صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یک پزشک برون مرزی در گفت‌وگو تفصیلی با برنا مطرح کرد؛

نگاه به صورت زرد بیمار نه سکه زرد جیب او/ درمان ۱۵ هزار بیمار زخم سالک در شهرستان زلزله بم/ تجربه طبابت در کنیا روابط دیپلماسی را با آفریقا بهبود بخشید

۱۴۰۰/۰۷/۱۱ - ۰۵:۲۱:۴۷
کد خبر: ۱۲۳۸۰۸۴
سید ناصر عمادی پزشک پوست و مو است که در حال حاضر در کشور کنیا است و ترجیح داده است به عنوان یک سفیر ایرانی تکیه گاهی برای محرومان آن منطقه باشد از روزهای سخت خود می گوید.

به گزارش برنا؛ حتما نباید  اول داوطلب جمعیت هلال احمر باشی یا عضو آن تا پا به مناطق محروم کشور بگذاری و دست محرومین را بگیری. حتی می شود دغدغه ی کار های خیرخواهانه داشت اما در ادامه عضو هلال احمر شد. دست نیازمندان را گرفتن  دل هر کسی را ممکن است بلرزاند، آدم عادی، دانشجو، محیط بان و یا حتی یک پزشک. امروز ما با فردی به گفت‌وگو نشستیم که در وهله ی اول یک پدر پزشک است اما به جای آنکه در مطب خود بنشیند و طبابت کند، شیوه دیگری از خدمت را پیش گرفته است و راهی یک سر دیگر دنیا شده است. سید ناصر عمادی پزشک پوست و مو است که در حال حاضر در کشور کنیا است و ترجیح داده است به عنوان یک سفیر ایرانی تکیه گاهی برای محرومان آن منطقه باشد.

برنا: آقای دکتر خودتان و اقدامات خود را معرفی کنید.

عمادی: سید ناصر عمادی پزشک متخصص پوست هستم. پزشک بدون مرزی که داوطلب جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی و همچنین دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران هستم. متولد 1345 استان مازندران، شهرستان قائم شهر هستم. متاهلم و دو فرزند دارم. در سال 66 در محضر حاج عمران به عنوان داوطلب بسیجی در جنگ تحمیلی مجروح شدم. دوران طب عمومی را در تهران گذراندم همچنین دوران تخصص پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی تهران و در بیمارستان رازی طی کردم و سال 1383 فارغ التحصیل شدم.

برنا: چرا تصمیم گرفتید که پزشک بی مرز باشید؟

عمادی: زندگی من دوران سختی داشت، شاید حدود نزدیک یک دهه کار دامداری را آغاز کردم و در کوهستان ها با برادرم مشغول دامداری بودم. متاسفانه در یک حادثه ای برادر خودم را در سن هفت سالگی به دلیل اینکه امکانات پزشکی و طبیب در کوهستان وجود نداشت از دست دادم و در همان کوهستان او را دفن کردیم. این خاطره ی بسیار تأسف بار و سازنده برای من به این راستا رسید که تلاش کنم در آینده هیچ انسان و برادری به دلیل نداشتن طبیب و امکانات پزشکی از زندگی در این دنیا محروم نشود  و عمرش به این دنیا باقی باشد. آن زمان سن من کمتر از 6 سال بود اما از همان موقع این تصور و نگاه در من شکل گرفت که من باید یک طبیب باشم تا بتوانم خدمت گزار همه نیازمندان باشم. همچنین حادثه ی دومی که مسیر زندگی من را برای طبابت باز کرد موضوع جبهه و جنگ بود که در یک عملیات شیمیایی توسط رژیم بعث عراق تعداد زیادی از هم رزمانم مجروح شدند و وظیفه من این بود که تعدادی از آن ها را از پیران شهر  به بیمارستان امام خمینی نقده منتقل کنم. کسانی که در ماشین بودند تاول هایی در دست، صورت و بدنشان بود و بی قرار بودند با اینکه پزشک نبودم اما همه ی تلاشم این بود که هر چه زودتر آن ها را به بیمارستان برسانم. زمانی که به بیمارستان رسیدیم و مجروحین به اورژانس منتقل می شدند متاسفانه یکی از هم رزمانم شهید شد و شهادت او تأثیر بسزایی در من داشت که اگر در آینده پزشک شدم حتما متخصص پوست شوم تا بتوانم تاول هایی که در وجود همرزمان من هست را معالجه کنم و دردی از آلام آن ها را کاهش دهم.

امروز اگر از من سوال کنند به چه علتی طبیب شدی و چرا متخصص پوست شدی این مطلب را می گویم. یکی فوت برادرم در کوهستان و دیگری تاول هایی که بر جسم و پوست همرزمانم در دوران دفاع مقدس دیدم. طبیعی بود که همه آرزو های این چنین در قلب من شکل گرفت نمی توانستم خودم را در یک مطب یا بیمارستان محصور کنم و در انتظار باشم که بیماری به من مراجعه کند و درمان او را انجام دهم. تصمیم گرفتم زمانی که فارغ التحصیل شدم حتما در مناطق محروم چه داخل ایران و چه خارج از کشور برای اعطای نام کشورم، اسلام وشیعه و نام انسانیت تمام فعالیت های حرفه  خود را در آن لحاظ کنم.

برنا: روحیه کمک رسانی شما از کجا نشأت می گیرد؟

عمادی: همیشه نگاهم این بوده است که ما باید فراتر از جایگاه پزشکی و نوشتن یک نسخه برای بیمار در زندگی انسان ها نافذ و موثر باشیم. پدر مرحومم همیشه یاور مطلق من در همه ی کار ها بعد از خدا بود و روزی که فارغ التحصیل شدم پدر در حالی که مشغول دامداری بود در یک تماس تلفنی از من پرسید قبول شدی؟ و من گفتم بله قبول شدم و همه ی زحمات شما به نتیجه رسید. پدر در همان تماس تلفنی به من گفت هر زمانی که مدرکت را گرفتی و به مازندران آمدی همه شرایط برگزاری یک جشن مفصل رافراهم می کنم و هر کسی را دوست داری به این جشن دعوت کن. پدرم یک جمله ای را در این تماس تلفنی به من گفت، او گفت:  امروز متخصص پوست شدی، جایگاه بزرگی را در رتبه علم و شرایط اجتماعی به دست آوردی که برای تو می تواند آورده بسیاری داشته باشد و مطمئنم درآمد بسیاری خواهی داشت. اما دوبار تأیید کرد که اگر فردا در مطب و بیمارستان بیماری به تو مراجعه کرد، هرگز نگاه نکن چه شخصیتی و مقامی دارد و به درد دل بیمار توجه کن. رنگ زرد بیمار را ببین نه سکه ی زرد جیب بیمار را. اگر این کار را کردی خدا به تو برکت، عزت و عظمت می دهد و به جایگاه هایی می رسی که هیچ کس ممکن است به آن توجه نکرده باشد. همچنین در این شرایط روز به روز رو به تعالی خواهی بود. اگر بیمار را خوب درمان کردی او هدیه خوبی برای تو می آورد اما قرار باشد که درمان بیمار بر اساس محاسبه ی جیب بیمار باشد نه تنها در زندگی موفق نیستی بلکه باید به پرودگار هم پاسخگو باشی. متاسفانه فردای آن روز پدرم به رحمت خدا رفت و دیگر نتواستم او را ببینم.

این سه قول باعث شد از مسئولان وزارت بهداشت درخواست کردم هر جایی که به من نیاز است من آنجا حضور داشته باشم.

برنا: از کارهایی که انجام دادید برای ما بگویید.

عمادی: نگاهم در زندگی این بوده است که با توجه به تأکیدات دینی و فرهنگ کهن ملی و ایرانی تا چه اندازه می توانم در موقعیت یک طبیب، حکیم و به عنوان یک انسان، خدمت گزار بشریت باشم. خدمت گذاری به این معنی که از انسان ها در  داخل مرز ها و فراسوی مرز ها دستگیری کنم و به افرادی که در انتظار یاری و مساعدت ما هستند، کمک کنم. جمله ای که می گوید بنی آدم اعضای یگدیگرند که در آفرینش ز یک گوهر اند تأکید وافری بر این موضوع دارد که فارغ از نژاد، مذهب، ملیت، رنگ پوست  و.. هر انسانی در هر زمانی که نیاز به کمک ما داشت ما در کنار آن ها باشیم. به همین خاطر سال 1383 زمانی که از دانشگاه علوم پزشکی تهران فارغ التحصیل شدم با اینکه شرایطی برایم فراهم بود که در تهران یا در مازندران به عنوان متخصص پوست فعالیت حرفه ای خودم را آغاز کنم اما از آن جایی که با خودم عهد کرده بودم اگر روزی طبیب شوم اولین اولویت من خدمت به کسانی باشد در محروم ترین نقطه ی این کشور با سخت ترین شرایط زندگی می کنند، لذا این توفیق را داشتم که در سال 1384 در شهرستان بم که در سال 82 دچار ویرانی زلزله شده بود، حضور پیدا کنم و یک سال و نیم آن جا خدمت رسانی کردم. و درمان بیماری سالک که نوعی زخم پوستی است را در دستور کار قرار دادم همچین 15 هزار نفر در شهرستان بم به این بیماری مبتلا بودند و من فعالیت حرفه ای خودم را در این قالب آغاز کردم. ما آنجا در چادر اقامت داشتیم اما بهترین خاطرات من از آن روز هاست چرا که یادآور روز هایی بود که در جنگ در کنار همرزمانم بودم. قرار بود 3 ماه در بم بمانم اما این مدت به یک سال و نیم رسید.  در بم کارهای بزرگی انجام شد چرا که هر روز به یک مدرسه در بم می رفتم و به مردم و دانش آموزان درباره بیماری سالک آموزش می دادم.

برنا: درباره فعالیت های برون مرزی تان توضیح بدهید.

عمادی: آغاز فعالیت های برون من از سال 1385(2007) بود. علت فعالیت های برون مرزی را هم این طور ترسیم می کنم که اعتقاد من این بود مرز قلب ایران اسلامی را با فرهنگ چندین ساله دوست خواهند داشت باید فراتر از مرز های جغرافیایی تعیین شده باشد. به همین دلیل این امر مسیر نمی شد مگر به اینکه من به کشور های همسایه چون افغانستان، پاکستان، عراق و... به عنوان پزشکی از آلام درد انسان های نیازمند پزشک مطلع هست سفر کنم و به درمان آن ها بپردازم. نتیجه تجربه ی من در کابل و هرات افعانستان این بود که به همه انسان های علاقه مند خدمات خود را به عنوان یک پزشک ایرانی ارائه می کردم و بیماری هایی که از کشور عراق و افغانستان به دلیل مهاجرت این افراد به ایران اتفاق می افتاد را درمان و منشا بیماری را نیز شناسایی می کردم. علاوه بر اینکه افراد بیمار درمان می شدند از سرایت این بیماری ها به داخل ایران جلوگیری می شد. در این مسیر تجربیات و دانشی را کسب می کردم که زمانی که به ایران بر میگشتم در دانشگاه برای پزشکان و دانشجویان تدریس می کردم. در سال 1386 به درخواست جمعیت هلال احمر اولین سفر خودم را کشور آفریقایی کنیا آغاز کردم. طبیعتا زمانی که وارد قاره آفریقا شدم نگاه من به آن ملت و بیماران متفاوت تر از آن چیزی بود که در خاورمیانه کسب کرده بودم. کشور کنیا کشوری مسیحی نشین است اما ایده و نقشی که می توانستیم در کشور کنیا ایفا کنم بسیار متفاوت تر از آن چیزی بود که در افغانستان و عراق دیده بودم. تصمیم گرفتم تا زمانی که در توانم است فعالیت های خود را درکشور های آفریقایی ادامه دهم و همچنین اگر چه همکاری من با جمعیت هلال احمر تا سال 2009 بیشتر ادامه پیدا نکرد اما از سال 2009 تا سال 2019 به مدت 9 سال تنهایی و با هزینه شخصی به کشور های آفریقایی سفر کردم به طوری که از سال 2010 تا 2019 به کشور هایی مثل کنیا، تانزانیا، سومالی، غنا،گینه و.. سفر کردم تا بتوانم منشا خدمات پزشکی برای مردم نیازمند باشم.

تصور من این بود که از من در چنین کشور هایی منشا خدمات موثری باشم قطعا سرمایه و ثروتی که به دست می آید برای نام ایران و دین اسلام است. در نهایت موفق شدیم دو درمانگاه در کشور کنیا افتتاح کنیم که درمانگاه اول در سال 2014 با نام ایران و امام حسین(ع) راه اندازی شد که به عنوان درمانگاه پوست امام حسین(ع) شناخته شد و درمانگاه دوم در کشور برونلی با پرچم ایران و با نام امام رضا (ع) بود. برای اینکه این درمانگاه ها همیشه فعال بمانم تصمیم گرفتم هر سال حدود سه ماه  در این درمانگاه ها سپری کنم تا آموزش حین آموزش دانشجویان پزشکی، بیمارانی را که دارای بیماری پوستی بودند را درمان کنم.

ارتباط بسیار عمیقی بین ما و پزشکان آفریقایی کسب شد و هر سال خودشان از ما دعوت می کردند که در کشورشان حضور داشته باشیم.

از اول اردیبهشت ما در کشور کنیا به بیماران دارای بیماری پوست ارائه خدمت کردیم. عمده فعالیت های خودمان را به بیمارانی که مشکلات پوستی دارند متمرکز کردیم و بسیاری از بیماران با توجه به شیوع بیماری ایدز در این قاره مبتلا به بیماری های پوستی هستند. آموزش پزشکان و دانشجویان پزشکی برای درمان بیماران پوستی در دستور کار ما داریم همچنین فعالیت های پژوهشی و تحقیقاتی در راستای بیماری های پوستی کشور های آفریقایی مورد توجه است. روابط سیاسی دیپلماسی از پنجره فعالیت های درمانی مورد توجه ما بوده است چرا که دولت آن کشور به ایران نگاه ویژه تری پیدا می کند. سازمان های مردمی در  کشور های آفریقایی برای کمک به مردم قاره آفریقا فعالیت می کنند که کار ما باعث شد دید بهتری به کشور ایران در این زمینه به وجود بیاید. از تجربیات بیماری هایی به وجود آمده در آفریقا می توانیم برای کشور خود به کار بگیریم.

برنا: در پایان از صحبتی دارید، بفرمایید.

عمادی:  من مطمئنم خدا زمانی از من سوال می کند که با شرایطی که در زندگیت به وجود آمد تو در مطب ژل و بوتاکس تزریق کردی و یا صدای محرومین در سراسر دنیا را شنیدی؟ من از این سوال همیشه میترسم و نگرانم و اگر از ما سوال شود چرا به کرمان، بم، افغانستان، آفریقا رفتی، حداقل پاسخی داشته باشم.

انتهای پیام/۵

نظر شما