صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

معرفی کتاب؛

«حالا حالاها وقت هست» مجموعه داستان‌های کوتاه از نویسنده «بیلی باتگیت»

۱۴۰۱/۰۱/۲۸ - ۰۶:۰۱:۰۱
کد خبر: ۱۳۱۸۹۹۹
ادگار لارنس دکتروف (2015-1931) در برانکس نیویورک متولد شد. پدر و مادر او از نسل دوم مهاجران روس بودند که به امریکا مهاجرت کردند. ادگار در مدرسه عمومی و دبیرستان علوم برانکس درس خواند. «حالا حالاها وقت هست» آخرین مجموعه داستان‌های کوتاه این نویسنده است.

به گزارش خبرگزاری برنا، ادگار لارنس دکتروف که چندان علاقه ای به ریاضی نداشت بیشتر اوقاتش را در دفتر مجله ی ادبی مدرسه سپری می کرد. اولین آثار ادبی اش در همین نشریه منتشر شد. دکتروف دانش آموخته ی فلسفه است و از مهم ترین آثار او می توان به رمانهای رگتایم، نمایشگاه جهانی، بیلی باتگیت، و هومر و لنگی اشاره کرد. «حالا حالاها وقت هست» آخرین مجموعه داستان کوتاه او است.

کتاب «حالا حالاها وقت هست»، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ادگار لارنس دکتروف است که نخستین بار در سال 2011 منتشر شد. مردی در پایان یک روز کاری معمولی، زندگی نسبتا مرفه اش را رها می کند و به محل سابق زندگی خود با خانواده اش بازمی گردد. یک دانشجوی کالج، به شغل شستن ظروف مشغول می شود اما پس از توافق برای ازدواج با مهاجری زیبا به خاطر پول، در شبکه ای گسترده از جرم و جنایت گیر می افتد. رابطه ی پرتنش یک زن و شوهر، وضع بدتری پیدا می کند وقتی غریبه ای به خانه ی آن ها می آید و ادعا می کند که آنجا بزرگ شده است. ادگار لارنس دکتروف در کتاب حالا حالاها وقت هست، داستان هایی به یاد ماندنی و مملو از معما، تنش و دوراهی های اخلاقی را برای طرفداران پرشمار خود در نظر گرفته است.

بخش‌هایی از کتاب:

حتما مردم خواهند گفت که زنم را ترک کرده ام و بی شک هم همینطور است. اما در واقع باید پرسید آیا هیچ عمدی در کار بوده است؟ من به هیچ عنوان قصد ترک کردن او را نداشتم. یک سری اتفاقات عجیب و غریب باعث رفتن من به اتاق زیرشیروانی پارکینگ خانه مان که پر از اسباب و اثاثیه ی کهنه و فضولات راکون بود، شد. بله اینطور بود که ترکش کردم.

بدیهی است که تحولات بنیادی درونی برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد آن هم بعد از مدت ها زندگی مسئولانه و قانونمند، یعنی یک مرد نمی تواند روزمرگی هایش را بتکاند و با شنیدن صدایی از حیاط پشتی حواسش پرت شود و مسیرش را از دری به در دیگر تغییر دهد و اولین گام برای تحول زندگی اش را بردارد، و نگاه کنید چه تحولی در من و زندگی ام رخ داد.

در نسل او بزرگترین سفر ، رفتن از طبقه کارگر بود به طبقه ی متسوط . از عهده ی آن هم برنیامده بود.

مجبور نیستی کاری را فقط به خاطر این که کسی ازت خواسته انجام بدهی.

در هر لحظه می شود عقیده ی خاص و منحصر به آن لحظه داشت.

انتهای پیام //

نظر شما