به گزارش برنا؛ علی شعبانی در یادداشتی نوشت: در این چند روز برای شهید سبزواری، حمیدرضای الداغی خیلیها مطلب نوشتند اما دلم راضی نشد تا سهمی در ستایش این مرد بزرگ نداشته باشم . بله او نسبتی با نظام و سپاه و بسیج و ... نداشت اما وجود چنین جوانمردی برای نظام اسلامی تحصیل حاصل است و نیازی نیست تا برخی او را بدون نسبت با مبانی دینی و انقلابی معرفی کنند .
همینکه خود را در معرض خطر قرار می دهد و تا آخر ایستادگی می کند و همینکه در ممانعت از دستیازی شیطان صفتان به دختری از سرزمینش موفق می شود ، مقصود که همان غیرت و ایثار و جوانمردی است،حاصل است . سالها قبل در کتاب درس فارسی مان داستان کودکی هلندی آورده شده بود و از او به عنوان پتروس فداکار یاد می کردند .
او هنگام عبور از کنار یک سد متوجه شده بود که دیواره سد سوراخ شده و اگر فورا جلوی آن را نگیرد موجب ترک خودن سد و تخریب آن و نهایتا فاجعه سیل بزرگ برای مردم شهر خواهد شد و لذا انگشتش را در سوراخ سد می کند و تا صبح کنار سد می ماند و .... اگر چه بعدها معلوم شد که این داستان واقعی نیست اما هلندی ها برای این پتروس خیالی اسطوره سازی کرده و مجسمه ها و یادبودهایی برایش ساخته اند که با جستجویی معمولی در اینترنت این مجسمه ها را می توانید ببینید.
اما آیا ما برای معرفی اسطوره هایی که افسانه نیستند بلکه واقعیتهای هستند که در عصر و زمان ما رخ نمایاندند، به وظیفه مان عمل کرده ایم؟ القصه جوان رعنای سبزواری ما که نه تخیل است و نه داستان سرایی متوجه تلاش دو جوان برای ربایش دختری می شود و آنها را از این کار منع می کند اما با حمله آنها مواجه شده و تا آخرین لحظه مقاومت نموده و جانش را می دهد تا جان دختر را نجات می دهد. حالا این سوی قضیه حقوقدان بیمار و افسار گسیخته ای مدعی می شود که او در این راه نفله شده است .
چقدر در مرام و جوانمردی و غیرت نفله شده اند که اوج فداکاری و غیرت را نفلگی می دانند. آیا کلام امیر المومنین علیه السلام را در خطبه 27 نهج البلاغه نخوانده اند که فرمود: به من خبر رسیده است که یکى از آنها (از لشگر معاویه)، به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمان دیگرى وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بندها و گوشواره هاى آنان را از تنشان بیرون آورده است، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع از خود، جز گریه و زارى و التماس نداشته اند (یعنی کسی به یاریشان نیامده) حضرت، سپس مى افزاید: «اگر به خاطر این حادثه (بسیار دردناک) مسلمانى از شدت تأسف و اندوه بمیرد، ملامتى بر او نیست، بلکه به نظر من سزاوار است»
البته از این حقوقدان نفله ای که قاتلین شهید روح الله اعجمیان و آرمان علیوردی و ... را «رضوان الله علیهم» نامید، بعید نبود که شهید غیرت را نفله بنامد. روزگار عجیبی شده است زنی بخاطر سابقه جراحی مغز در مقر نیروی انتظامی بدون کوچکترین برخوردی می میرد و از برخی علما و اولادشان و آقازاده ها و برخی مدعیان هنر و ورزش تا روسای برخی دولتهای بیگانه به پشتیبانی از او، چند ماه کشور را دچار بحران می کنند اما نه برای شهید دیانت(آیت الله سلیمانی) و نه برای شهید امنیت(پلیس آگاهی سراوان و همسرش) و نه شهید غیرت(حمیدرضا الداغی) ، هیچ صدایی از این مدعیان در نمی آید .
تمام رسانه ها و فضای مجزی را ماست زده می کنند تا از سطل ماستی که به غلط بر سر خانمی ریخته شد، حداکثر بهره برداری بشود اما گویا همه شان هنوز سر در همان سطل ماست فرو برده اند و هیچ چشمی برای دیدن شهید سراوان و شهید سبزوار و شهید بابلسر ندارند .
کجایند آنها که برای مرگ طبیعی مهسا امینی یقه چاک می دادند تا برای این مرد غیور سبزواری مویه کنند که او "زن" را برای ادامه "زندگی" از چنگال هوسبازان نجات داد و او را "آزادی" بخشید و اینگونه اثبات کرد که فاصله شعار با شعور، فرسنگهاست آنهایی که اوج هنرشان بعد از سالها فعالیت هنری این است که تنی را در تالاری به نمایش بگذارند ، قدری پای درس مهندس طراح سبزواری بنشینند تا ببینند چگونه به جای نمایش تاراج عزت و عفت، جانش را و هنر بزرگ غیرت و جوانمردی اش را به همگان می نمایاند.
و نکته آخر اینکه چقدر شهیدان یکسال اخیر شبیه روضه ظهر روز عاشورا هستند . آرمان علیوردی ، روح الله عجمیان و ... و حالا هم حمیدرضا الداغی همه شان را محاصره کردند و از هر سو با هرچه داشتند زدند . عجب شباهت زیبایی به ارباب شهیدان داشتند . خداوند با سیدالشهدا محشورشان فرماید.