به گزارش خبرنگار خبرگزاری برنا، بسیاری از ما آن عکس معروف، بیکیفیت و خاکستری که گردن و سر نوعی هیولای دریایی بزرگ را نشان میدهد در ذهن داریم ؛ هیولایی که از آب شیرین دریاچه نس اسکاتلند بیرون آمده است. هنگامی که این عکس برای اولین بار در سال ۱۹۳۴ منتشر شد، بسیاری از مردم معتقد بودند که این عکس واقعی است. به هر حال رابرت ویلسون، پزشکی محترم اهل لندن، آن را گرفته است و داستانهای هیولایی این دریاچه هم بیش از ۱۴۰۰ سال در سراسر اسکاتلند نقل میشده است.
اما در دهه 1990، این عکس به عنوان یک حقه زیرکانه لو رفت. ایان وترل و برادر ناتنیاش، کریستین اسپورلینگ، اعتراف کردند که آن را با چسباندن سر هیولا به یک زیردریایی اسباببازی ساختهاند [منبع: Naish].
حقه هایی زیرکانه مانند هیولای دریاچه، قرنهاست که توسط مردم به عنوان شوخی یا برای کسب سود یا حتی توجه ایجاد میشوند و اگرچه برخی از آنها در گذشته دیوانهوار به نظر میرسند، مردم همیشه تمایل دارند آنها را باور کنند. شاید اعتقاد به چیزهای به ظاهر غیرقابل باور بخشی از روان پیچیده انسان باشد. یا شاید ما فقط دوست داریم به هر چیزی که دانشمندان و کارشناسان باور ندارند، ایمان داشته باشیم. دلیلش هرچه باشد، فکر نکنید شما انسان برتر هستید و هرگز گول نخواهید خورد! زیرا چه دانا باشید و چه احمق، همهمان توسط ۱۳ افسانه زیر فریب خوردهایم.
همین ابتدای کار به سراغ یکی از حقه های زیرکانه مذهبی میرویم. ظاهراً پارچه دفن مسیح، کفن تورین، یک تکه پارچه کتان ۱۴ فوتی (۴.۳ متری) است که تصویر مردی مصلوب شده را در خود جای داده است. این کفن برای اولین بار در حدود سال ۱۳۵۰ قبل از میلاد در فرانسه ظاهر شد. طبق قدیمیترین اسناد موجود، یک شوالیه فرانسوی، این کفن را به رئیس کلیسای لیری تقدیم کرده بود. در حالی که شکهای زیادی به اعتبار کفن تورین وجود داشت، با این حال زائران زیادی هم بودند که مشتاق دیدن و باور این قصه بودند. آنها شروع به هجوم به سمت کلیسا کردند. سرانجام پاپ کلمنت هفتم آن را جعلی اعلام کرد. اما این کار، بحث در مورد صحت آن را متوقف نکرد؛ موضوعی که در طول قرنها همچنان ادامه یافت.
اخیراً در قرن بیستم، دانشمندان شروع به مطالعه پارچه با تکنیکهای مدرن علمی کردند. با این حال، هنوز هم اتفاق نظر وجود نداشت. یک گروه اعلام کردند که لکههای خون واقعی هستند. در حالی که گروهی دیگر ادعا کردند که تجزیه و تحلیل آنها نشان میدهد که پارچه مربوط به ۱۲۶۰-۱۳۹۰ قبل از میلاد است؛ یعنی سالها پس از مرگ عیسی.
امروزه بسیاری از کاتولیکهای متعصب، کفن تورین را نمادی ارزشمند از مسیحیت میدانند. اگرچه این کفن به ندرت به نمایش گذاشته میشود، اما در آوریل 2020، زمانی که همهگیری کووید-19 در ایتالیا به اوج رسیده بود، اسقف اعظم تصمیم گرفت کفن تورین را در مراسمی آنلاین (Livestream) برای مسیحیان معتقد جهان به نمایش بگذارد.
حقه زیرکانه و عجیب بعدی، زمینهای فضایی دارد! در سال ۱۹۹۵ فیلمی کوتاه به بیرون درز کرد که آسیب شناسان دولتی را در حال تشریح یک موجود بیگانه مرده نشان میداد که احتمالاً مربوط به سقوط بشقاب پرنده در سال ۱۹۴۷ در رازول، نیومکزیکو میشد. با انتشار این فیلم، خیل عظیمی از مردم آمریکا شگفت زده و متحیر شدند. این کلیپ ۱۷ دقیقهای بیکیفیت و سیاه و سفید بود؛ با این حال تصاویر به اندازه کافی واضح بودند که بتوان حضور موجود ناشناخته را تشخیص داد. بلافاصله جنجال بزرگی در جامعه به وجود آمد. آیا این کالبد شکافی موجود بیگانه واقعی بود یا ساختگی؟
برای ۱۰ سال هیچ کس جواب را نمی دانست. این فیلم توسط ری سانتیلی و گری شوفیلد، دو تهیه کننده لندنی که ادعا می کردند آن را از یک فیلمبردار نظامی بازنشسته آمریکایی خریداری کرده اند، منتشر شد. اما آنها از شناسایی او خودداری کردند و هیچ کس نتوانست او را پیدا کند. در سال ۱۹۹۶، اکثر آنها به این نتیجه رسیده بودند که کالبد شکافی یک فریب است.
به مدت ۱۰ سال، هیچ کس جواب درست را نمیدانست. این فیلم توسط ری سانتیلی و گری شوفیلد، دو تهیه کننده لندنی که ادعا میکردند آن را از یک فیلمبردار نظامی بازنشسته آمریکایی خریداری کردهاند، منتشر شده بود. اما آنها از معرفی رسمی او خودداری کردند و هیچکس نتوانست فیلمبردار اصلی را پیدا کند. در سال ۱۹۹۶ اکثر مردم به این نتیجه رسیده بودند که داستان کالبد شکافی بیگانه یک فریب بزرگ است.
در سال ۲۰۰۶، برنامه «ایمون بررسی میکند: کالبد شکافی بیگانه» در بریتانیا پخش شد. در این برنامه کلیپی از سانتیلی پخش شد که در مقابل مجری برنامه اعتراف کرده بود که فیلم کالبدشکافی جعلی است. با این حال، سانتیلی ادعا کرد که او و شوفیلد یک فیلم واقعی از کالبد شکافی بیگانگان را دیدهاند، اما از آنجایی که نتوانستند آن را بخرند، تصمیم گرفتند آن را بازسازی کنند [منبع: لاگرفلد].
امروزه شوخیهای اینترنتی به وفور وجود دارند، اما در سال ۲۰۰۱ و در دوران طفولیت اینترنت، یکی از اولین حقههای زیرکانه، تصویر کوسه سفید و هلیکوپتر بود. در آن زمان عکسی از یک کوسه سفید بزرگ در حال پریدن به سمت هلیکوپتری نظامی در فضای مجازی منتشر شد که حسابی سرو صدا به پا کرد. کپشن عکس ادعا میکرد با عکسی واقعی طرف هستیم که در نزدیکی سواحل آفریقای جنوبی و در جریان مانور نظامی نیروی دریایی بریتانیا گرفته شده است. ضمنا در کپشن ادعا شده بود که این عکس لقب “عکس سال” نشنال جئوگرافیک را از آن خود کرده است.
اما واقعیت این بود که فردی ناشناس، عکسی از کوسه سفید بزرگ را که توسط عکاس آفریقایی، چارلز ماکسول گرفته شده بود با عکسی از هلیکوپتر نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا که در نزدیکی پل گلدن گیت پرواز میکرد، ادغام کرده بود. سرانجام در سال ۲۰۰۵ نشنال جئوگرافیک، دست به انتشار مقالهای زد که در آن، واقعیت این حقه زیرکانه افشا شد. ضمنا در طول مقاله اشاره شد که این عکس هرگز عکس سال این رسانه نبوده است.
در دهه ۱۹۳۰، جهان روزبه روز به جنگ جهانی دوم نزدیک میشد. برنامههای رادیویی دائما قطع میشدند تا اخبار دور و نزدیک را به گوش مردم برسانند. فناوری نیز به سرعت در حال تکامل بود و سفرهای فضایی در افق واقعیت ظاهر شده بود. ضمن اینکه داستانهای علمی تخیلی به عنوان یک ژانر ادبی در حال پیشرفت و کسب محبوبیت بودند.
بنابراین تعجبی ندارد که در 30 اکتبر 1938، هزاران آمریکایی باور کرده بودند که مریخیها به ایالات متحده آمریکا حمله کردهاند. اما خب نمیتوان مردم را مقصر دانست. آنها در حال گوش دادن به رادیو بودند که ناگهان برنامه با یک خبر فوری قطع شد. خبر فوری این بود که مریخیها در نیوجرسی فرود آمدهاند و آماده حمله به آمریکاییها هستند [منبع: Lovgen].
واضح است که وحشت عظیمی در بین عموم مرد ایجاد شد. مردم سعی داشتند به نقطهای فرار کنند که خود را در برابر گاز سمی محافظت کنند؛ گازی که گفته میشد توسط مریخیها در نیوجرسی آزاد شده است. مردم جادهها را مسدود کردند، در خانههایشان پنهان شدند، خود را مسلح کردند، برخی دیگر هم از حال رفتند و به دلیل شوک وارد شده، تحت درمان قرار گرفتند [منبع: Lovgen].
اما واضح است که هیچ موجود مریخی روی زمین فرود نیامده بود. این برنامه رادیویی که توسط نویسنده و کارگردان، اورسن ولز روایت میشد، صرفا یک نمایش رادیویی بر اساس کتاب «جنگ دنیاها» اثر اچجی ولز، نوشته سال 1898 بود. قبل از شروع نمایش، رادیو CBS اعلام کرده بود که این برنامه، تنها نمایشنامهای بر اساس رمان ولز است. اما بسیاری از شنوندگان در میانه برنامه از راه رسیده بودند و به همین دلیل توضیحات مقدماتی را از دست داده بودند. برخی آمارها میگوید حدود 20 درصد از شنوندگان (حدود 1 میلیون نفر)، تهاجم مریخیها را باور کرده بودند[منبع: Lovgen].
چه کسی میتواند در برابر این شایعه مقاومت کند که دوشس روسیه، آناستازیا نیکولاونا رومانوف، به نحوی از چنگال مرگ فرار کرده تا یک روز دیگر زندگی کند؟ آناستازیا کوچکترین دختر تزار نیکلاس دوم و همسرش الکساندرا بود. اوایل قرن بیستم هنگامی که بلشویکهای روسیه شورش کردند، تزار و خانوادهاش را در کنار هم جمع کردند و همه آنها را با ضرب گلوله اعدام کردند. در آن زمان آناستازیا تنها ۱۷ سال سن داشت.
سالها پس از این قتلعام، مردم زمزمه میکردند که آناستازیا فرار کرده است. برخی میگفتند که برادرش الکسی نیز جان سالم به در برده است. سپس زنان در نقاط مختلف جهان شروع به مطرح کردن ادعاهایی بیاساس کردند که آناستازیا واقعی هستند. کار به جایی رسید که زنی با نام آنا اندرسون، به مدت ۳۲ سال – از ۱۹۳۸ تا ۱۹۷۰ – خود را به آب و آتش زد تا از نظر قانونی به عنوان وارث تاج و تخت رومانوف شناخته شود.
در دهه 1970 قبری در یکاترینبورگ روسیه کشف شد که 9 جسد را در خود جای داده بود. باستانشناس آماتوری که این قبر را کشف کرده بود، تا زمان انحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 سکوت کرد. پس از آن، تحقیقات پزشکی قانونی به این نتیجه رسید که استخوانها متعلق به اعضای خانواده رومانوف و خدمتکاران آنها است. اما استخوانهای الکسی و آناستازیا گم شده بود. آیا ممکن است اندرسون یا یکی دیگر از آن مدعیان، آناستازیا واقعی باشد؟ جواب منفی است. در سال 2007 گور دیگری در نزدیکی یکاترینبورگ کشف شد و حدس بزنید که آزمایش DNA چه چیزی را ثابت کرد؟ استخوانها متعلق به الکسی و آناستازیا بودند؛ در نتیجه این حقه زیرکانه برای همیشه به فراموشی سپرده شد.
زمانی فکر میکردیم که کشف دفترچه خاطرات آن فرانک خبر بزرگی است. اما در سال 1983 و در هفته نامه آلمانی Der Stern، خبرنگاری به نام گرد هایدمان اعلام کرد که به طور تصادفی به مجموعهای 62 جلدی از دفترچه خاطراتی مخفی که توسط آدولف هیتلر نوشته شده، دست یافته است. ظاهرا بیش از دوجین از این کتابچهها برای چندین دهه توسط مردی به نام کنراد فیشر پنهان شده بود که نهایتا در نزدیکی یک سانحه هوایی در منطقه درسدن در سال 1945 کشف شد؛ در حالی که بقیه جلدها توسط ژنرالی اهل آلمان شرقی به خارج از کشور منتقل شده بودند [منبع: UnMuseum].
قبل از اینکه Der Stern این بمب خبری را منتشر کند، دفترهای خاطرات را برای احراز هویت، مورد سه آزمایش دستخط جداگانه قرار داد که جواب همه آزمایشها مثبت شدند. اما مجله هیچ آزمایش دیگری انجام نداد؛ احتمالاً به این دلیل که مسئولان این نشریه به شدت مشتاق بودند تا چنین کتاب بزرگی را سریعا منتشر کنند و با فروش حقوق تجدید چاپ آن به سود کلانی دست پیدا کنند.
هنگامی که این خاطرات به چاپ رسیدند، کارشناسان آلمانی جنگ جهانی دوم (و شکاکان) در مورد یادداشتهای روزانه هیتلر تحقیق کردند. آرشیو فدرال آلمان غربی نیز آزمایشهای علمی متعددی روی این مطالب انجام داد. بالاخره مشخص شد که Der Stern فریب خورده است. محققان اشتباهات تاریخی متعددی را در این اسناد یافتند. در عین حال آزمایشات آرشیو فدرال ثابت کرد که این نوشتهها با کاغذ و جوهر امروزی ثبت شدهاند.
در انتها مشخص شد که نام واقعی کنراد فیشر، کنراد کوجائو است که به عنوان یکی از جاعلان بدنام اشتوتگارت شناخته میشود. هایدمن نیز به نحوی در این امر مشارکت داشت، اگرچه هیچکس از ماجرای دقیق بین این دو خبر ندارد. تخمین زده میشود که هر دو شخص حدود ۴ تا ۶ میلیون دلار از این حقه زیرکانه سود بردهاند. کوجاو، همسرش و هایدمن به دلیل جعل و اختلاس راهی زندان شدند.
در سال ۲۰۰۸ تانکهای روسی به گرجستانِ شوروی سابق حمله کردند تا از اتباع روسی ساکن در اوستیای جنوبی (یکی از استانهای گرجستان) محافظت کنند. در آن زمان اوستیای جنوبی محل زندگی یک جنبش جداییطلب بود و گرجستان برای حفظ کنترل منطقه، نیروهای خود را به آنجا اعزام کرده بود. جای تعجب نیست که دولت گرجستان از دخالت روسیه در تجارت خود خرسند نبود و اقدامات روسیه را تهاجمی و خصمانه میدانست. جنگی پنج روزه به راه افتاد و گرجستان در مقابل روسیه و اوستیای جنوبی قرار گرفت. نتیجه این بود که گرجستان کنترل اوستیای جنوبی و منطقهای به نام آبخازیا را از دست داد [منبع: هاردینگ].
کمتر از دو سال بعد، ایستگاه تلویزیونی “Imedi” که طرفدار دولت بود، شب یکشنبه برنامه عادی خود را قطع کرد تا گزارش دهد که روسها بازگشتهاند. خبری که گرجیها را به وحشت انداخت. این شبکه در ادامه اعلام کرد میخائیل ساکاشویلی، رهبر غرب گرجستان، ترور شده است.
بلافاصله گرجیها با فریاد به خیابانها ریختند. شبکه تلفن همراه کشور قطع شد و کار بسیاری از مردم به بیمارستان کشیده شد. گفته میشود که زنی بعد از شنیدن این خبر، دچار حمله قلبی شده و فوت کرده است. در روسیه، خبرگزاری دولتی اینترفاکس با انتشار گزارشی سریع درباره تهاجم و مرگ ساکاشویلی، از اعلامیه منتشر شده در خبرگزاری گرجستان استفاده کرد.
سی دقیقه بعد، خبرنگار سابق دیوید کراکنل حقیقت را فاش کرد: «هیچ تهاجمی در کار نیست و ساکاشویلی زنده است». ظاهرا این خبر جعلی برای شبیهسازی حمله مجدد روسیه به گرجستان ساخته شده بود تا به شهروندان هشدار داده شود. ایمدی ادعا کرد که گویندگان پیش از پخش به این موضوع اشاره کرده بودند که این خبر، فقط یک سناریوی فرضی است، اما بیشتر بینندگان متوجه این موضوع نشده بودند.
در سال ۱۸۶۸ فردی آتئیست به نام جورج هال، سنگبُری را استخدام کرد تا یک تخته گچ از مردی ۱۰ فوتی (۳ متری) با پاهایی ۲۱ اینچی (۵۳ سانتی متری) را کندهکاری کند. سپس آن را در مزرعه بستگان دور ویلیام نیول در کاردیف نیویورک دفن کرد. سال بعد کارگرانی که در حال حفر چاه در این ملک بودند، مرد عظیمالجثه سنگی را کشف کردند که حیرت همه مردم را به همراه آورد.
آیا با یک کنده کاری باستانی طرف بودیم؟ یا شاید یک غول فسیلشده؟ برخی مردم، مورد دوم را باور کرده بودند و میگفتند این اثر اثباتی بر کتاب مقدس است؛ زیرا آیه پیدایش ۶:۴ میگوید: «در آن زمانها، غولهایی در زمین وجود داشتند …».
کارشناسان بوی حقه زیرکانه جدیدی را حس کرده بودند و به همین دلیل سعی کردند به مردم هشدار دهند که خیلی هیجانزده نشوند، اما کار از کار گذشته بود. مردم به مزرعه دور افتاده هجوم آوردند. صدها و حتی هزاران نفر در روز با پرداخت 50 سنت از «جالوت» (Goliath) زیارت میکردند. جالبتر اینکه بارنوم به سرعت یک بدل از این مجسمه درست کرد و مردم برای دیدن آن هم پول پرداخت میکردند! زیرا عدهای فکر میکردند با نسخه اصلی طرف هستند. بنابراین مردم در آن زمان، دوبار پشت سر هم فریب خوردند!
هال، غول عظیمالجثه را به عنوان یک شوخی هوشمندانه خلق کرده بود تا کسانی را که به تفسیر تحتاللفظی کتاب مقدس اعتقاد داشتند، احمق جلوه دهد. پس از شکایت یکی از کشاورزان از بارنوم و مجسمهاش، هال به کرده خود اعتراف کرد. فسیل جعلی هنوز هم در موزه کشاورزان کوپرستون، نیویورک قابل مشاهده است.