما در این لحظهای که زنده هستیم، خلق میشود و پدیدآورندگانش زنده هستند و میتوان از آن به «ادبیات زنده» یا «ادبیات زندگان» یاد کرد.
وی افزود: زمانی که به ادبیات معاصر میپردازیم، معمولا قلههای رفیع را در نظر میگیریم و دیگر توجه نداریم که آیا این بزرگواران، استادان و مشاهیر همچنان میتوانند برای کسانی که دانشجو و شاگرد این کلاسها هستند، اثر جدیدی خلق کنند یا خیر. یعنی آیا مخاطبان این کلاسها و کسانی که در آن شرکت میکنند، میتوانند از ثمره علم و فضل و هنر این شاهکارهای ادبی همچنان بهره مند شوند؟ به نظرم آنچه در اولویت است این است که ما به ادیبان، نویسندگان، شاعران، تحلیلگران و منتقدانی که هم اکنون و هم چنان در حال خلق ادبی هستند و زنده هستند، توجه داشته باشیم. تعریف من از ادبیات معاصر این است: ادبیات زنده یا ادبیات زندگان.
رامک رامیار با اشاده به تعریفی که دکتر افضلی درباره ادبیات معاصر ارائه کرد، پرسید که آیا این ادبیات معاصر باید در دانشگاه تدریس شود یا باید صبر کنیم که جوایزی بگیرند و زمان بگذرد و ببینیم اقبال عمومی چگونه است.
مدیر موسسه سخن تازه دنیای تازه عنوان کرد: نظر و بنای زندگی من بر آزادی انتخاب است. یعنی همه حق دارند آنچه که دوست دارند را انجام دهند، به آن برسند و عمرشان را صرف آن کار کنند. اگر کسی آثار هزار سال پیش را دوست دارد، آفرین به او. دوست دارد برایش زحمت بکشد، آن را بشناسد و برایش عمر صرف کند، آفرین به او. آثار پانصد سال پیش را دوست دارد، باز هم آفرین بر او. آثار مربوط به صد سال پیش؟ باز هم انتخاب با خودش است. اما کسی که دلش میخواهد آثاری که یک سال، دو سال یا ۶ ماه پیش منتشر شدند را بخواند، از منظر فنی و ادبی تحلیل کند و با جمعی از استادان و پژوهشگران و شاگردان ادبیات درباره آن به شکل جدی گفتگو کند، کجا باید برود؟ دانشگاه برای این افراد چه میکند؟
وی افزود: من خودم همچنان مثنوی میخوانم و مثنوی درس میدهم. ما دورهای را شروع کردیم که مثنوی را به کودکان درس میدهیم که خیلی خوب جواب میگیریم و میبینیم که چقدر مشتاق هستند. این نشان میدهد که با اینکه یک ادبیات غنی و قوی برای چند سال پیش است، الان حتی برای سنین پایین میتواند جذاب باشد. آن به جای خودش است. اما من تا آن مدتی که در دانشگاه شهید چمران بودم، چه در رشته ادبیات فارسی و چه در کلاس فارسی عمومی با جوانانی مواجه بودم و این تجربه را به دست آوردم که خواسته بخشی از جامعه و به ویژه جوانان جامعه در دانشگاه نادیده گرفته میشود.
وی ادامه داد: اگر زمانی که ما وارد دوره لیسانس شدیم را یادمان بیاید، خواستهمان از دانشگاه و رشته ادبیات فارسی چه بود؟ شعر بسیار معروفی است که میگوید «شاعری وارد دانشکده شد/ ذوق خود را به نگهبانی داد» اتفاقی است که برای ما افتاده است. من ادعای خلق ادبی نداشتم ولی دوستانی که مهمان شما هم بودند و توانایی خلق ادبی داشتند، بیشتر رنج کشیدند. وقتی با درسهایی مواجه میشدند که باید حفظ میکردند و درسهایی درباره مشاهیر ادبیات فارسی بود که بسیار عالی است. اما اینکه کجا قرار بود استفاده شود، یک صحبت است و بعد آنچه که در جامعه جریان داشت، کجا قرار بود دیده شود و به بوته نقد گذاشته شود؟ ما نویسندگان جوانی داریم که آثارشان پر فروش است. در این بحث گرانی قیمتها که افراد خیلی اولویت بندی میکنند که چه چیز بخرند و چه چیز را نمیتوانند بخرند، هنوز عدهای هستند که بودجه بندی میکنند و رمان و کتاب شعر میخرند.
دانشگاهها و رشتههای ادبیات دانشگاهی چطور این افراد را ندیده میگیرد؟ چه آنهایی که پدید میآورند و چه آنهایی که به این ادبیات روز رغبت دارند، نیاز دارند که این ادبیات دیده شود و مورد بررسی دانشگاهی قرار بگیرد.
در بخش دیگری از این نشست رامک رامیار با اشاره به منظری که دکتر زینب افضلی درباره ادبیات معاصر گفت، پرسید که اولین قدم برای اینکه این ادبیات مغفول وارد دانشگاه شود چیست؟
افضلی در پاسخ به این سوال اظهار کرد: اولین قدم سختترین است. رویکرد من این است که جا بیاندازیم که این باید در دانشگاه خوانده شود. یعنی ساعاتی از تحصیل دانشجویان ادبیات، باید صرف آشنایی با ادبیات زنده و روز شود و آن ابزارهای تحلیل متن ادبی و بررسی اثرگذاری شگردهای متن ادبی روی متنهای تازه جامعه هم بتوانند پیاده کنند. اولین گام به نظرم این است که دانشجویان ادبیات این را از استادانشان بخواهند و مطالبه کنند.
وی در بخش دیگری یادآور شد: مخاطب برای پدیدآورنده ادبی مهم است و آن مخاطب من و شما هستیم. من و شما هم باید به آن پدید آورنده هم عمر خودمان اهمیت بدهیم، از او حمایت کنیم، کارش را بخوانیم و قابل تحقیق و بررسی بدانیم.
در ادامه این نشست دکتر آزاده شریفی درباره آموزش زبان و ادبیات فارسی در مدارس بیان کرد: دو اتفاق ناگوار در این دوره افتاده است که اولی بیشتر مختص رشته انسانی است که کتابهای تخصصی علوم انسانی یعنی کتابهای تاریخ ادبیات، آرایههای ادبی و کتابهای زبان فارسی در کل دورهها حذف شده است. یعنی به جای همه آنچه که در دوره دبیرستان داشتهایم، الان بچهها تقریباً از پایه هفتم تا دوازدهم یک کتاب فارسی دارند که معمولاً ۱۸ درس است و یک کتاب نگارش دارند که هیچ وقت به صورت جدی تدریس نمیشود. بچههای دهم، یازدهم و دوازدهم انسانی هم کتاب علوم و فنون ادبی دارند که در واقع تاریخ ادبیات، آرایههای ادبی و عروض را در یک کتاب بسیار فشرده و بد ساختاری میخوانند.
وی افزود: اتفاق اصلی این است که فضا برای شعر معاصر کم شده است. یعنی به جای آن همه کتاب، یک کتاب فارسی با ۱۸ درس است و هر کتاب هم ۲ درس آزاد دارد. در واقع ۱۶ درس در هر کتاب است، به جای کتابهای قدیم که ۲۷-۲۸درصد داشتند. عمومی و اختصاصی هم یکی شده است. اتفاق بدتری هم که افتاده، این است که به نظرم اگر بخواهیم ریشه مشکلات کتابهای درسی فارسی را بگوییم باید به این توجه کنیم که گروه مولفان اصرار داشتند که ساختار همه کتابها یکی باشد. یعنی مثلاً فصل دوم همه کتابها ادبیات تعلیمی باشد، در همه کتابها فصل ادبیات حماسی باشد و... این خودش هم فضا را گرفته و هم امکان تنوع را از بین برده است. یک سری خطاهای دیگری نیز این میان اتفاق افتاده است. مثلاً چون قرار بوده است که به ژانربندی وفادار باشیم، شعر خوان هشتم از اخوان ثالث، نه به عنوان نمونه ادبیات معاصر، به عنوان نمونه ادبیات حماسی در فصل ادبیات حماسی دوازدهم آمده است، تاریخ بیهقی را ما به عنوان تاریخ میشناسیم ولی در کتاب یازدهم به عنوان ادبیات تعلیمی آمده است. ادبیات مشروطه خودش یک سر فصل جدا است ولی به عنوان ادبیات پایداری آمده است، ما ادبیات پایداری را برای انقلاب و جنگ به کار میبردیم ولی در کتاب دوازدهم در فصل ادبیات پایداری سه شعر مشروطه گذاشتند. یعنی چنین اشتباهاتی که هست هیچ، یکسری فضاها هم محدود شده است.
شریفی اظهار کرد: قدیم در کتاب دوم دبیرستان یک فصل ادبیات معاصر و یک فصل داستان معاصر بود که چند داستان خوب مانند گیله مرد از بزرگ علوی، قسمتهایی از سووشون بود، یک فصل هم داستان معاصر بود که در پایههای دیگر نبود و نمونههای کمتری بود. الان تقریبا میتوان گفت که نه تنها ادبیات معاصر، حتی ادبیات قدیم هم قربانی ساختار کتابها شده است. یعنی مولفین اصرار داشتند از کتابی که ۹ فصل است، حتماً یک فصل ادبیات جهان باشد. یعنی شعر ترجمه در کتابهای درسی ست ولی شعر معاصر نیست. به نظرم تمام مشکلات از این مسئله شروع می شود. شما اگر به مولف هم بگویید، استدلالش این است که ما جایی نداشتیم که بخواهیم ادبیات معاصر بیاوریم. در همان فضای محدود هر پایه ۱۸ درس هم سهمی که به ادبیات معاصر داده شده، قابل قبول نیست.
این دبیر زبان و ادبیات فارسی درباره آنچه در کتابهای فارسی است، عنوان کرد: ما در همان فرصت محدودی که داشتیم، آمدیم حجم را کم کردیم. از کتابی که ۲۶-۲۷ درس داشته، به ۱۶ درس رسیدیم. یعنی به طور متوسط ۱۰ درصد از هر پایه کم کردیم. البته یک توضیح معلمانه که بخواهم بدهم این است که عملاً یکسری از متنها حذف نشده است، به جای آنکه عنوان درس داشته باشد، روان خوانی یا شعر حفظی شده و چون در کنکور و امتحانات دیگر از آن سوال میآید، عملاً معلم باید آنها را تدریس کند. ولی از آن طرف اسمش این است که تعداد درسها کم شده است و معلم وقت بیشتری دارد.
ما در همین فرصت محدودی که داشتیم، مثلا در همین ۳ کتاب و هرکدام ۱۶ درس، چه انتخابهایی از ادبیات معاصر صورت گرفته است؟ میتوانم بگویم که حتی یک انتخاب درست در کتابهای درسی نیست که من بتوانم بگویم درست انتخاب شده است. این درست انتخاب شدن یعنی اینکه اثر، اثر درجه یکی باشد. مولف میداند که شعر نیما غث و سمین دارد. وقتی میگوییم داستان معاصر، جمالزاده و هدایت و... داستان معاصر هستند. طبعاً برای متنی که برای کتاب درسی انتخاب میشود، توقع این است که از سرلشکرهای ادبیات معاصر باشد، نمیگویم که همه طیفها و همه سلیقهها را در بر بگیرد. و نکته دیگری که خیلی مهم است و در آن ضعف داریم این است که متن خصیصه نمایی باشد. من نمیخواهم ۲ واحد درسی یا مثلاً یک کتاب کامل را اختصاص بدهم، من میخواهم به دانش آموزم - که تعریف خیلی عام دارد و ممکن است دانش آموز رشته ریاضی و تجربی باشد- بفهمانم چرا میگویم نیما پدر شعر نو است یا شعر معاصر یعنی چه. طبعا باید شعری را انتخاب کنم که هم خصایص شعر نو را داشت باشد و هم از خلال آن یک تعریفی از نیما بدهم و چهره نسبتا قابل قبولی از نیما ترسیم کنم. این انتخابهای غلط همان فرصت محدودی که میشد برای آموزش ادبیات معاصر پیش بیاید، از بین برده است.