صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

روایت شیبی تُند؛ از لویزان تهران تا پاداد اهواز

۱۴۰۱/۱۰/۲۴ - ۲۲:۱۲:۰۱
کد خبر: ۱۴۲۲۹۴۵
شاید این شیب تند شامل جغرافیا و سطح زمین هم بشود اما حس من از این شیب تند، تفاوت محسوس آب و هوا و جاده و پل و امکانات و خدماتی است که هر چه به اهواز نزدیک تر شدم بیشتر احساسش کردم.

پنج کیلومتری اهواز هستم. برای انجام ماموریتی عازم تهران شدم و حدود ده روزی تخت خوابم را در پایتخت پهن کرده بودم. در مسیر برگشت به اهواز؛ شهری که علیرغم همه چالش ها و بحران هایش، هنوز هم به بهانه های مختلف دوستش دارم، مثل خیلی از مسافرها، نخوابیدم و کل مسیر را مثل سناریوی یک مستند تلویزیونی از ذهنم عبور دادم ولی چون شرایط ساخت مستند برایم مهیا نیست، قبل از ورود به ترمینال سه راه خرمشهر، افکارم را مکتوب کردم تا با هموطنانم به اشتراک بگذارم.

صادقانه و شفاف می گویم، اولین چیزی که از لویزان تهران تا پاداد اهواز برایم به عینه مسجل بود، وجود و حضور یک شیب تند از شمال به جنوب بود.

شاید این شیب تند شامل جغرافیا و سطح زمین هم بشود اما حس من از این شیب تند، تفاوت محسوس آب و هوا و جاده و پل و امکانات و خدماتی است که هر چه به اهواز نزدیک تر شدم بیشتر احساسش کردم.

چنان با دقت وارد جزئیات این سفر شدم که حتی تمیزی سرویس های بهداشتی قم و اراک با اندیمشک و اهواز هم بر افکارم تاثیر گذاشت و ثبت ذهنم شد.

در جاده خرم آباد به اندیمشک، قصد داشتم از طریق اینترنت گوشی، گل های استقلال به تراکتور را نگاه کنم که به ناگهان تصویر ضربه یامگا به توپ در حین پنالتی، روی صفحه خشک شد و آنتن موبایل به رنگ خاکستری درآمد که ناگهان از پنجره نگاهی به بیرون انداختم و تابلوی ورود به حریم خوزستان، قانع ام کرد که نباید اینترنت داشته باشم.

من و یامگا، هر دو تا کیلومترها معطل نتیجه پنالتی ماندیم و دقایقی پس از عبور از کمربندی شوش متوجه شدم که خدا را شکر، پنالتی گل شد و تیم محبوبم جلو افتاد.

از فضای فوتبال جدا شویم و برگردیم به اصل قصه که هر چه از لویزان تهران تا پاداد اهواز طی کردم، جز شیب تندی از کمبودها، چالش ها و خدمات رو به ضعیف، چیزی ندیدم.

کیفیت جاده و آسفالت به شدت محسوس بود و مسیرها از شش بانده به مرور تبدیل به تک بانده شدند. از خرم آباد به بعد هم دیگر خبری از پلیس های شیک پوش و کیوسک های هلال احمر و مراکز خدماتی و تفریحی نبود و آخرین نقطه ای که در ذهن دارم برای خرید سوغاتی و محصولات دیگر، قم و اراک بود که در بالادست شیب تند رو به خوزستان قرار داشتند.

از جنگل های برفی لویزان هم نباید گذشت که طی فرآیندی به موردهای اهواز منتهی شدند و نخل هایی که هنوز پیشانی شان را شهرداری بسته تا بلکه سالم شوند و قد علم کنند برای نما دادن به شهری که فقیرترین کلانشهر فضای سبزی دنیاست.

آن ها که من و قلمم را می شناسند، می دانند که منفی نگر نیستم و از افراط و تفریط در گفتار و رفتار و کردار، بیزارم اما این واقعیت که شیب وجود خدمات، امکان و رفاهیات، زیرساخت ها و خیلی مسایل دیگر از سمت مرکز و شمال کشور به جنوب خیلی تند و آزار دهنده است را نمی توان کتمان کرد.

این در حالی است که شیب وجود ثروت، منابع، معادن و ظرفیت ها، بر عکس است و خوزستان همین تناسب را نسبت به استان های شمالی و به خصوص تهران دارد اما چرا نتیجه و عملکرد موجود کاملا بالعکس است، سوالی است که باید از مسوولین خوزستان پرسید؟

مسوولینی که تردد در این مسیر تاکنون شرمسارشان نکرده که اگر شرمنده مردم خوزستان شده بودند، شاهد شیبی به این تندی نبودیم.

یادداشتی از هوشنگ نوبخت

انتهای پیام/

نظر شما