صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

ماجرای زندگی خانم معلمی که همسر یک خلافکار شد!

۱۴۰۱/۰۲/۲۴ - ۱۷:۰۰:۳۴
کد خبر: ۱۳۲۸۷۷۹
بعد از ۲۴ سال زندگی مشترک که رنج و سختی های زیادی کشیدم اکنون همسرم زن دیگری را به عقد موقت خودش درآورده و ادعا می کند فقط به خاطر پول با من ازدواج کرده است .

به گزارش برنا؛ زن ۵۰ ساله با بیان این که سال ها با بیکاری و خلافکاری های همسرم ساختم تا زندگی ام متلاشی نشود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: در خانواده ای متوسط به دنیا آمدم و پس از پایان تحصیلاتم در آموزش و پرورش استخدام شدم چرا که مادرم فرهنگی بود و من هم به تدریس و دبیری علاقه مند شدم به همین خاطر برادر و خواهرم نیز به تحصیلات عالیه رسیدند و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار هستند. خلاصه زمانی که دانشجو بودم خواستگاران زیادی داشتم اما هرکدام از آن ها را به بهانه ای رد می کردم تا این که در ۲۶ سالگی «حمید» به خواستگاری ام آمد.

او از یک خانواده پرجمعیت بود و ۲ برادر بزرگ ترش که معتاد بودند از طریق سرقت امرار معاش می کردند با وجوداین من به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم چرا که آن زمان در یکی از روستاهای دور افتاده خدمت می کردم و به قول مادرم سنم در حال عبور از مرز ازدواج بود. از سوی دیگر نیز حمید خود را دل باخته و عاشق من نشان می داد و با چرب زبانی ادعا می کرد شغل مناسبی پیدا می کند و مرا خوشبخت خواهد کرد. بالاخره با همه این فراز و نشیب ها به وعده های حمید دل بستم و پای سفره عقد نشستم.بعد از آغاز زندگی مشترک حمید به امید یافتن شغل مناسب با دوستانش به تفریح می رفت و مدعی بود هم اکنون حقوق تو کفاف زندگی ۲ نفره ما را می دهد!

از سوی دیگر نیز پدرم یا یکی از آشنایانمان وقتی شغل مناسبی پیدا می کرد حمید یا آن کار را نمی پسندید یا با بیان این که آن شغل در شأن من نیست از رفتن به سرکار خودداری می کرد اگر هم به ناچار مجبور می شد در جایی کار کند بیشتر از یک ماه دوام نمی آورد و از آن جا اخراج می شد با همه این سختی ها من در پایان هر ماه همه حقوق و درآمدم را به حساب او می ریختم تا مبادا غرور نداشته اش جریحه دار شود از طرف دیگر نیز چرب زبانی های عاشقانه او را باور می کردم که می گفت حتی ثانیه ای نمی تواند دوری مرا تحمل کند! او حساب همه پول های مرا داشت و من هم تمام رفتارهایش را به حساب علاقه اش می گذاشتم تا این که وقتی فرزند اولم را باردار بودم او به بهانه این که قصد دارد لوازم ارزان قیمت را از جنوب کشور برای فروش به مشهد بیاورد به سفر رفت و بعد از ۲ ماه زمانی دست از پا درازتر آمد و مدعی شد پول هایش را دزدیده اند که من هم در این مدت فرزندم را سقط کرده بودم بعد از این ماجرا حمید مرا تحت فشار گذاشت تا برای جبران این خسارت ها وام بانکی بگیرم وقتی با مخالفت من روبه رو شد به شدت کتکم زد و از خانه بیرون انداخت من هم لوازم شخصی ام را برداشتم و به خانه پدرم رفتم اما هنوز شب نشده بود که برای عذرخواهی به خانه پدرم آمد و دوباره با چرب زبانی هایش مرا خام کرد.

خلاصه مجبور بودم برای حفظ آبروی خانوادگی ام همه مخارج زندگی را بپردازم. چند سال بعد و در حالی که پسرم به سن ۳ سالگی رسیده بود همسرم ادعا کرد برای رفاه و آسایش من و پسرم قصد خرید منزلی را دارد من هم که از این کار خوشحال بودم با پیشنهاد و اصرار او چند وام سنگین برداشتم ولی حمید خانه را به نام خودش سند زد و مدعی شد همه پول های مرا پس می دهد. من هم برای حفظ زندگی ام سکوت می کردم تا این که فهمیدم او به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی آلوده شده است. در این میان فرزند دومم نیز به دنیا آمده بود و آن ها هر روز قد می کشیدند ولی من همچنان با رنج و سختی های روزگار درگیر بودم.

بالاخره حدود ۵ سال قبل بود که روزی حمید به خانه آمد و گفت: در یکی از بازارهای شبانه مشهد شغلی پیدا کرده است و قصد فروش کالا در این بازار را دارد. با این بهانه از من خواست برای آخرین بار تسهیلات بانکی بگیرم من هم که خیلی خوشحال شده بودم این وام را برایش گرفتم ولی مدتی بعد متوجه شدم او با این پول به خرید و فروش مواد مخدر روی آورده است و در همان بازار شبانه با زن جوانی که مانند خودش خلافکار است ارتباط دارد وقتی این موضوع را پیگیری کردم تازه فهمیدم همسرم همان زن را به عقد موقت خودش درآورده است و شب ها را در کنار او زندگی می کند. زمانی که این ماجرا را برایش بازگو کردم مرا زیر مشت و لگد گرفت و گفت: فقط به خاطر پول با تو ازدواج کرده ام وگرنه …

با ادعاهای این زن بازنشسته بررسی های کارشناسی مشاوران دایره مددکاری اجتماعی با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) در این باره آغاز شد.

 

نظر شما