صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

داستان مناظره امام رضا (ع) با «ابن جهم» درباره «عصمت انبیاء» چیست؟

۱۴۰۲/۰۳/۱۰ - ۱۳:۰۰:۱۴
کد خبر: ۱۲۴۲۸۱۱
این شخص در جریان مناظره با امام(ع) درباره عصمت انبیاء شبهه ای مطرح نمود و به زعم خود با توسل به آیاتی از قرآن، نسبت عصیان و گناه را به پیامبرانی چون: حضرت آدم، داوود، یوسف و یونس(ع) روا داشت. امام(ع) جواب ایرادات وی را بیان فرمود و توضیحات کاملی ارائه داد چنانکه او به گریه افتاد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، من توبه می کنم و تعهد می نمایم که از امروز به بعد دربارة پیامبران خدا جز آن چه شما فرمودید، نگویم».

به گزارش برنا؛ در مورد مناظره امام رضا(علیه السلام) با «علی بن محمّد بن جهم» که درباره عصمت انبیا(علیهم السلام) بود باید گفت که این مناظره نیز در دربار مأمون واقع شد، چنان که اباصلت هروی می گوید:

«هنگامی که مأمون پیروان مذاهب و مکاتب مختلف یعنی یهود، نصارا، مجوس، صابئین و سایر فرق و علمای اسلام را در دربار خود گردآورد تا با امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) مناظره کنند، هر کس در برابر آن حضرت عرض اندام کرد، با پاسخ دندان شکنی روبه رو شد و خاموش گشت. در این میان، نوبت به «علی بن محمّد بن جهم» که از علمای معروف اهل سنت بود، رسید؛ او به امام(علیه السلام) رو کرد و گفت: عقیدة شما دربارة عصمت انبیا چیست؟ آیا شما همه را معصوم می دانید؟

امام(علیه السلام): آری.

ابن جهم: پس این آیات را که ظاهرش صدور گناه از آنان است، چگونه تفسیر می کنی؟ مثلاً قرآن دربارة آدم(علیه السلام) می فرماید: «وَ عَصى‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‌»(1)؛ (آدم به پروردگارش عصیان کرد و از پاداش او محروم ماند).

و یا دربارة یونس(علیه السلام) می گوید: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ»(2)؛ (یونس خشمگین از میان قوم خودش رفت و گمان کرد بر او تنگ نخواهیم گرفت).

و یا دربارة یوسف(علیه السلام) می گوید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا»(3)؛ (زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف قصد او را).

و در مورد داوود(علیه السلام) می فرماید: «وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»(4)؛ (داوود گمان کرد ما او را امتحان کرده ایم و از کار خود توبه کرد).

و بلاخره دربارة پیامبرش محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ»(5)؛ (تو در دل چیزی [دربارة همسر زید] پنهان داشتی که خدا آن را آشکار ساخت).

امام(علیه السلام) فرمود: وای بر تو! گناهان زشت را به پیامبران الهی نسبت مده و کتاب خدا را به رأی خود تفسیر مکن که خداوند فرموده: «تأویل (و تفسیر) آن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند» اکنون پاسخ سؤالاتت را بشنو:

امّا دربارة آدم(علیه السلام) خداوند او را حجت در زمین و نمایندة خود در بلادش قرار داده بود. آدم برای بهشت آفریده نشده بود (و سکونتش در بهشت موقتی بود و بهشت سرای تکلیف نبود) عصیان آدم (و ترک اولای او) در بهشت رخ داد، نه در زمین، و عصمت باید در زمین باشد و مقادیر امر الهی تکمیل گردد (و آدم الگو و رهبری برای مردم جهان باشد) لذا هنگامی که به زمین گام نهاد، خداوند او را حجت و خلیفة معصوم قرار داد، چنان که در حق او می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ»(6)؛ (خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید). این گزینش، خود دلیل بر معصوم بودن این رهبران است؛ زیرا گزینش برای رهبری بدون عصمت، موجب نقض غرض است.

امّا در مورد یونس(علیه السلام) منظور از «لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» این نیست که او گمان کرد خداوند قادر بر (مجازات) او نیست، بلکه به معنای این است که او گمان کرد خداوند بر او تنگ نمی گیرد (و ترک اولایی نکرده است)، همان گونه که در آیة دیگر قرآن آمده: «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ...»(7)؛ (امّا هنگامی که خداوند انسان را مبتلا سازد و روزی را بر او تنگ بگیرد...) زیرا اگر او گمان کرده بود خداوند قادر بر (مجازات) او نیست، کافر می شد (و کفر از ساحت مقدس انبیا به دور است).

امّا در مورد یوسف(علیه السلام) منظور این است که زلیخا قصد کام گیری از یوسف کرد و یوسف قصد قتل وی نمود، اگر او را زیاد تحت فشار برای عمل خلاف عفت قرار دهد (چرا که فوق العاده از این پیشنهاد ناراحت شده بود)، امّا خداوند (در حق او لطف کرد و) او را از قتل زلیخا و عمل خلاف عفت دور ساخت، همان گونه که می فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ»؛ (سوء اشاره به قتل و فحشا اشاره به عمل منافی عفت است).(8)

بعد امام(علیه السلام) فرمودند: بگو ببینم در داستان داوود شما چه می گویید؟

علی بن محمّد جهم افسانه ای ساختگی را شبیه آن چه در تورات کنونی آمده است، در این جا ذکر کرد که خلاصه اش چنین است:

داوود در محراب خود مشغول نماز بود که شیطان به صورت پرندة زیبایی در برابر او نمایان شد. داوود نمازش را شکست و به دنبال آن پرنده به پشت بام رفت. آن جا چشمش به درون خانه همسایه و بر اندام زن زیبایی که در حال غسل کردن بود افتاد و دل بستة او شد. داوود برای از میان برداشتن مانع، دستور داد همسر آن زن را (که یکی از افسران ارشد لشکر وی بود) و اوریا نام داشت، پیشاپیش صفوف به میدان نبرد بفرستند. هنگامی که او کشته شد، داوود همسرش را به ازدواج خود درآورد(9) هنگامی که سخن به این جا رسید امام(علیه السلام) بر اثر شدّت ناراحتی دست بر پیشانی زد و فرمود: «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ». شما پیامبر بزرگی را به سستی در نماز و ارتکاب عمل خلاف عفت (قبل از ازدواج رسمی با او) و سپس قتل انسان بی گناهی متهم می کنید؟!

علی بن محمّد بن جهم عرض کرد: پس گناه داوود که خداوند در آیة فوق به آن اشاره کرده، چه بود؟

امام(علیه السلام): وای بر تو! گناهی نداشت. او گمان کرد خداوند کسی را از وی داناتر نیافریده است. خداوند دو فرشته را مأمور کرد تا از محراب او بالا روند و بگویند: ما دو نفر با هم نزاع داریم و یکی بر دیگری ستم کرده است. میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن. این یک برادر من است. او 99 میش دارد و من یکی دارم، ولی او اصرار می کند که این یکی را نیز به او واگذارم و او در سخن بر من غلبه کرده و از من گویاتر است(10) در این جا داوود در قضاوت عجله کرد و بی آن که از مدعی تقاضای دلیل و بیّنه کند، به او رو کرد و گفت: این برادرت به تو ستم کرده که همان یک میش تو را هم مطالبه کرده است و حتی توضیح و دفاع لازم را از مدعی بر ضدّ او نخواست. گرچه حکم نهایی نکرده بود، امّا همین عجله در این گفتار، ترک اولایی بود که از داوود سر زد. سپس متوجه شد و در مقام جبران برآمد و استغفار کرد و خداوند نیز این ترک اولی را بر او بخشید. این بود خطای داوود، نه آن چه شما می گویید.

سپس امام(علیه السلام) افزود: مگر نمی بینی خداوند بعد از این ماجرا می گوید: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»(11)؛ (ای داوود، ما تو را خلیفه و نمایندة خود در زمین قرار دادیم. در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن) اگر داوود ـ العیاذ بالله ـ مرتکب آن جنایات عظیم و گناهان بزرگ شده بود، چگونه خداوند چنین مقام و منصبی به او می بخشید و چگونه او را مورد عفو و بخشش قرار می داد؟! پس بدان همة آن ها خرافات است.

این جهم پرسید: پس داستان ازدواج با همسر اوریا چه بوده است؟

امام(علیه السلام) فرمود: جریان چنین بود که در آن زمان هر گاه زنی شوهرش از دنیا می رفت یا کشته می شد، هرگز ازدواج نمی کرد. خداوند به داوود اجازه داد با همسر اوریا که در حادثه ای کشته شده بود، ازدواج کند (تا این رسم نادرست برافتد). داوود صبر کرد هنگامی که همسر اوریا از عده درآمد، با او ازدواج کرد (بدون آن که مسئلة دیگری در کار باشد)، لکن چون این امر در میان مردم آن زمان سابقه نداشت، بر آن ها گران آمد (و داستان ها پیرامون آن به هم بافتند).

امّا در مورد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) و همسر پسر خوانده اش زید که قرآن می گوید: «تو چیزی را در دل پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار ساخت» ماجرا از این قرار بود که خداوند قبلاً نام همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را در این جهان به او فرموده بود و در میان آن ها نام زینب دختر حجش بود که آن روز در قید زوجیت پسر خواندة پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) زید بن حارثه بود، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) این نام را در دل خود مخفی می داشت تا مبادا بهانه ای به دست منافقان بیفتد و بگویند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به زن شوهر داری چشم داشتی دارد (امّا حوادث آینده و جدایی آن زن از همسرش با این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)، اصرار داشت جدا نشود، نشان داد که چنین امری از قبل مقدّر بوده است).

این را نیز بدان که خداوند در میان تمام خلق خود، تنها عهده دار اجرای عقد سه زن شد: حوا را برای آدم(علیه السلام) و زینب را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و فاطمه(سلام الله علیها)، را برای علی(علیه السلام) عقد کرد.

این جا بود که علی بن محمّد بن جهم به گریه افتاد عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، من توبه می کنم و تعهد می نمایم که از امروز به بعد دربارة پیامبران خدا جز آن چه شما فرمودید، نگویم.(12)

باید توجه داشت که دربارة عصمت انبیا گروهی راه خطا پیموده اند و گروه دیگری در نیمة راه مانده اند. تنها گروهی که عصمت آنان را به طور کامل پذیرفته اند، پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می باشند که با هدایت آنان به سر منزل مقصود رسیده اند.(13)

پی نوشت:

(1). سوره طه، آیه 121.

(2). سوره انبیاء، آیه 87.

(3). سوره یوسف، آیه 24.
(4). سوره ص، آیه 24.
(5). سوره احزاب، آیه 37.
(6). سوره آل عمران، آیه 33. این سخن را به عبارت دیگری نیز می توان بیان کرد و آن این که: اصولاً بهشت دار تکلیف نبوده و بنابراین، گناه و عصیان در آنجا مفهوم نداشته است، امّا هنگامی که آدم قدم به دار تکلیف و صحنة زمین گذاشت، اطاعت و عصیان مفهوم پیدا کرد و خداوند به او مقام عصمت داد. جالب توجه این که همین سؤال را مأمون در مجلس دیگری شخصاً از امام(علیه السلام) پرسید و طبق این روایت، امام(علیه السلام) پاسخ دیگری به او داد که راه دیگری برای پاسخ به ماجرای آدم است.
(7). سوره فجر، آیه 16.
(8). سوره یوسف، آیه 24. توجه داشته باشید که کلمة «هم» (قصد کردن) در هر دو مورد مطلق است و باید متعلّق آن را از قرائن دریافت. در مودر زلیخا که مطلب روشن است، امّا در مورد یوسف، امام(علیه السلام )به ذیل آیه استشهاد فرموده که می گوید: « ما می خواستیم بدی و فحشا را از او دور سازیم». لابد بدی در این جا چیزی غیر از فحشاست و می تواند شاهد بر مسئلة قتل باشد. البته این آیه پاسخ دیگری نیز دارد که در تفسیر نمونه ذکر کرده ایم. البته وجود چند راه حل برای یک آیه مانعی ندارد.
(9). این افسانة خرافی و بسیار رسوا با مختصر تفاوتی و با شرح و بسط بیشتری در تورات کنونی، در کتاب مقدس، انتشارات ایلام، انگلستان، 2002 میلادی، چاپ سوم، ص 384 (کتاب دوم اشموئیل، فصل 11، جمله های 2 تا 27) آمده است.
(10). سوره ص، آیه 21 و 22.
(11). همان، آیه 26.
(12). عیون أخبار الرضا(علیه السلام)‌، ابن بابویه، محمد بن على‌، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‌، نشر جهان‌، تهران،‌ 1378 قمری‌، چاپ اول‌، ج 1، ص 192، باب (ذکر مجلس آخر للرضا عند المأمون مع أهل الملل و المقالات و ما أجاب به علی بن محمد بن الجهم فی عصمة الأنبیاء سلام الله علیهم أجمعین).
(13). گردآوری از کتاب: مناظرات تاریخى امام رضا(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، بنیاد پژوهشهاى اسلامى‌ آستان قدس رضوى، مشهد، ‌1388 شمسی، ‌چاپ دوم‌، ص 83.
نظر شما