به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پس از نمایش این فیلم، اشکان راد منتقد سینما و دکترای فلسفه با موضوع «قانون؛ مخلوق خیر یا معلول شر» به تحلیل فیلم پرداخت. اجرای این برنامه برعهده کیوان کثیریان بود.
اشکان راد صحبتهای خود درباره این فیلم را اینطور آغاز کرد: برای هر کسی که علاقمند به سینماست، فونتریه نامی آشنا به شمار میآید. بحث را با جملهای از خودش درباره سینما شروع میکنم: «فیلم باید مانند ریگی درون کفش باشد» بنابراین وقتی فیلمی از فونتریه را میبینید، قاعدتا هدف کارگردان این بوده که فیلم همچون ریگی درون کفش شما باشد و رهایتان نکند. به صورتی که فیلم، حتی شده با آزار دادن و احساس ناراحتی در وجودتان در دیدگاهتان تغییری ایجاد کند. این هدف فیلمساز است که شما را به این فضا راهی کند.
او در ادامه افزود: فیلم «داگویل» یکی از جنجالبرانگیزترین فیلمهای فونتریه است. البته به طور کل فیلمها و شخصیت فونتریه همیشه جنجالبرانگیز بوده و ما میتوانیم در سه سطح این اتفاق را دستهبندی کنیم. اولین مورد مربوط به موضوعاتی است که او در فیلمهایش به آنها میپردازد؛ استفاده از موضوعات سیاسی و مذهبی و نقدی که نسبت به این مسائل دارد همیشه حواشی زیادی را به همراه داشته است. دوم مربوط به شخصیت خودش و حرفهایی است که بعضا درباره مسائل و افراد مختلف میزند؛ او سعی نمیکند از جنجال فرار کند و بر همین اساس درباره پولانسکی و جورج بوش حرفهایی زده است که آنچنان قابل گفتن نیست. سومین مورد نیز مربوط به نمایش سکانسهای بیپروای جنسی است که در فیلمهای او به نمایش گذاشته میشود.
این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: همه اینها، مواردی است که فونتریه را تبدیل به فیلمسازی بسیار جنجالی کرده که فراتر از ارزش فیلمش، این کنجکاوی را برای همه ایجاد میکند که پس از هر کار تازهاش بپرسیم این بار درباره چه چیزی صحبت کرده و نقد او چه بوده است. درباره فیلم «داگویل» نیز باید بگویم، این فیلم قسمت اول از سهگانهای است که فونتریه درباره آمریکا ساخته است. درباره حواشی که فیلم «داگویل» ایجاد کرد باید بگویم، پس از نمایش این اثر در جشنواره کن، ابتدا به عنوان فیلمی ضدآمریکایی مطرح شد. در ادامه نیز داوران جشنواره در بیانیه اختتامیه خود از فیلم «داگویل» به عنوان اثری ضد انسانی یاد کردند.
راد ادامه داد: بزرگترین حمله تروریستی که در منطقه اسکاندیناوی ایجاد شده مربوط به مردی نروژی است که در سال ۲۰۱۲، طی دو مرحله ۸۰ نفر را به قتل میرساند. آن فرد در فیسبوک خود فیلم «داگویل» را به عنوان یکی از آثاری معرفی میکند که از آن برای این کار ایده گرفته است. همین حواشی تازهای را برای داگویل ایجاد میکند. در نتیجه عنوانهای ضد آمریکایی، ضد انسانی در کنار تحت تاثیر قرار دادن آدمها برای انجام عدالت فردی از جمله نکات مهمی است که نسبت به این فیلم مطرح میشود.
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: برشت در کارهای خود از مسئله فاصلهگذاری استفاده میکرد، چون میخواست مخاطب درگیر جریان داستان نشود؛ زیرا فکر میکرد وظیفه هنر رساندن پیام است و اگر مخاطب درگیر داستان شود، این پیام به او نمیرسد. ایده برشت این بود که مخاطب بداند در حال دیدن فیلم است تا پیام لازم به او برسد. در داگویل نیز با فیلمی روبرو هستیم که بیش از هر فیلم دیگری از این تکنیک استفاده کرده است. به طوری که از همان ابتدا در دیدن این فیلم متوجه میشویم با اثری مواجهیم که قرار است به ما پیام دهد. همین موضوع سبب شده تا سه فیلسوف بزرگ درباره این فیلم صحبت کرده یا مطالبی را بنویسند.
این کارشناس فلسفه در ادامه صحبتهایش بیان کرد: جورجو آگامبن، اسلاوی ژیژک دو نفر از این فیلسوفها هستند که در کنار فیلسوف فرانسوی دیگر از بعد فلسفی به این اثر نگاه کردند. دو تم مهم در این فیلم است که میخواهیم آنها را بررسی کنیم اما ابتدا محوری که این دو تم را به یکدیگر متصل میکند، یعنی قانون و دین را بررسی میکنیم. سوال این است که آیا انسان به ذات موجودی خیر یا شر است؟ یعنی اینکه آیا انسان موجودی است که خیر را به همراه میآورد یا اینکه در باطن خود موجودی شریر است؟
راد ادامه داد: اگر سراغ ادیان برویم، در دینهایی که ما میشناسیم، کفه ترازو به این سمت است که انسان موجودی مثبت در نظر گرفته شود. این موضوع در آیات مختلف کتبهای آسمانی چون قرآن و تورات و انجیل وجود دارد اما خلاف آن نیز در این کتب و عهد عتیق و عهد جدید نیز دیده میشود. در نتیجه باوجود اینکه کفه ترازو به نفع سفیدی انسان است اما جلوههایی از شر نیز در آنها وجود دارد. در مقابل فیلسوفهای متعددی در این باره صحبت کردند که اکثرا معتقد بودند انسان موجود خیری نیست. به عنوان مثال میتوان به کییرکگور، فروید و نیچه اشاره کرد. البته فیلسوفهایی هم معتقدند که انسان خیر است. روسو و کانت از جمله همین فلاسفه هستند.
او افزود: همچنین اگزیستانسیالیستها وجود انسان را بر ماهیت آن مقدم میدانند و انسان را نه خیر و نه شر میدانند و میگویند انسان با انتخابهای خود مشخص میکند که خیر است یا شر. به عنوان مثال هایدگر میگوید: «حقیقت آدمی در این است که هیچ حقیقتی ندارد.» در ادامه به دو فیلسوف مهم دیگر میرسیم که برای انسان حق قائل میشوند. توماس هابز فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ و روسو فیلسوف فرانسوی قرن ۱۸، این دو فیلسوف هستند که قانون و حکومت را بر اساس قرارداد اجتماعی اجرا کردند.
این کارشناس فلسفه در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: هابز معتقد بود که مسئله امنیت و بقا مهمترین نیاز و خیر انسان است. اما ایجاد امنیت از راه قدرت به دست آمده و همین موضوع موجب جنگ آدمیان و به تعبیری جنگ همه علیه همه است. انسان به واسطه عقل خود قرارداد اجتماعی میبندد و بر مبنای آن بعضی حقوق خود را به حکمرانان واگذار میکند تا به این شیوه بتواند امنیت خود را حفظ کند. هابز میگوید وقتی شما این حق را میدهید فقط به یک شیوه میتوانید آن را پس بگیرید و آن زمانی است که حاکم وظیفه خود برای حفظ جان شما را رعایت نکرده باشد.
راد در ادامه با اشاره به فیلم «داگویل» بیان کرد: شخصیت گریس به عنوان غریبهای که هیچ پناهی ندارد وارد شهری میشود و تنها چیزی که شهر میتواند به او بدهد امنیت است. اگر به همین امنیت از دیدگاه هابزی نگاه کنیم، مهمترین موهبتی است که یک انسان میتواند داشته باشد. در واقع فیلم نیز در حال نشان دادن این موضوع است که شخصیت گریس حاضر است تمام توان خود را بگذارد. تا امنیت را به دست بیاورد. در مقابل نگرش هابز، نگرش روسو قرار میگیرد. روسو معتقد است که انسان به ذات خیر است و اگر دچار شروری میشود، به خاطر قرار گرفتن در اجتماع است و اجبارا به سمت شر سر داده میشود.
این منتقد سینما در ادامه صحبتهایش گفت: روسو هم معتقد به ایجاد قرارداد اجتماعی است و میگوید انسانها خودشان با حاکم وارد قرارداد اجتماعی میشوند که به دنباله آن قانون شکل میگیرد اما معتقد است که نظام سیاسی نباید به صورتی شکل گیرد که آزادی با امنیت تبادل شود. چون در اینصورت بردگی ایجاد میشود. از نگاه او وظیفه حکومت تنها ایجاد امنیت نیست و میگوید در زندان شما میتوانید بیشترین امنیت را داشته باشید ولی هیچکس راضی نیست در آنجا زندگی کند. وقتی به فیلم «داگویل» نگاه میکنیم نیز دقیقا همین اتفاق را میبینیم؛ به طوری که شخصیت گریس امنیت را به دست میآورد اما آزادی خود را از دست میدهد و این شرایط ایدهآلی برای زیستن نیست.
او در ادامه عنوان کرد: در نتیجه آن دیدگاه هابزی در فیلم وجود دارد، به طوری که انسانها محبت بیحدی را از گریس میبینند اما ظلم بیحدی را هم در حق او انجام میدهند. یعنی مفهوم هابزی که انسان گرگ انسان است، در این فیلم اثبات میشود. وقتی به دیدگاه هابز و روسو نگاه میکنیم، میبینیم دیدگاه روسو درستتر است. دیدگاه روسو نزدیک به گریس است. زیرا گریس نیز معتقد است که انسانها گناهی ندارند و کارهای بد آنها محصول شرایط است. اما آیا صرف بودن انسانها در شرایط سخت، اقدامات آنها را توجیه میکند؟ آیا در یک شرایط سخت نمیتوان اخلاقی زندگی کرد؟ یا حداقل غیر اخلاقی نبود؟
راد در ادامه صحبتهایش گفت: به نظر میآید این سوال برای گریس نیز مطرح است و در آخر به این پاسخ میرسد که حتی در شرایط سخت هم افراد مسئول اعمال خود هستند. این روند حرکت او از دیدگاهی است که ابتدا تنها شرایط را مقصر میداند تا جایی که قیاس بین خود و دیگران را انجام میدهد و به این نتیجه میرسد که اگر در جایگاه آنها بود، هیچکدام از این کارها را انجام نمیداد. در نهایت ما در حال حرکت در این فاصله هستیم؛ اینکه انسان خیر است یا شر؟ آیا مسئول اعمال خود است یا جامعه مسئول رفتار اوست؟ این دوگانههایی است که در فیلم «داگویل» شکل گرفته است.
این منتقد سینما در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به شباهتی که در نگاه فونتریه به برشت وجود دارد، درباره تفاوت نگاه آنها توضیح داد: برشت خیلی به انسانها خوشبین است و اعتقاد دارد که طبقات فرادست آدمها را به این شرایط میرسانند وگرنه آنها ذاتا خوب هستند. اما فونتریه در این مورد دیدگاه منفی دارد. شما در فیلم میبینید که وقتی گریس وارد داگویل میشود، انگار یک کودک است که تازه پا به این دنیا گذاشته و میخواهد یاد بگیرد. اما ظاهرا همه چیزهایی که یاد میگیرد، او را به پلیدی ذاتی انسانها میرساند. پلیدی که باید یک جا جواب داده شود، حتی برای گریس که معنی اسم آن لطف و برکت است.
او در ادامه صحبتهایش با اشاره به مبحث قانون در جامعه گفت: آنچه قانون را به وجود میآورد، نگرش انسانهاست نسبت به اینکه انسانها خیر هستند یا شر یا ترکیبی از این دو. اگر شما اعتقاد داشته باشید که شر بر وجود انسانها غالب است، باید سیستم هابزی را رعایت کنید، اگر انسانها را خیر ببینید، میتوانید دیدگاه روسویی را داشته باشید. اولین سوال در مورد قانون این است که آیا قانون را ضعفا گذاشتند تا به این شیوه از خودشون محافظت کنند یا اینکه قانون اختراعی است که افراد درون قدرت آن را بنا نهادند تا خود را حفظ کنند؟ دیدگاههای مختلفی در این رابطه وجود دارد.
این کارشناس فلسفه در ادامه بیان کرد: مهمترین فیلسوف بزرگی که معتقد است که قانون توسط ضعفا درست شده تا از خودشان محافظت کند، نیچه است. در مقابل فوکو را داریم که معتقد است حتی اگر ضعفا قانون را گذاشته باشند اکنون تبدیل به وسیلهای برای فرادستان شده تا فرودستان را کنترل کنند.
او افزود: در فیلم نیز میبینیم که گریس وارد جامعهای میشود که هیچ المانی از حاکمیت در آن وجود دارد. حتی کلیسای شهر کشیش ندارد. هیچ مامور قانونی وجود ندارد. بنابراین قانونی نیست که مردم از آن اطاعت کنند. اما توافق جمعی وجود دارد که در نتیجه آن گریس به بردگی کشیده میشود. ما در اینجا شاهدیم که ظاهرا طبقه فرادست این قانون را قرار داده تا بتواند فرد ضعیفتر را کنترل کند. به همین دلیل به دیدگاه فوکو نزدیک میشویم. زیرا میبینیم گریس را به برده جسمی و جنسی خود تبدیل میکنند.
راد در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: در داگویل همه افراد و حتی بچهها در آزار دادن گریس شریک هستند. به همین دلیل میتوان گفت که همه آدمهای درون آن شبیه هم هستند. آنها ایدئولوژی دارند که اصلا نمیخواهند آن را تغییر دهند. به همین دلیل وقتی گریس وارد شهر میشود، هیچکدامشان تغییری نمیکنند. در داگویل هیچ خبری از قانون و مواردی که از آن صحبت کردیم نیست؛ فردی به نام تام وجود دارد که ظاهرا فیلسوف آنجاست. او تصمیم میگیرد آزمایشی انجام دهد تا متوجه شود آدمها چقدر پذیرنده هستند. بر همین اساس گریس را به عنوان یک هدیه وارد داستان میکند و آدمها را در این موقعیت قرار میدهد که آنها را پذیرنده کند. اما اتفاقی که رخ میدهد، قانون بده و بستان است.
این منتقد در ادامه بیان کرد: داگویل دو هفته به گریس فرصت میدهد که در شهر بماند. بلافاصله بعد از این اتفاق، تام به سراغ گریس میرود و میپرسد میتوانی چیز به آنها پس دهی؟! و کار جسمی گریس در آنجا شروع میشود. اتفاق بعدی این است که متوجه میشوند او تحت تعقیب است و همین موضوع سبب میشود تا ماجرای بده و بستان تکرار شود. تام میگوید: «بودن تو در داگویل هزینهدارتر شده است و حال باید آن را جبران کنی.» گریس در پاسخ میگوید: «حرفهایت شبیه گنگسترهایی است که من از آنها فرار کردم.» اما در نهایت به اینجا میرسند که دیگر به گریس حقوقی ندهند و ساعتهای کاریاش نیز دو برابر میشود. در ادامه هم میبینیم که شخصیت انسانی گریس تبدیل به حیوان میشود.
او افزود: نکتهای که فونتریه در این مسیر مطرح میکند، این است که اگر نظام عالم بر اساس بده و بستان باشد، به هیچ وجه نمیتوان انتظار داشت که عالم بدون خشونتی را داشته باشیم. در جنبش میتو نیز همین مسئله مطرح بوده که در نتیجه نظام بده و بستان به وجود آمده است. یعنی آدمی احتیاج به شغلی داشته و به سراغ فرد دیگری رفته و آن فرد گفته که اگر با من این ارتباط را داشته باشی، میتوانم این جایگاه را به تو بدهم. مسئله اصلی این است که باید چیزی فراتر از توافق دو طرف وجود داشته باشد.
راد در پایان گفت: یک امر اخلاقی را کانت به بهترین شیوه آن را بیان کرده است: «هیچوقت نباید یک انسان به عنوان وسیله در نظر گرفته شود؛ انسانها همیشه غایت هستند.» حتی وقتی من به دوست خودم نیز به این صورت نگاه کنم که او میتواند این کار را برای من انجام دهد، یعنی او را از غایت خارج کرده و او را به چشم وسیلهای دیدهام که درست نیست. تا زمانی که اصول اخلاقی فراتر از قانون و حق قرار نگیرد، ما کماکان در این چرخه باطل خشونت دست و پا میزنیم.
انتهای پیام/