به گزارش خبرنگار برنا، پرداختن به لحن و ایجاد تمایز بین ادبیات کاراکترهای یک فیلمنامه از جزئیات تکمیلی شخصیتپردازی و فضاسازی است که شاید کمتر نویسندهای توان و تبحر پرداختن به این جزئیات را داشته باشد. قطعاً عدم توجه به این موضوع مهم، در ادبیات کاراکترها و آنچه که مخاطب از زبان آنها میشنود تأثیرگذار بوده و نوعی یکنواختی ایجاد میکند که تفاوتی در بین کاراکترها با توجه به موقعیت اجتماعی، خلق و خوی شخصیتی و... احساس نمیشود.
با توجه به محدودیتی که در آثار تولید شده در صداوسیما وجود دارد و از طرفی مشکلات اقتصادی در تولید آثار نمایشی که قطعاً بر کیفیت آثار نیز تأثیر میگذارد این ایراد را میتوان امروز یکی از نقصهای موجود در آثار تلویزیون دانست که البته به اعتقاد برخی نویسندگان و منتقدان، چنین معضلی را در سینما نیز میتوان پیدا کرد.
به هر شکل اگر بخواهیم سانسور، ممیزی و محدودیتهای موجود در رسانه ملی را که یکی از اصلیترین عوامل برای فاصله گرفتن آثار با واقعیتهای جامعه است، کنار بگذاریم و به عوامل دیگر که پرداختن به آنها میتواند در فضاسازی و شخصیتپردازی دقیقتر و منطبقتر با جامعه کمککننده باشد، بپردازیم لازم است این جزئیات را در نظر بگیریم و از نویسندهها بخواهیم که برای نزدیک شدن آثار به واقعیتهای جامعه و البته ایجاد تنوع حتماً عنصر مهم لحن و ادبیات کاراکترها را در آثار خود جدی بگیرند.
در گفتوگو با چند تن از نویسندگان تلویزیون این موضوع را مورد بررسی قرار دادیم که در ادامه میخوانید:
امیرعباس پیام: نویسندههای تلویزیون فرصت صیانت از فیلمنامههایشان را ندارند / برخی کارگردانها از بازیگران حرفشنوی دارند
امیرعباس پیام فیلمنامهنویس تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: اگر از منظر یک فیلمنامهنویس نگاه کنیم، تکراری شدن آثار تلویزیون بعید و غیر ممکن به نظر میرسد چرا که هر نویسنده جنس دیالوگنویسی و دایره واژگان خود را دارد و حتی به زور هم نمیشود ادبیات آثار نمایشی تلویزیون را شبیه به هم کرد.
پیام خاطرنشان کرد: اما برخی بازیگران هستند که نقشها را تبدیل به خودشان میکنند و حتی در فیلمهای متفاوت هم بازیگر نقش را شبیه خود میکند و یک سری واژگان را که نویسنده بر اساس شخصیتی که طراحی کرده، برای آن به کار برده ولی برخی بازیگران که این واژگان را متوجه نمیشوند برای آن مترادف انتخاب میکنند.
او افزود: از آنجا که نویسندههای ما در اجرا دخیل نیستند ما این معضل را بسیار شاهد هستیم که در اجرا فیلمنامه به طور کامل تغییر میکند و اتفاقاً برخی بازیگران که در فیلمنامه هنگام اجرا دست میبرند، بازیگران پر کاری هستند و ما آنها را در پروژههای مختلف بیشتر میبینیم. این یک ضعف بزرگ در بازیگری است چرا که اتفاقاً بازیگران خوب سعی دارند خودشان به نقش نزدیک شوند نه اینکه نقش را به شخصیت خودشان نزدیک کنند.
نویسنده مجموعه تلویزیونی «زوج یا فرد» در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: نکته دیگر به این مسئله مربوط میشود که برخی بازیگران ما که اتفاقاً در سریالهای تلویزیونی از بازیگران مهم هستند به قدری پر کار هستند که حتی وقت خواندن فیلمنامه را ندارند و تنها همان سکانسهایی که قرار است در آن روز بازی کند را میخواند و به همین دلیل درک درستی از کلیت فیلمنامه ندارد.
این نویسنده در ادامه گفت: ممکن است برخی مواقع با به وجود آمدن یک موج فیلمها و سریالهای زیادی ببینیم که مثلاً همه با لحنی خاص صحبت میکنند، این تکرار شبیه یک تب است که شاید زود از بین برود اما معمولاً چنین جریانهایی حاصل استقبال خود مردم هستند و چون اقبال عمومی متوجه این آثار میشود تولیدکنندگان به فکر تکرار آن افتاده و سعی میکنند موفقیت پیشین را تکرار کنند اما معمولاً این موفقیت دوباره مثل دفعه اول تکرار نمیشود.
پیام تصریح کرد: متأسفانه نویسندههای ما فرصت صیانت از فیلمنامههایشان را ندارند و تلویزیون چارچوبی مشخص دارد که نمیتوان از آن خارج شد. در تلویزیون تعریفی که از نقش مثبت و منفی وجود دارد بسیار بسته و در چارچوبی مشخص است که همین باعث میشود همه کاراکترها شبیه هم شوند. در تلویزیون یک پدر یا مادر نمیتواند یک کاراکتر منفی باشد و این در حالی است که قطعاً هر کاراکتری که نوشته میشود یا پدر است یا مادر و اگر قرار است هیچ یک از اینها نباشد همین محدودیت به شدت برای نویسندهها دست و پا گیر است. نکته دیگر حرف شنوی برخی کارگردانها از بازیگران است، این حرف شنوی باعث میشود تا بازیگر در دیالوگها دخالت کند و آنها را آنطور که خودش میخواهد تغییر دهد و از آنجا که نویسنده سر صحنه حضور ندارد تا لحظه پخش نمیداند که چه اتفاقی برای فیلمنامهاش رخ داده است. برخی مواقع نویسنده در تعریف یک کاراکتر او را فردی قوی به لحاظ فیزیکی معرفی میکند اما در اجرا از بازیگری لاغر استفاده میشود که به طور کل شخصیتپردازی را بهم میزند و این ایرادات به شکلی است که نمیتوان همه اشکالها را به نویسندهها مربوط دانست.
این نویسنده درباره عدم همکاری برخی هنرمندان قدیمی با تلویزیون گفت: باید به این نکته دقت کنیم و به دنبال پاسخ آن باشیم که چرا هنرمندان موفق قدیمی دیگر حاضر به همکاری با تلویزیون نیستند. تلویزیون باید برنامه و اهداف خود را مشخص کند. آیا قرار است هنرمندان معلم اخلاق باشند و آیا کارکرد فیلم و سریال همین است که درسی به مخاطبانش بدهد یا قرار است هر اثر به اندازهای سرگرمکنندگی داشته باشد و در پس آن مخاطب به یک محتوا برسد. متأسفانه ما ویژگیهای مهم سریال را فدای کارکردهای نه چندان مهم کردهایم و این باعث میشود افراد حرفهای از تلویزیون فاصله بگیرند.
پیام در پایان اظهار داشت: متأسفانه تلویزیون هیچ سرمایهگذاری برای نسل جوان ندارد و هنوز نامها هستند که کار را پیش میبرند و این نامها که افرادی باتجربه و کارکشته هستند معمولاً هیچ انگیزهای برای کار ندارند و بی انگیزه بودنشان باعث شده تا برخی فقط به درآمدزایی خود فکر کنند. هنوز هم امکان ورود چهرههای جدید به تلویزیون وجود دارد اما ورود به این عرصه برای جوانان و نامهای جدید کار بسیار سختی است.
محمد محمود سلطانی: همه ایرادها در دیالوگنویسی به نویسنده مربوط نمیشود / بسیاری مواقع دیالوگها در هنگام ضبط عوض میشوند و نویسنده نقشی در آن ندارد
محمد محمود سلطانی فیلمنامهنویس تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: کاراکتری که در قصه ما وجود دارد، هویتی که دارد، جایگاه اجتماعیاش و مسائل مختلف تعیینکننده لحن، ادبیات، جملات و به طور کل شکل حرف زدنش هستند.
سلطانی خاطرنشان کرد: رفتار کاراکتر و شخصیتی که دارد به شناسنامه او مربوط میشود و شناسنامه یک کاراکتر به سطح تحصیلات، محل زندگی، شغل و طبقه اجتماعی مربوط است. به عنوان مثال قطعاً یک پزشک دایره لغاتش حتی در خارج از محیط کار با کارش مرتبط است و اگر یک فیلمنامهنویس به این نکات ریز توجه داشته باشد قطعاً رفتار و گفتار کاراکترهای قصهاش منطقیتر میشوند.
او افزود: وقتی دیالوگها بر پایه اصول دیالوگنویسی نوشته باشند و لحن و شکل صحبت کردن نویسنده در آنها دخالت نداشته باشد، قطعاً مخاطب با ادبیات متفاوتی در اثر مواجه است به طوری که هر کاراکتر به شکلی مربوط با شخصیت خودش صحبت میکند اما اگر اینگونه نباشد همه کاراکترها شبیه به هم حرف میزنند.
نویسنده مجموعه تلویزیونی «از سرنوشت» خاطرنشان کرد: در دیالوگها ما اصطلاحی به نام نشت دیالوگ داریم. فرض کنید یک نفر متعلق به خانوادهای است که پدر و مادر یک سری کلمات خاص به کار میبرند، این کلمات کمکم به کلمات این افراد تبدیل میشوند و به یادگار میمانند. این کلمات را نشت دیالوگ میدانیم که به واقعیتر شدن کاراکترها کمک میکند. در واقع هرچقدر که نویسنده به ظریفکاریهای لازم دقت کند و مهندسی دقیقتری در دیالوگنویسی داشته باشد طبیعتاً با فیلمنامهای اصولیتر با ساختاری قوی روبرو هستیم.
سلطانی در ادامه گفت: درام چکیده واقعیت است و در آن باید دیالوگهای بی خاصیت حذف شود. دیالوگ وظیفه شخصیتپردازی، اطلاعاتدهی، پیشبرد قصه و ایجاد ریتم دارد و اگر دیالوگ چنین کارکردی نداشته باشد قطعاً فیلمنامه دچار اشکال است.
این نویسنده درباره نقش بازیگران در دیالوگهایی که مطرح میشوند، اظهار داشت: برخی بازیگران به دیالوگها لحن خود را تزریق میکنند که هیچ ربطی به فیلمنامهنویس ندارد، این لحن در مواقع اندکی خوب است و برخی مواقع بسیار آسیبزننده است. به عنوان مثال خسرو شکیبایی همیشه لحنی به دیالوگها میداد که بسیار دلنشین و جذاب بود. در چند سال اخیر که سریال میبینم این نکات ریز در دیالوگنویسی در برخی آثار رعایت شده و برخی آثار نیز آن را رعایت نکردهاند. به هر حال باید بپذیریم که دستمزد نویسندهها بسیار اندک است و آنها نمیتوانند تمام تمرکز خود را روی یک کار بگذارند و باید بپذیریم که همه ایرادها به نویسندهها مربوط نمیشود و خیلی وقتها دیالوگهایی که نویسنده نوشته در اجرا بسیار تغییر میکند و فیلمنامهنویس هیچ نقشی در آن ندارد.
پیمان عباسی: دیالوگهای پرطمطراق یک روپوش جعلی برای پوشاندن ضعفهای فیلمنامه هستند / اینگونه دیالوگنویسی امروز منسوخ شده است
پیمان عباسی نویسنده سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: سینما از کشور و فرهنگی دیگر به کشور ما آمد و طبیعتاً ما سعی کردیم این هنر جدید را بومی کنیم و از فرهنگ غنیمان در آن تزریق کنیم.
عباسی خاطرنشان کرد: در ابتدای این مسیر علی حاتمی در دیالوگنویسی غنای ادبیاتی ما را به سینما تزریق کرد و در فیلم «بابا شمل» آن را به اوج رساند. پس از آن دیالوگنویسی در سینمای ایران به دو شاخه دیالوگهای پرطمطراق و دیالوگهای معمولی تبدیل شد. دیالوگهای پرطمطراق شکل و شمایل متفاوتی به خود گرفت و کیمیایی آن را در سینمای خود با ادبیات کوچه بازاری مخلوط کرد که در آثارش کاربردی داشت که مناسب و درست به نظر میرسید.
او افزود: اما پس از سینمای کیمیایی اینگونه دیالوگنویسی به بیراهه رفت و شکل و شمایل دیگری پیدا کرد اما با این حال مردم این شکل دیالوگها را دوست دارند و از آن استقبال میکنند. البته دیالوگهای پرطمطراق توسط فیلمنامهنویسان دیگری غیر از کیمیایی نیز به درستی استفاده شدند که چند نمونه از آثار علیرضا نادری را میتوان در این مورد مثال زد اما به طور کل این دیالوگنویسیها ایرادهای بسیاری دارند که یکی از آنها غیر قابل ترجمه بودنشان است که سینمای جهانی آن را نمیپسندد و با آن ارتباط برقرار نمیکند.
نویسنده فیلم سینمایی «توفیق اجباری» در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: اما دیالوگهای معمولی این ویژگی را ندارند و به راحتی قابل ترجمه هستند. اصغر فرهادی در دیالوگنویسی همین سبک را دنبال میکند و به همین دلیل دیالوگهای فیلمهایش در همه جای دنیا قابل ترجمه و قابل درک هستند. اما شکل دیالوگنویسی پرطمطراق شکل و شمایل متفاوتی به آثار میدهد و از آنجا که این شکل نیز مورد توجه مخاطبان قرار میگیرد برخی فیلمنامهنویسها آن را با درکی حداقلی دنبال کردند آثاری تولید شد که در آنها یک دانشجو و یک فرش فروش بازاری شبیه هم صحبت میکنند و این یک ایراد بزرگ است.
این نویسنده خاطرنشان کرد: این شکل دیالوگنویسی قطعاً غیر اصولی و غلط است اما نکته جالب این است که این نویسندهها به این شکل دیالوگنویسی خود میبالند و برایشان افتخار است و این فضا باعث شده تا خیلیها این مسیر را دنبال کنند و امروز چنین دیالوگنویسی به یک مُد در سینما و تلویزیون ایران تبدیل شده است در حالیکه اینگونه دیالوگنویسی یک روپوش جعلی است که فقط عیبهای فیلمنامه را میپوشاند و در همه جای دنیا منسوخ شده است و از زمانی که به واسطه فضای مجازی و رشد اینترنت سینما و تلویزیون به یک دهکده جهانی تبدیل شده هیچکس چنین رویهای در دیالوگنویسی را دنبال نمیکند.
عباسی تصریح کرد: دیالوگها باید منطبق با مشخصههای کاراکتر باشد و این در همه جای دنیا رایج است اما دیالوگنویسیهایی که مملوء از اصطلاحهای ادبی باشد را شاید تنها بتوان در شکسپیرینها دید که آن هم پس از ورود استودیوها در عرصه فیلمسازی از بین رفت. در واقع استودیوها فیلمنامهها را از صافی خود رد میکنند و از ادبیاتی در آثار استفاده میشود که برای همه قابل فهم باشد.
او افزود: دیالوگهای پرطمطراق زمانی خاصیت ضربالمثل شدن داشت و برخی فیلمسازان از این اتفاق لذت میبردند اما فیلمسازانی چون اصغر فرهادی تمام تلاششان این است که دیالوگهایشان بسیار ساده باشد. یک بار اصغر فرهادی در یک جلسه تأکید کرد که من همیشه از اینکه دیالوگهای آثارم ضربالمثل شود فرار میکنم چرا که این یک نقطه ضعف است. من آن زمان از او پرسیدم که در فیلم «درباره الی» دیالوگ "یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است" تقریباً به یک ضربالمثل تبدیل شده و او گفت برای اینکه این اتفاق نیفتد این دیالوگ را از یک صافی عبور داده و ابتدا آن را یک ضربالمثل خارجی عنوان کرده است. متأسفانه امروز ظاهر پرطمطراق برای نویسندههای ما بسیار حائز اهمیت شده و اگر چنین دیالوگهایی را شاهد هستیم دلیلش همین است.
عباسی در پایان اظهار داشت: اما متأسفانه معمولاً این شکل و شمایل از آنجا که به فیلمنامه تحمیل شده است جعلی به نظر میرسد. اگر در سریالهایی چون «هزار دستان» ما نمیتوانیم این شکل دیالوگنویسی را جعلی بدانیم به توانایی و سواد علی حاتمی مربوط میشود اما واقعیت این است که این شکل دیالوگنویسی امروز منسوخ شده و تنها فیلمسازان بزرگی چون حاتمی توانستهاند از آن به درستی استفاده کنند.
رویا غفاری: هر جا که سفارشدهندهها در محتوای سریالها دخالت کردند شاهد تکراری شدن آثار بودیم
رویا غفاری فیلمنامهنویس تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: نویسنده باید در وهله اول شخصیتی که خلق میکند را بشناسد و وقتی شناخت کافی وجود داشته باشد باعث میشود تا شخصیتی که مخاطب شاهدش است یک شخصیت کامل با ویژگیهای منطقی باشد. حرفها، دایره لغات، لحن او و... جزئیات مهمی در شخصیتپردازی هستند و از آنجا که یک شخصیت وجوه مختلفی دارد این تفاوتها در این مشخصهها نمود پیدا میکند.
غفاری خاطرنشان کرد: یک شخصیت وقتی با فرزندش صحبت میکند لحن و ادبیاتی دارد و این لحن زمانی که با رئیسش صحبت میکند قطعاً متفاوت است. این تفاوتها جزئیاتی است که به شخصیتها هویت میدهد و آنها را از هم جدا میکند. نشانههایی چون لحن، لغات و همچنین اجزای کلمات جزئیاتی هستند که در شخصیتپردازی تأثیر میگذارند.
او افزود: ممیزی نقش چندانی در این موضوع ندارد. در ممیزیهایی که وجود دارد از نویسنده میخواهند برخی جملات را در دیالوگها به کار نبرد اما کسی در لحن و نوع گفتار شخصیتها دخالت نمیکند. اینکه بازیگران بسیاری داریم که در یک نقش میمانند هیچ ارتباطی با نویسندهها ندارد، برخی مواقع ممکن است بازیگری در یک نقش به خوبی ظاهر شود و مخاطب آن را بپسندد و این اقبال مخاطب باعث شود که آن بازیگر یا حتی تهیهکنندهها و کارگردانها خواستار تکرار این شخصیت باشند و به نویسنده سفارش دهند که شخصیتی با ویژگیهای او بنویسد که به نظر من اتفاق جالبی نیست و نویسندهها را محدود میکند در حالیکه ایدههای بسیاری وجود دارند که هیچ کس به سراغشان نرفته و میتوان کاراکترهای متفاوت دیگری خلق کرد.
این نویسنده در ادامه گفت: البته همیشه یک تب به وجود میآید و برخی آثار با مشخصات شبیه به هم ساخته میشوند. این وضعیت را در سینما هم میتوان به وضوح دید، از زمانی که چند فیلم که قصهشان با فقرا ارتباط داشت در سینما مورد استقبال قرار گرفت و دیده شدند آثار متعددی در این فضا و با این موضوع ساخته شدند و دیدیم که این موج شکل گرفت اما تنها چند اثر بودند که واقعاً آثار با کیفیت و موفقی به حساب میآمدند. این وضعیت در تلویزیون نیز وجود دارد و قطعاً چنین اتفاقی به دیگر ژانرها صدمه میزند چرا که ما بارها در دورههای مختلف با شکلگیری چنین موجهایی ژانرهای دیگر را از دست دادهایم و بازیگران، نویسندگان و کارگردانها نیز باید بدانند که با تکرار یک شخصیت به موفقیت دوباره نمیرسند.
نویسنده مجموعه تلویزیونی «یادآوری» در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: سریالهایی که سفارشدهندهها نقشی در محتوایشان ندارند نشانههای تکراری کمتری نسبت به دیگر آثار دارد اما هر جا که سفارشدهندهها بیشتر اعمال سلیقه کردند و به عوامل تولید فشار آوردهاند شاهد تکراری شدن آثار بودیم.
غفاری در پایان گفت: امروز نویسندههای باتجربه و کارکشته قدیمی بسیاری داریم که کار نمیکنند و دلیل عدم کار کردن آنها پرسشی جدی است که باید پاسخ داده شود. در کنار فعالیت نویسندههای قدیمی و باتجربه لازم است به جوانان نیز فرصت داده شود و این اشکال به مدیریت تلویزیون مربوط میشود. زمانی برای ساخت تلهفیلم نویسندههای جوانی کار کردند که در آنجا تجربه کسب کردند و سپس به نگارش سریال و... راه پیدا کردند. این بسترها برای ورود نسل جوان لازم است و همه آن به سیاستگذاریهای کلان صداوسیما مربوط میشود که متأسفانه در سالهای اخیر جدی گرفته نشده است.
حسن وارسته: هرگاه که ادبیات سریالهایمان به مردم نزدیک شد، آثار ما مورد توجه قرار گرفت
حسن وارسته فیلمنامهنویس سینما و تلویزیون در گفتوگو با خبرنگار برنا، اظهار داشت: برای بررسی ادبیات گفتاری کاراکترها در آثار تلویزیون مثل سریالها باید وارد جزئیات شویم و نمیتوان با نگاهی کلی درباره این موضوع نظر داد. در آثار نمایشی هر وقت در ادبیات، ساختار، لحن به مردم نزدیک شدهایم مردم نیز از آثاری که تولید شدهاند استقبال کردهاند و هر گاه که از جامعه فاصله گرفتهایم مردم نیز از آثار استقبال نکردهاند.
وارسته خاطرنشان کرد: خاستگاه کیفی هر اثر که مورد توجه مخاطبان قرار میگیرد و جذابیت و کیفیت دارد به ریشه آن اثر مربوط میشود که در سینما و تلویزیون مربوط به متن است. متن یا همان فیلمنامه ریشه و فونداسیون هر اثر است که اگر قوی باشد اثری قدرتمند و باکیفیت ساخته میشود اما متأسفانه در تلویزیون فیلمنامههایی که نوشته میشوند حتی اگر کیفیت بالایی داشته باشند در طول مدت تولید با تغییراتی چشمگیر مواجه میشوند که این تغییرات به واسطه ضرورتهای تولید، سلیقه کارگردان، نفوذ بازیگران و... شکل میگیرد که کاملاً غیر فنی هستند.
او افزود: این تغییرات در لحن و ادبیات کاراکترهای یک اثر هم دیده میشود و بسیاری مواقع ادبیات کاراکتر با اعمال سلیقهها و اتفاقاتی تحمیلی در زمان تولید تغییر میکند و بسیاری مواقع بازیگر لحن شخصیت را با تجربیات شخصیاش عوض میکند تا راحتتر دیالوگها را بیان کند در حالیکه ترکیببندی دیالوگها توسط نویسنده با هوشمندی و بر اساس اصولی منطقی صورت گرفته و نباید با سلایق و تجربیات شخصی تغییر کند.
نویسنده مجموعه تلویزیونی «دودکش» در ادامه اظهاراتش درباره ایفای نقشهای تکراری توسط بازیگران گفت: این موضوع به مسائل مختلفی بستگی دارد؛ برخی مواقع قدرت نفوذ بازیگر است که باعث میشود کارگردان با خواسته او کنار بیاید و نقش را به شکلی که او مدنظر دارد تغییر دهد. نکته دیگر به خواسته رسانه برمیگردد. در کشور ما وقتی یک اثر با استقبال خوبی مواجه میشود روی دیگر تولیدکنندگان تأثیر میگذارد و ما میبینیم که موجی از آثار شبیه بهم در دورهای خاص ساخته میشوند. این وضعیت در سینما نیز وجود دارد و پس از موفقیتهای بینالمللی اصغر فرهادی شاهد بودیم که فیلمهای سینمایی متعددی در سبک و سیاق آثار فرهادی ساخته میشوند و این باعث میشود ما با انبوهی از فیلمها مواجه باشیم که بر اساس الگوبرداریهای کورکورانه ساخته شدهاند.
او افزود: در تلویزیون هم این نمونه وجود دارد، به عنوان مثال سریال «پایتخت» پس از موفقیتی که کسب کرد به یک الگو تبدیل شد و دیدیم که سریالهای زیادی با استفاده از لحن و لهجه و مشخصات ظاهری این سریال ساخته شدهاند که هیچ یک اقبال آن را نداشتند. این وضعیت باعث میشود که ما با تکرار زیاد مواجه باشیم.
این فیلمنامهنویس در ادامه تأکید کرد: دیالوگ به هر شکل که باشد، ساده یا جملهای پرطمطراق؛ باید به شکلی باشد که بیانش توسط کاراکتر با توجه به رنگآمیزی شخصیت منطقی به نظر برسد. ممکن است یک کاراکتر حتی فردی کاملاً بی سواد باشد و جملهای پرمعنا بگوید، اما این جمله به هر شکل باید با شخصیت آن فرد همخوانی داشته باشد. شخصیتها نباید فقط حرف بزنند، لازم است که هر دیالوگ علاوه بر وظایفش که پیش بردن قصه است عمق هم داشته باشد. دیالوگنویسی یک تخصص است و همانطور که یک نمایشگاه ماشین ویترینش به ماشینهایی است که در آن وجود دارد، یک نویسنده هم با دایره واژگانش میتواند خودنمایی کند اما این واژگان باید به شکلی باشند که باورپذیری داشته و به قصه و درام کمک کنند. یک نویسنده میتواند با انتخاب واژگان اشتباه به فرهنگ کشور لطمه وارد کند و ما وظیفهمان این است که فرهنگ کشورمان حفظ کنیم.