صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

اشک را مهلت ندادیم روانه بازار نشر شد

۱۴۰۱/۱۱/۲۸ - ۱۴:۰۱:۵۴
کد خبر: ۱۴۳۷۸۰۷
خاطرات زهرا یوسفیان همسر شهید ابوالفضل محمدی توسط انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ کتاب «اشک را مهلت ندادیم» نوشته سمیه جمالی، خاطرات زهرا یوسفیان همسر شهید ابوالفضل محمدی در ۱۳۶ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی انتشارات ۲۷ بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب اولین کتاب از همسرانه است که توسط این انتشارات منتشر شده است. 

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: 

خبرهای ضدونقیض زیاد به گوش‌مان می‌رسید که وقتی با تاریخ و شکل جراحت ارتباط می‌دادیم، معلوم می‌شد مربوط به عملیات قبل است. بعضی‌ها به حساب دلداری، دروغ تحویل می‌دادند. یکی از اقوام آمد و گفت شاگردش از رادیو شنیده کسی خود را ابوالفضل محمدی معرفی کرده و گفته اسیر است. با اعظم راه افتادیم و پیگیر شدیم. تمام گفتوگوهای آن تاریخ تا چند روز قبل و بعدش را هم گوش کردیم، ولی حتی اسمی یا صدایی یا مشخصاتی مشابه او هم وجود نداشت. این دروغ‌ها و امیدهای الکی بیشتر خون به دل ما می‌کردند. تعاون هم برای تشخیص هویت شهید، بیشتر همسر را می‌خواست. عکس‌ها را ورق می‎زدم و آرزو می‌کردم میان این قربانیان، هیچ نشانی از جانان نباشد! اما دلم می‌لرزید که نکند اگر اینجا نیابمش، باز هم خبری نباشد! چه کنم با بی‌خبری؟! 

سخت است هی آلبوم عکس زیرورو کنی، به امید اینکه شاید یکی از این تکه پاره‌ها عزیز تو باشد. یکی از این استخوان‌های بیرونزده، گونه‌ای باشد که ریشش را نوازش کرده‌ای! یکی از این پیشانی‌های متلاشی، جایی باشد که بارها نوک پا، قد کشیده‌ای تا ببوسی. یکی از این عضلات به هم پیچیده دستی باشد که اولین بار توی تاکسی حلقه شده دور گردنت! 

تازه صیغۀ محرمیت خوانده بودیم و فردا صبحش رفتیم خرید. وقتی سوار تاکسی شدیم، او رفت جلو، من رفتم عقب بنشینم. گفت: «بیا جلو بنشین.» آن زمان دو نفر روی صندلی جلو سوار می‌کردند. خودش را جمع کرد، من را در کنار گرفت. دستش را انداخت دور گردنم. خجالت می‌کشیدم، اما گرمای تنش یخم را آب می‌کرد. مثل یک تکه ابر، جذب شدم.

انتهای پیام/

نظر شما