صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

تاثیر فضای دیجیتال بر دنیای آموزش و طرز مواجهه با این پدیده در دوران پساکرونایی

۱۴۰۰/۰۸/۲۳ - ۱۶:۴۹:۳۸
کد خبر: ۱۲۶۱۰۷۰
موسسه‌ی خیریه دارالاکرام، حامی تحصیلی کودکان مستعد فاقد سرپرست موثر که دغدغه‌ی ارائه‌ی آموزش مناسب و خدمات فرهنگی و بهداشتی و ورزشی به این کودکان را نیز دارد، فراخوان سومین جایزه‌ی سالانه‌ی خود را به موضوع فضای دیجیتال و کودکان اختصاص داده است تا در این روزهای کرونایی با آنچه در توان دارد، به واکاوی این پرسش‌های چالش‌برانگیز بپردازد.

به گزارش خبرگزای برنا از تهران ؛ برخلاف گذشته که اطلاعات نادر بود و دستیابی به آنها نیز کار راحتی نبود، در قرن بیست‌و‌یکم در معرض میزان عظیمی از اطلاعات هستیم و همه‌ی ما با یک کلیک از آخرین اخبار در هر حوزه‌ای باخبر می‌شویم. گاهی هم میزان اخبار متناقض به قدری زیاد است که نمی‌دانیم کدام را باور کنیم. در نتیجه به خاطر فرار از پیچیدگی و سردرگمی ناشی از اخبار ضد و نقیض که تمرکز را هم سخت می‌کند، ممکن است به سرگرمی‌های دم دستی در این فضا روی بیاوریم. خلاصه با توجه به انقلاب‌های بی‌سابقه‌ای که در دنیای اطلاعات، فضای دیجیتال و رسانه رخ می‌دهد، آیا تا به حال با خود اندیشیده‌اید که چگونه می‌توانیم خود و کودکانمان را برای دنیایی آکنده از تغییرات بی‌سابقه آماده کنیم؟ سرعت به روز شدن اطلاعات و نیز محیط دیجیتال چنان بالاست که بیشتر چیزهایی که کودکان امروز یاد می‌گیرند احتمالا در سال‌های آینده محلی از اعراب نخواهند داشت. بنابراین با توجه به اینکه تصمیماتی که امروز می‌گیریم آینده‌ی زندگی را شکل می‌دهند و اگر تصمیمات ما  فاقد بینشی وسیع باشد، آینده‌ی زندگی به طور تصادفی تعیین خواهد شد؛ بنابراین باید به این پرسش پاسخ بدهیم که کودکان ما به چه مهارت‌هایی در این فضاها نیاز دارند تا بتوانند در دنیای نو شغلی پیدا کنند، پیرامونشان را درک کنند و راه خود را در میان پیچ و خم‌های زندگی بیابند؟ پرسش بزرگ‌تر این است که راه حل ما برای این دنیای جدید چیست؟

به این منظور موسسه‌ی خیریه دارالاکرام، حامی تحصیلی کودکان مستعد فاقد سرپرست موثر که دغدغه‌ی ارائه‌ی آموزش مناسب و خدمات فرهنگی و بهداشتی و ورزشی به این کودکان را نیز دارد، فراخوان سومین جایزه‌ی سالانه‌ی خود را به موضوع فضای دیجیتال و کودکان اختصاص داده است تا در این روزهای کرونایی با آنچه در توان دارد، به واکاوی این پرسش‌های چالش‌برانگیز بپردازد.

آنچه می‌خوانید مصاحبه با دکتر حیدر سمیر کرم، فعال اجتماعی و دبیر مدارس تیزهوشان، در ارتباط با تاثیر فضای دیجیتال بر دنیای آموزش و طرز مواجهه با این پدیده در دوران پساکرونایی است.

- با توجه به اینکه در فضای دیجیتال، کودکان به گنجینه‌ی وسیعی از اطلاعات در تمام حوزه‌ها دسترسی دارند، این امر چه تاثیری روی نحوه‌ی تعلیم و تربیت آنها چه در مدرسه و چه در خانواده می‌گذارد؟

باید با واقعیتی به نام فضای مجازی در آموزش روبه‌رو شویم و با آن کنار بیاییم و البته شرایط فعلی در دوران کرونا حرکت به سوی این فضا را سرعت بخشیده است؛ در نتیجه منع یا پرهیز از این فضا غیرممکن است به گونه‌ای که حتی اگر کرونا مدیریت شود و بتوانیم به صورت حضوری در کنار دانش‌آموزان قرار بگیریم دیگر به جریان آموزشی پیش از کرونا برنمی‌گردیم و حتما فضا به صورت ترکیبی خواهد بود؛ یعنی تلفیقی از فضای مجازی و فضای واقعی.

در دسترس بودن گنجینه‌ی وسیعی از اطلاعات در فضای دیجیتال یک واقعیت است، اما موضوع مهم‌تر این است که جامعه و مراکز فرهنگی و آموزشی ما چقدر متناسب با نیازهای دانش‌آموزان تولید محتوا دارند و ما چقدر می‌توانیم گنجینه‌ی ادبیات و معارف دینی‌مان را به زبان روز و با امکانات تصویری و تکنولوژی روز ارائه بدهیم.

اطلاعات کودکان و توانایی آنها در استفاده از این ابزارها بسیار پیش‌تر از ماست و حجم وسیعی از اطلاعات از فضاهای گوناگون به سمت کودکان ارائه می‌شود؛ بنابراین اگر تولید محتوا نداشته باشیم یا تولید محتوا ضعیف باشد و نتواند مخاطبی را از بین کودکانمان جذب کند، اضلاع ارتباطی مثلث دانش‌آموز، معلم و  مدرسه یا خانواده از هم گسسته می‌شود. مراکز آموزشی و فرهنگی باید با تدوین استراتژی پیش بروند تا بتوانند علاوه بر فعالیت مستقیم، تولید محتوایی متناسب با نیازهای مدارس داشته باشند.

دوران منع دیگر گذشته است؛ هم خانواده‌ها و هم مدارس باید به سمت هدایت و نظارت بروند تا از بستر فراهم‌شده به خوبی استفاده شود. شیوه‌ی متکلم وحده بودن معلم یعنی آموزش معلم‌محور در فضای مجازی و اسکایپ امکان‌پذیر نیست و تدریس باید به شکل پژوهش‌محور باشد تا با استفاده‌ی بهینه از فضای مجازی، پل ارتباطی بین دانش‌آموز و مدرسه برقرار شود.

به نظر شما تمرکز معلمان و والدین روی بیان داده‌ها با وجود در دسترس بودن تمام اطلاعات در اینترنت چقدر می‌تواند به خلق جهانی معنادار برای کودکان کمک کند؟

برخی واقعیت‌ها را به رغم دشواری پذیرش آنها، باید قبول کرد؛ در غیر این صورت جبر زمانه آنها را به ما تحمیل خواهد کرد. بسیاری از آموزش‌های رسمی که در مدارس به کودکان ارائه می‌شود هیچ تاثیری در زندگی واقعی آنها ندارد. نسل فعلی در برابر خیلی از درس‌ها این پرسش را مطرح می‌کند که این درس به چه کارمان می‌آید؛ بنابراین اگر ما با این نوع سوال و نگاه خود را تطبیق ندهیم، عملا شاهد دو نوع آموزش هستیم: یکی آموزش رسمی که سرفصل‌ها و دروسی را ارائه می‌دهد که کودکان صرفا جهت دریافت مدرک رسمی آموزشی می‌گذرانند و دیگری نوعی آموزش غیررسمی که دانش‌آموزان از طریق منابع گوناگون و در دسترس دریافت می‌کنند. این آموزش غیررسمی که هدایت‌شده و نظارت‌شده نیست برایشان معنادارتر می‌شود و سبک زندگی آنها را شکل می‌دهد برای همین ما شاهد گسست بین آموزش رسمی و آموزش غیررسمی‌ هستیم. گرچه تفاوت نسلی موضوعی مبرهن است، اما اگر نوع نگاه نسل‌های دهه‌های ۸۰ و ۹۰ را در هر یک از چارچوب‌های فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی در مقایسه با نسل‌های قبلی ببینیم شاهد گسست نسلی از لحاظ تاریخی و معرفتی خواهیم بود که انتقال تاریخ و فرهنگ از نسلی به نسل دیگر دچار انقطاع شده است. بسیاری از سرفصل‌هایی که به کودکان آموزش داده می‌شود یا با نوع نگاه کودکان در تضاد است و یا با سبک زندگی و نگرش آنها فرق دارد. در نهج‌البلاغه امیرالمونین می‌فرماید: کودکان فرزندان زمانه‌ی خود هستند؛ یعنی بهترین کسانی که می‌توانند خود را با زمانه هماهنگ ‌‎کنند. تا زمانی که نتوانیم دنیای کودکان را بشناسیم و درک کنیم در انتقال فرهنگ و تولید محتوا در موضوعات فرهنگی دچار ضعف خواهیم بود؛ این موضوع می‌تواند در بدنه‌ی کلی آموزش و پرورش و حتی برای خود معلمان و والدین اتفاق بیفتد.

معلمانی که توانسته‌اند سرفصل‌های رسمی را تدریس کنند و در کنار آن فعالیت‌هایی متناسب با نوع نگاه بچه‌ها انجام دهند موفق‌تر بوده‌اند؛ چراکه توانسته‌اند با کودکان پیوند بخورند. ما باید خود را با شرایط و نوع نگاه کودکان تطبیق بدهیم تا از فضای اطلاعات دنیای مجازی در جهت خلق جهانی معنادار کمک بگیریم. اگر ما این کار را نکنیم دیگران از منظر خودشان این کار را می‌کنند و در آن صورت شاهد نتایجی خواهیم بود که شاید برایمان قابل باور نباشد.

به نظر شما آموزشِ چه مهارت‌های خاصی برای کودکان ما ضروری‌تر است؟ آیا ارائه‌ی یکسری مهارت‌های اجباری خواهد توانست فرزندان ما را برای بازار کار آینده آماده کند؟ (با توجه به اینکه زمانی که فرزندان ما همسن و سال ما شوند ممکن است هوش مصنوعی بسیاری از مشاغل و حتی خلاقیت‌های هنری را از چنگ آنها در بیاورد.)

نگاه غالب این است چگونه می‌توان در کمترین زمان ممکن یک مهارت را تبدیل به محصول یا پدیده‌ای کاربردی کرد. با فرض قبول حاکمیت هوش مصنوعی در عصر پیش رو اما در برخی کشورها و حتی در کشور خودمان نیز شاهد نوعی بازگشت به سوی هویت‌های سنتی و کارهای فرهنگی هستیم؛ مثلا صنعت گردشگری با رویکرد بومگردی که بین نسل‌های جوان محبوبیت دارد با خلق یک فضای کاملا سنتی در دورترین مناطق روستایی کشور توریست‌هایی داخلی و خارجی را جذب کرده‌اند و با احیای صنایع از دست‌رفته مثل صنایع‌دستی، مهارت‌آفرینی و بازار خوبی را خلق کرده‌اند. باید به این باور برسیم که الزاما خوشبختی همه‌ی آدم‌ها در ورود به دانشگاه نیست تاثیر بسیار ماندگاری خواهد داشت؛ خصوصا سمن‌هایی که در بخش آموزش فعال هستند و روی نسل آینده سرمایه‌گذاری می‌کنند باید بتوانند علاوه بر حمایت از آموزش رسمی کودکان بسترهایی فراهم کنند تا در ایام تابستان، مهارت‌هایی را آموزش دهند که برای کودکان دارای دستاورد باشد تا در پایان یک دوره‌ی تابستانی بازارچه‌ای برای فروش دست‌سازه‌هایشان ایجاد شود.

با توجه به اینکه ما و معلمان فرزندان ما محصول سیستم آموزشی قدیمی هستیم و نیز با توجه به سرعت وقوع تغییرات و منسوخ شدن الگوهای سنتی کار در دنیای جدید، چه مهارت‌های رفتاری را به کودکانمان بیاموزیم تا بتوانند توانایی کنار آمدن با تغییرات، یاد گرفتن سریع مطالب جدید و حفظ تعادل روانی در موقعیت‌های ناشناخته را داشته باشند؟

همان‌طور که گفتم آموزش رسمی و حتی مهارت‌های آموزشی ما با تمام تغییرات مثبت با واقعیت‌های زندگی تطبیق ندارد مثلا کتاب عربی دبیرستان دوره اول و دوم از دیدگاه نویسندگان با این هدف نوشته شده که دانش‌آموز بتواند بخواند، بنویسد و ترجمه کند اما وقتی هنوز نگرش معلم و حتی خانواده همان سبک قدیمی را می‌پسندد باز همان شیوه‌ی قدیم اجرا می‌شود و اهداف نویسندگان محقق نمی‌شود؛ بنابراین باید در آموزش و پرورش برخی مباحث جای خود را به صورت واقعی باز کند مثلا کتاب تفکر و سبک زندگی، با تمام نقدهایی که به آن وارد است، چون بر پایه یک سری موضوعات روانشناسی و موضوعات انسانی نوشته شده، به نوع زندگی امروز نزدیک‌تر است ولی در سیستم آموزش و پرورش با ساعاتی که به این درس اختصاص می‌یابد و نیز نوع سنجش و ارزیابی‌ای که برای این درس انجام می‌شود تمام اهداف شکل‌گیری این کتاب شهید می‌شود. بچه‌ها باید مهارت‌های ارتباطی و مهارت‌های ده‌گانه‌ای را که خیلی از سازمان‌های بین‌المللی تاکید دارند یاد بگیرند و نباید یادگیری این موضوعات با مبحثی به نام سند ۲۰۳۰ شهید شود. اگر سند تحول آموزش و پرورش را نگاه کنید، خیلی از این مهارت‌های کاربردی را می‌شود در قالب سند تحول یا اسناد بالادستی وزارت آموزش و پرورش تطبیق داد و اجرایی کرد. مشارکت، استقبال و ذوق و علاقه‌ای هم که بچه‌ها نشان می‌دهند شاید در درس‌های دیگر نشان داده نشود.

وقتی ما یا کودکانمان با رگباری از اطلاعات مواجه می‌شویم چه واکنشی باید نشان بدهیم؟

طبقه‌بندی دوران زندگی به کودکی، نوجوانی و جوانی و تولید محتوای متناسب با آن در تمام دنیا رایج است، اما شرایط اقتصادی و اجتماعی چنان بزرگترها را مشغول کرده است که در مقایسه با نسل گذشته زمان بسیار کمی را به کودکان اختصاص می‌دهند و تمام وظایفی که پدران و مادران گذشته در ارتباط با بچه‌ها انجام می‌دادند به نهادهای رسمی مثل مدارس، مهدکودک‌ها و پیش‌دبستانی‌ها و غیررسمی مثل موسسات و آموزشگاه‌ها واگذار شده است و با ثبت‌نام کردن بچه‌ها در کلاس‌های گوناگون آنها را به استهلاک می‌کشانند؛ به طوری که وقتی که یک دانش‌آموز به نوجوانی می‌رسد، چرخه‌ و روند برنامه‌ریزی شده توسط پدرها و مادرها قطع و تمام سرمایه‌گذاری‌ها عبث می‌شود. گرچه پدر و مادرهای امروزی تحصیلات تکمیلی دارند اما دنیای علم و فضای علم به خصوص در علوم انسانی بسیار در حال گستردگی است و علوم در هم تنیده می‌شوند. شاید پیام‌ها و اطلاعاتی در همین فضای مجازی به دست والدین برسد که اصطلاحا فست‌فودی است و توهم دانستن می‌دهد، اما اگر نتوانیم با فضای جدید هماهنگ شویم، نمی‌توانیم ارتباط خوب و متعادلی با فرزندانمان برقرار کنیم. انجام وظایف یا مسئولیت‌پذیری والدین و تطبیق دادن خودشان با شرایط می‌تواند آنها را به نقطه‌ای برساند که فضای گفت‌وگو ایجاد شود؛ در غیر این صورت والدین در نقطه‌ی ضعف قرار خواهند گرفت و بچه‌ها خود را در موضع برتر خواهند دید و این در شکل‌گیری روابط دوسویه تاثیر می‌گذارد.

-در گذشته حرف‌شنوی از بزرگسالان کار امنی بود که بچه‌ها عموما انجام می‌دادند اما الان دنیا تغییر کرده است و کودکان ما دیگر آنچه را بزرگترها می‌گویند حکمت جاودانه تلقی نمی‌کنند و به جای آن به تکنولوژی اعتماد می‌کنند. راهکار شما برای اعتمادسازی بین والدین و آموزگاران با کودکان چیست؟

باید به کودکان و دانش‌آموزان آموخت که ما دانای کل نیستیم و وقتی چیزی را نمی‌دانیم باید بگوییم مطالعه می‌کنیم و پاسخ می‌دهیم. باید به سوالات کودکان متناسب با سن آنها پاسخ داد چون در غیر این صورت از منبع دیگری پاسخ را دریافت ‌می‌کنند. البته اگر پاسخی که می‌دهیم درست باشد به حفظ اعتماد او کمک می‌کند اما اگر پاسخی بدون پایه‌ی علمی و واقعی بدهیم، اعتبارمان زیر سوال می‌رود و دیگر ما مرجع سوالات او نخواهیم بود؛ بنابراین اول باید به کودک یا دانش‌آموز گفت که ما دانای کل نیستیم.

تکنولوژی هرگز بد نیست. اگر بدانید از زندگی چه می‌خواهید، تکنولوژی کمک می‌کند تا آن را به دست آورید اما اگر ندانید از زندگی چه می‌خواهید تکنولوژی خیلی راحت برای شما هدف تعیین می‌کند و کنترل زندگی شما را به دست می‌گیرد. پس خودشناسی قدیمی‌ترین پند تمام پیامبران و فلاسفه شاید بهترین راهکار برای ما و کودکان ما باشد. به نظر شما آیا می‌توانیم این آموزه‌ها را از طریق این فضاها که مصرف‌گرایی را تزریق می‌کنند به کودکانمان بیاموزیم؟

موضوع مهم این است که آگاهی بدهیم. اگر هر کسی با آگاهی وارد فضای مجازی بشود، می‌تواند انتخابگر خوبی باشد. اما اگر آگاهی ندهیم و بنا را بر منع بگذاریم با کودک مثل یک فنر فشرده رفتار کرده‌ایم؛ لطمه‌ای که بعد از رها شدن دیده می‌شود فراتر از حد تصور است؛ لذا آگاهی دادن شرط اول است و بعد اعتماد کردن دوسویه و سوم نظارت‌؛ البته نه نظارت مستقیم.

در مهارت‌های ارتباطی باید انسان اول با خودش ارتباط پیدا کند. اگر انسان خود را بشناسد و آگاه به وجود خودش باشد، در ارتباط با دیگران هم آگاهانه رفتار می‌کند. اگر ما کودکانمان را با آگاهی و افزایش بینش توانمند کنیم وقتی وارد فضای مجازی و اطلاعات می‌شوند انتخابگرانی آگاه خواهند بود.

برخی از والدین هم بچه‌ها را کاملا آزاد می‌گذارند تا خودش به این نقطه برسد که چه چیز را انتخاب کند و چه چیز را کنار بگذارد. نه رها کردن درست است و نه منع کردن. آگاه کردن و آموختن مهارت‌های ارتباطی که برای خود ما هم کاربرد دارد باعث می‌شود کودکانمان مصرف‌گرا نباشند؛ اگر مصرف‌گرا هم باشند انتخابگر هستند؛ یعنی مدیریت نمی‌شوند بلکه با انتخاب آگاهانه‌ی خود چیزی را که می‌خواهند دریافت می‌کنند نه هر چیزی که به آنها داده می‌شود.

 

نظر شما