به گزارش برنا؛ مراسم عزاداری محرم و صفر در طول صدها سال با فرهنگ ایرانیان عجین شده و نمیتوان هیچ آداب و رسوم و فرهنگ رسمی را به قوت آئین عزاداری آل الله در فرهنگ ایران یافت. پیدایش عزاداری رسمی و علنی برای امام حسین (ع) در ایران از زمان آلبویه شکل گرفته است. آلبویه شیعه اثنی عشری بودند و خلفای عباسی که بغداد مقر آنان بود، سنی مذهب بودند. اوج قدرت آلبویه در زمان معزالدوله بود در حالی که در این زمان خلفای عباسی در ضعف کامل به سر میبردند.در این روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها، حلیم یا آبگوشت نپختند، مردم آب ننوشیدند، در بازارها خیمه برپا کردند و بر آنها پلاس آویختند، زنان بر سر و روی خود میزدند و بر حسین (ع) ندبه میکردند، در این روز نوحهگری و ماتم به پا گردید.
رواج و گسترش عزاداری، مرهون تشویقهای اهل بیت (ع) بود و در دورههایی که تشیع قدرت مییافت با تشویقها و حمایتهای حکومتهای شیعی، بیش از پیش رواج و گسترش پیدا میکرد، چنان که در دورههای آلبویه و صفویه از برپایی عزاداری بسیار حمایت شد.
با فرارسیدن عصر قاجار، عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) کاملاً نهادینه شد و به صورت امری کاملاً عمومی و مردمی درآمد، به طوری که نوشتهاند در دوران قاجاریه در تهران و شهرهای بزرگ در تمام ماههای محرم و صفر در اغلب محلهها مردم با برپا کردن چادر و گستردن فرش و نصب علم و کتل، عزاداری میکردند. و هر کس و هر صنف و دسته طبق نذر خود به طور نسبی به این کار دست میزدند و آن را نوعی فریضه مذهبی میدانستند.
کنت دوسرسی، سفیر فوق العاده فرانسه که در ۱۲۵۵ قمری به ایران آمده بود نیز در خصوص مراسم محرم میگوید: مردم ایران ایام عزاداری ماه محرم را با تشریفات رسمی و زیاد انجام میدهند.هر کس در حد توان خود سعی میکرد در عزاداری نقشی درخور توجه ایفا کند؛ افراد عادی با شرکت خود، و افراد متموّل و صاحب منصب به منظور اظهار عقیده و نشان دادن مراتب ارادت خود به خاندان رسالت و ائمه، بساط مفصلی در خانههای بزرگ یا هیئتها و تکیههای عمده شهر برپا میکرده، عزاداری مفصلی را اقامه مینمودند.
افرادی که از جثه قوی برخوردار بودند عَلم هایی را که کمتر کسی قادر به حرکت درآوردن آنها بود جلوی دسته بر سینه و شکم خود به طور عمودی قرار میدادند و با شال مخصوصی بسته و حمل میکردند.
در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به جز تهران سایر شهرها نیز در عزاداری گوی سبقت را از هم ربوده بودند. ماساهاروی ژاپنی در دوران ناصرالدین شاه وقتی وارد اصفهان میشود که در شهر، عزاداری برپا بوده و وضعیت عزاداری شیعیان بسیار توجه او را به خود جلب میکند. او در توصیف این عزاداری مینویسد:
نزدیک مسجد شاه رسیدم ایوان و در ورودی مسجد مشرف به میدان بزرگ بود … انبوه مردم از پیر و جوان در مسجد جمع شده بودند. شمار این جمعیت دو یا سه هزار نفر میشود. آنها در صحن مسجد چند حلقه ساخته، بعضی از آن میان پیراهن را درآورده و شانه و سینهشان را برهنه کرده بودند آنها به آهنگ منظمی و با هر دو دست به سینه شأن میکوفتند و فریاد ماتم و بلند «حسین حسین» میگفتند.
رضاشاه که پیش از رسیدن به سلطنت در مراسم سوگواری ماه محرم شرکت میکرد، پس از رسیدن به حکومت تغییر رویه داد و به تدریج مراسم عزاداری را ممنوع کرد. او، نخست محل روضهخوانی قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داد و از شکوه، جلال و مدت زمان مراسم آن کاست. در نهم محرم سال ۱۳۱۰ شمسی، در حالی که زنجیر زدن و دسته راه انداختن ممنوع بود، او در تکیه دولت حضور پیدا کرد و روضه سادهای خوانده شد. پس از آن رضاشاه در مراسم سوگواری محرم شرکت نکرد. حتی برای اینکه عشق و علاقه سربازان را به امام حسین (ع) کم کنند رژههای مخصوص و دستههای مفصل موزیک و هیاهوی بسیاری به راه انداختند تا توجه آنها را به شاه معطوف کنند.
شهربانی برای برقراری مجالس عزاداری موانع و مشکلاتی به وجود آورد و از صاحبان تکایا و هیئتها خواست برای برگزاری مراسم ماه محرم اجازه بگیرند. بعدها هم حرکت دستههای عزادار در ایام عاشورا ممنوع شد. حتی اگر احیاناً در بعضی خانهها مخفیانه و به صورت پنهانی مراسم عزاداری برپا میشد، صاحبخانهها تحت تعقیب قرار گرفته و راهی زندان میشدند. نوحهگران و تعزیهخوانان دستگیر شدند و حتی طبق دستور رئیسالوزرا تعطیلی روز نهم محرمالحرام (تاسوعای حسینی) و ۲۱ و ۲۳ رمضانالمبارک، ضربت و شهادت حضرت امیرالمومنین (ع) ملغی شد.
آیتالله بدلا درباره وضعیت عزاداری در تهران در دوره اختناق رضاخانی اینچنین میگوید: «…من گهگاه در ایام تعطیل دروس به تهران سفر میکردم. یک بار که به تهران رفتم در کمال تعجب مشاهده کردم هیچ خبری نیست: نه دستهای مشاهده میشود و نه روضهای برقرار است. از این وضع به شدت نگران شدم. به نظرم رسید که به محل اجتماع دسته ترکها که در مسجد عبدالحسینخان برنامه عزاداری داشتند بروم.
نزدیک غروب بود که در محل حاضر شدم و مشاهده کردم که در آنجا هم خبری نیست و حتی سردر مسجد خالی از پرچم سیاه است. چند افسر را دیدم که در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حال گشتزنی هستند؛ در عین حال درِ مسجد باز بود. داخل مسجد رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شرکت کنم. … وقتی به آنجا رفتم دیدم چند نفر نشستهاند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست.
احتمال دادم که امام جماعت را هم از برگزاری نماز جماعت در شب عاشورا و تاسوعا منع کردهاند. به ناچار همانجا نشستم. وقتی هنگام غروب فرا رسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم. جمعیت تکتک وارد مسجد میشدند و شاید از ورود برخی از آنها هم به مسجد جلوگیری میشد. مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا بهصورت انفرادی مشغول شدند. بعد از اتمام نماز ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد. حالت گریهاش شبیه صدایی بود که آذربایجانیها معمولاً انتهای برخی از اشعار ترکی را با آن ختم میکنند. با صدای گریه او بقیه مردم هم شروع کردند به گریه، افسرهایی که دم مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند.
دوره رضاشاه بود، مردم به خواندن نماز مغرب و عشا بهصورت انفرادی مشغول شدند. بعد از اتمام نماز ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد. حالت گریهاش شبیه صدایی بود که آذربایجانیها معمولاً انتهای برخی از اشعار ترکی را با آن ختم میکنند. با صدای گریه او بقیه مردم هم شروع کردند به گریه، افسرهایی که دم مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چکمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد…
صدای برخورد چکمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد و در پی آن افسران را دیدم که با نگرانی به مردم که بدون روضه خواندن میگریستند، نگاه میکردند. من مشاهده کردم که دیگر کسی وارد شبستان نمیشود. دانستم که دم در از ورود مردم جلوگیری میکنند. طولی نکشید که یک فرد تنومند که عرقچین بر سر نهاده و عبایی بر دوش انداخته بود، وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع کرد به گریه کردن. صدای گریه او حالت خاصی داشت و بر بقیه اصوات غلبه کرده بود… چند لحظه بعد همان فرد شروع کرد به خواندن یک شعر ترکی و حضار هم همراه با آخرین کلمهای که ادا میکرد دم میگرفتند و صوت توأم با گریهاش را امتداد میدادند.
بعد فرد مزبور یک شعر فارسی و در ادامه یک حدیث کوتاه عربی از مقتل خواند و در نهایت دعا کرد و بقیه آمین گفتند و بعد هم افراد حاضر در مسجد را که بنا داشتند مراسم را تا صبح ادامه دهند، با نام امام زمان (عج) از جا بلند کردند. چند نفر هم به بقیه مشرف فرمودند و با گفتن "اجرتان با سیدالشهدا (ع) " آنها را با حالتی شبیه هل دادن به بیرون مسجد هدایت کردند. من تا آخر مقاومت کردم ولی کار به جایی رسید که دیگر ماندن را صلاح ندانستم و احساس کردم که آن چند نفری که بعداً فهمیدم از قوای دولتی هستند، میآیند و مرا از مسجد بیرون میکنند؛ لذا خودم خارج شدم.
آنطور که بعدها برای ما تعریف کردند، این توطئه از پیش تعیین شده، توسط چند تن از افسران که لباس شخصی به تن کرده بودند، انجام شد و حتی آن فرد مداح و تنومند هم خود از مأموران بود و هدفشان این بود که این محفل عزاداری را در آن مرکز مهم، تحت کنترل درآورند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری کنند تا برنامه عزاداری حضرت سیدالشهدا با آن کیفیتی که باید برگزار شود، انجام نگیرد»
ممنوع بودن برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) بااشغال ایران به دست متفقین و تبعید رضاخان به پایان رسید. با پخش خبر تبعید رضاخان از کشور، بسیاری از مردم بهصورت خودجوش به تکیههای عزاداری و مسجدها روی آوردند، و با اینکه ماه محرم و صفر نبود، فریاد «یا حسین» سردادند. اینگونه حرکت مردم و اظهار شادی خود با فریاد «یا حسین»، در واقع واکنشی بود به سالهای ممنوع بودن عزاداری امام حسین (ع). دقیقاً اتفاقی که پس از سقوط صدام حسین دیکتاتور عراق اتفاق افتاد و دستههای عزادار که دههها بود از عزاداری و پیاده روی اربعین منع شده بودند، به حرکت افتادند و حماسهای دیدنی خلق کردند.
در تهران و پیش از انقلاب عزاداری محرم و صفر خواستگاه ویژهای در بین مردم داشته است. از این رو که بسیاری از تجمعات انقلابی از همین منابر و جلسات روضههای حسینی به پا خواستند.عزاداری محرم در شهر تهران سابقهای طولانی دارد و از حدود روزهایی انتهایی ماه ذی الحجه مساجد و تکایا در تهران قدیم برای مراسم ماه محرم آماده شده و چادرها و خیمهها برای اجرای روضهخوانی و تعزیه برپا میشد.
در کتاب طهران قدیم، تألیف جعفر شهری، تاریخچه روضه خوانی به این صورت نقل شده است:
«از ازمنه دور یعنی از رسیدن طایفه بنی اسد به دشت کربلا و شناختن اجساد شهدا و به خاک سپردن ایشان و مویه زدن بر مزارشان که روز سوم و به روایتی پنجم شهادت بوده، مردم شیعه مذهب پنهانی و در زمان دیلمیان و دودمان صفویه بطور آشکار همه ساله در دهه محرم، بیستم صفر (چهلم امام) که اربعین حسین نامیده میشود مجلس تذکاری در عزای آن بزرگوار برپا میداشتند که تا سنه نهصد هجری قمری ادامه داشت.»
تهران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و حدود ۱۵۰ سال پیش بین ۵۰ تا ۷۰ تکیه محلی داشته است. تکایا در ابتدا برای آداب و عبادات صوفیان بود. اما از زمان صفویان کارکرد تکیهها تغییر کرد و به مکانی برای سوگواری اهل بیت به ویژه در ماه محرم تبدیل شد. تکیههایی که به مرور زمان از بین رفتهاند یا به حسینیهها تغییر پیدا کردهاند. با این حال تکیههای قدیمی تهران هنوز هم محل تجمع قدیمیهای هر محله همراه با آداب و مناسک عزاداری است؛ عزادارانی که محرم و صفر را با رسوم تهران قدیم به جا میآورند و نسل به نسل این عزاداری منتقل شده و این رسوم در محلههایی که قدمت بیشتری داشته مانند بازار و جنوب شهر تهران بیشتر به چشم میآید. تکیههایی که شاید کم و بیش اسم آنها زیاد در بین مردم رواج دارد اما نسل امروز همچنان با آنها بیگانه اند و با آمدن هیأتهای بزرگ که مبتنی بر شخص واحد مداح و سخنران هستند این مکانها کمتر مورد استقبال نسل جدید واقع میشود.
به سختی میتوان نقطهای از شهر را پیدا کرد که در آن خبری از خیمههایی نباشد که در حال پخش چای، شربت، شیر نذری هستند، خیمههایی که اغلب با کم های مادی مردم گردانده میشوند.
وجود تکیه تجریش، تکیه سادات اخوی، تکیه درخونگاه، تکیه رضا قلی خان، حسینیه کربلاییهای مقیم تهران، تکیه شوفرها، تکیه نفر آباد، تکیه دربند، تکیه درکه، و تجمعات بزرگ مردم مذهبی در قالب هیأت هایی با عنوان نجفیها، کاظمینیها، افغانیها، محبان الحسین (ع)، احمدیها، جان نثاران ائمه، قنات آباد همگی بر اصالت عزاداری و سوگواری ماه محرم در بین ایرانیان تاکید میکند.
یکی از این تکیهها، تکیه تجریش است که از آن به عنوان یادمان عزاداری دوره قاجار یاد میشود. در گذشته فقط تکیه بوده و مردم در آن آئینها و مراسم سنتی و مذهبی را برپا میکردند. قدمت این تکیه بیش از ۱۵۰ سال است، تکیه تجریش دو طبقه دارد که بخش بالایی آن با ۲۲ پنجره یک دست تزئین شده و هر کدام زاویهای به طبقه اول و صحن تکیه باز کردهاند. این طبقه در ایام سوگواری سالانه محرم، پذیرای بانوان عزادار است.
در طبقه پایین و وسط صحن سکویی مستطیل شکل تعبیه شده که برای نمایشِ سنتی، آئینی و مذهبی شبیهخوانی یا همان تعزیه از آن استفاده میشود، شبیهخوانی در تکیه تجریش با سایر شبیهخوانیها یک تفاوت اساسی دارد و آن هم این است که به دلیل نوع معماری تکیه، مردان در طبقه پایین دور تخت مینشینند و بانوان از زاویه یکی از پنجرههای مشرف به صحن در طبقه بالا به نمایش آئینی و مذهبی تعزیه گوش میدهند.
سالهاست متولیان تکیه اجازه نمیدهند با طبل و سروصدای ناهنجار مزاحمتی برای شهروندان ایجاد شود، آنها به صورت سنتی با سینهزنی عزای حسین را پاس میدارند، بسیاری از کسبههای تکیه بزرگ تجریش معتقد هستند که در دو دهه محرم، رزق یکساله شأن را از امامحسین (ع) میگیرند.
تکیه تجریش در سال ۱۳۶۶ و به دلیل وقوع سیل تخریب و مجدد بازسازی شد اما علی رغم تخریب قسمتهای تکیه، سقف شیروانی صحن که به صورت کلاف شیروانی ساخته شده بود پابرجا مانده و تخریب نشده، تکیه تجریش ۲۵ مهرماه سال ۱۳۸۳ بهعنوان اثر ملی و میراث فرهنگی به ثبت رسیده است.
تکیهٔ «سادات اخوی» یکی از حسینیههای تاریخی محلهٔ سادات در منطقهٔ عودلاجان یا همان خیابان مصطفی خمینی امروزی است که هنوز به سبک و سیاق گذشته، پذیرای عزاداران حسینی در ایام محرم است.
فتحعلی شاه قاجار به مالک نخست این تکیه «اخوی» میگفته است در نتیجه پس از آن به تکیه «سادات اخوی» معروف شده است. خاندان سادات اخوی همه دارایی شأن را در بخشهای مختلف وقف کردهاند و این مکان هم ارثیه برادر بوده که یکی از برادران سهم دو برادر دیگر را خریداری و آن را وقف حسینیه میکند.
در این تکیه، مراسم عزاداری به همان روش دورهٔ قاجار برگزار میشود؛ بانوان در حیاط و مردها دور تا دور حیاط روی سکوها عزاداری میکنند و منبر مخصوص سخنران و روضهخوان در وسط مجلس زنانه قرار دارد. این شکل از اجرا به دلیل نبودن بلندگو در دورههای گذشته رایج بود که تکیهٔ سادات اخوی هنوز آن را اجرا میکند.
مراسم در این تکیه مانند رسوم گذشته که عزاداریها از زمان طلوع آفتاب آغاز میشد، از ساعت پنج صبح آغاز میشود و تا قبل از اذان ظهر ادامه مییابد و سخنران و روضهخوان هر کدام به ترتیب اقامهٔ عزا میکنند. این تکیه با حدود ۱۶۰ سال قدمت، مانند گذشته با انداختن چادری روی سقف، خیمهٔ عزای خود را برپا میکند؛ ولی تنها تفاوت آن با گذشته، سه میلهٔ آهنی است که حدود ۵۰ سال پیش به دلیل پوسیده شدن چوب وسط خیمه، جای آن را گرفت و سه قالیچهای که زیارت عاشورا را بر خود تبرک دارند. به گفتهٔ یکی از برادران سادات اخوی، این سه قالیچه هنوز روی دیوار حیاط هستند. این تکیه فقط در مناسبتهای مختلف پذیرای مردم است.
یکی از نشانههایی که این حسینیه دارد چادر بزرگی است که به نقوش خاص و زیبا مزین شده است. یکی دیگر از مسائلی که جلب توجه میکند، پذیرایی از عزاداران امام حسین (ع) با چای ذغالی آن هم در استکانهای کمر باریک و دو، سه حبه قند و یک تکه نان قندی مخصوص حسینیه سادات اخوی است.
تکیه دولت معروفترین تکیه تاریخی شهر تهران است. بر اساس نقشهای که عبدالغفار خان نجمالملک در سال ۱۳۰۹ قمری از وضع طهران قدیم رسم کرده است، ساختمان عظیم تکیه دولت در ضلع جنوبشرقی کاخ گلستان و در جنوبغربی شمسالعماره، شمال سبزهمیدان و روبهروی مسجد شاه قرار داشت. تکیه دولت سالها نیمه متروکه بود و در ۱۳۲۵ برای ساخت شعبه بانک ملی در بازار تخریب شد.
این تکیه که در گذشته به تکیه همایونی دولتی، تکیه قصر، تکیه بزرگ شاهی هم معروف بوده، توسط ناصرالدینشاه قاجار ساخته شده و در آن مراسم تعزیه و آئینهای سوگواری و روضهخوانی برپا میشد. تکیه دولت نهتنها به لحاظ معماری و جنبههای تاریخی بلکه از لحاظ اجرای مراسم با شکوه تعزیه هم دارای اهمیت خاصی بوده است. مجلس موسسانی که در ۱۳۰۴ تشکیل شد و احمد شاه را بر کنار کرد و رضاخان را به ریاست حکومت گمارد نیز در همین تکیه بر پا شد.
این تکیه شاهکاری در معماری عصر قاجار به حساب میآمد و ناصرالدین شاه ایده ساخت آن را بعد از سفرهایش به فرنگ پیدا کرد. او در مسافرتهایش به اروپا با تئاترها و سالنهای نمایش آنجا آشنا شده و تصمیم گرفت مشابه آن را در دارالخلافه خود بسازد. ناصرالدین شاه در ابتدا قصد داشت این مرکز را به نمایشهای غیرمذهبی اختصاص دهد. به همین دلیل هم ظرفیت حضور ۲۰ هزار تماشاگر را در آن در نظر گرفت. با این وجود هنوز ساخت آن تمام نشده بود که موجی از نارضایتی مردم متدین باعث شد ناصرالدین شاه آن مرکز را به موسیقی مذهبی به ویژه مراسم روضهخوانی و تعزیه گردانی اختصاص دهد.
ساخت این بنا حدود ۵ سال زمان برد و بعضی از جهانگردان و نویسندگان غربی عظمت این تکیه را در حد آمفی تئاتر ورونا در ایتالیا میدانستند و از آن به عنوان بزرگترین نمایشخانه تمام اعصار ایران نام بردهاند. تکیه دولت را میتوان نماد تهران دوره ناصری دانست.