صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

اخبار ویژه جشنواره چهل‌ویکم فیلم فجر؛

«جنگل پرتقال» در نکوهش روشنفکران مدعی

۱۴۰۱/۱۱/۱۳ - ۱۲:۵۱:۱۰
کد خبر: ۱۴۳۱۴۳۵
آرمان خوانساریان در نخستین ساخته بلند سینمایی خود از همان ابتدا با نشانه‌گذاری‌های درست در پی تعریف شخصیت نقش اصلی فیلم خود است. رضا که معلمی سخت‌گیر، مستبد و پرمدعایی تصویر می‌شود در موقعیتی قرار می‌گیرد که یا باید پی به خود واقعی‌اش ببرد یا به راه طی‌شده خود در مسیر خودبرتربینی ادامه دهد.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر برنا؛ کارگردانی جنگل پرتقال را شاید بتوان مهمترین امتیاز این فیلم خواند. از همان پلان اول و قابی که روی تخته کلاس مدرسه بسته می‌شود تا بچه‌ها از معلومات و مجهولات بگویند، پیداست با اثری مواجه‌ایم که دست‌کم در حوزه کارگردانی حرفی برای گفتن دارد. آرمان خوانساریان در نخستین ساخته بلند سینمایی خود از همان ابتدا با نشانه‌گذاری‌های درست در پی تعریف شخصیت نقش اصلی فیلم خود است. رضا که معلمی سخت‌گیر، مستبد و پرمدعایی تصویر می‌شود در موقعیتی قرار می‌گیرد که یا باید پی به خود واقعی‌اش ببرد یا به راه طی‌شده خود در مسیر خودبرتربینی ادامه دهد.

از همان لحظه‌ای که رضا با بازی میرسعید مولویان وارد تنکابن می‌شود، کدهای خوانساریان نیز برای شناساندن شخصیت این پسر روشنفکرنمای خودبین، جلوه بیشتری پیدا می‌کند. هم‌کلاسی دانشگاهی رضا که به ماهی‌فروشی مشغول است درس‌های استاد را بهتر به زندگی و حتی حیطه کاری خود وارد کرده است، حتی اگر بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی در رشته ادبیات نمایشی به جای نویسنده و کارگردان، ماهی‌فروش شده باشد؛ در حالی که رضا کماکان در باد بهترین بودن خوابیده است و هنوز معلم حق‌التدریسی بیش نیست.

ورود مریم به داستان «جنگل پرتقال» که در کتابخانه شهر فقط صحبت از او با یکی دیگر از هم‌کلاسی‌های دوران دانشگاه است، سر آغاز پرده‌برداری از عشق است، عشقی گرچه به قدمت بیش از 12 سال، اما پرچاشنی از جهالت و ساده‌لوحی. گرچه آرمان خوانساریان در متن به دیالوگ‌های روان و ناپیچیده اکتفا کرده است، اما در حد وسع از ارائه قاب‌ها و نشانه‌گذاری‌هایی برای تعریف دو شخصیت اصلی قصه خود یعنی رضا و مریم با بازی سارا بهرامی گذر نکرده است. 

اصرار خوانساریان به نمایش رضا در قالب یک شخصیت روشنفکرنما و خودشیفته که از استاد دانشگاه و ناشر و کارگردان تا نویسنده و دیگری را قبول ندارد، آن نقطه اتکای کارگردان به اولین اثر بلند سینمایی خود است تا در پرده سوم بتواند اندک‌اندک او را در مسیر تحولات تدریجی فکری و برداشتی او از انسان‌های پیرامونش قرار دهد.

اما نکته قابل تامل فیلم به لحاظ گروه عوامل آنجاست که در کنار خوانساریان که اولین کارگردانی سینمایی خود را تجربه می‌کند، مولویان نیز برای نخستین‌بار به عنوان بازیگر نقش اصلی مقابل دوربین می‌رود، بازیگری که با ارائه نقش رضا در قالبی که پیش‌تر تعریف شد، به‌نظر می‌رسد به خوبی از پسِ آن برآمده باشد.

با همه این‌ها که البته باید قاب‌بندی‌های زیبا از طبیعت دوست‌داشتنی تنکابن را هم اضافه کرد، خالی بودن قصه‌ای موازی و پرداخت بیشتر به قصه یا قصه‌های مستقل آدم‌های پیرامون رضا می‌توانست به داستان جنگل پرتقال قوام بیشتری ببخشد تا با پرهیز از نگارش فیلمنامه‌ای تقریبا خطی و با اتکا به داستانی دیگر، این فیلم خوانساریان ریتم تندتری به خود بگیرد.

در نهایت جنگل پرتقال را می‌توان فیلمی در مذمت روشنفکران مدعی خواند که تغییر مشی نقش اول قصه به‌واسطه مواجهه‌اش با گذشته‌ای تقریبا دور، نگاه او را رنگ دیگری می‌بخشد تا اصلاح رفتاری، نقطه پایان و امیدبخش این اثر سینمایی باشد، و درست به‌خاطر همین پایان‌بندی امیدوارانه در کنار سکانس‌هایی از جنس عشقی ازدست‌شده است که جنگل پرتقال را نه سیاه، نه حتی خاکستری که همان نارنجی‌اش باید خواند.

انتهای پیام//

نظر شما