صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

چرا اهل‌بیت (ع) در کربلا امام حسین (ع) را همراهی کردند؟

۱۴۰۲/۰۵/۰۵ - ۲۲:۳۱:۳۷
کد خبر: ۱۵۰۲۷۳۳
در جامعه عربستان جنگ و منازعه، عرفی رایج بود و به صورت جنگ‌های نامنظم، محاصره شهر‌ها و تعدی به کاروان‌ها به بی‌رحمانه‌ترین وجه صورت می‌گرفت.

به گزارش برنا؛ یکی از نقاط ضعف در این جنگ‌ها حضور زنان و دختران بود و لشکری که می‌توانست زنان اردوی دشمن را به اسارت درآورد، عملاً پیروز می‌شد و از این طریق قادر بود دشمن را به خواری و مذلت بکشاند و ننگ سنگینی را بر او تحمیل کند. شاید یکی از دلایلی که اعراب از داشتن دختر در هراس بودند، همین بود که آنان در جنگ‌ها و منازعات کاری از دست‌شان ساخته نبود و در عین حال حضورشان خطرآفرین بود و باید عده‌ای محافظت از آنان را به عهده می‌گرفتند و در صورت شکست و تسلیم، خواری و مذلت فراوانی بر طرف مغلوب هموار می‌شد، به همین دلیل است که وقتی به عربی خبر می‌دادند صاحب فرزند دختر شده است، عزا می‌گرفت که این چه شوربختی‌ای است که گریبانگیر او شده است، بنابراین حضور زنان در یک لشکر بزرگ‌ترین مانع و خطر بود، لذا هر اردویی که در آن زنان کمتری حضور داشتند، احتمال بروز خطر هم کمتر بود. از سوی دیگر اعراب در جنگ‌های طولانی زنان‌شان را همراه خود می‌بردند و معمولاً یکی از همسران همراه شوی خود به اردوی نظامی می‌رفت.

قیام اباعبدالله (ع) با هر قیام دیگری به لحاظ ماهیت، علل، آثار و موقعیت خاص آن در مقابل دشمن تفاوت داشت. در قیام امام حسین (ع) باید به سه نکته اساسی توجه کرد. درخواست بیعت به وسیله یزید از امام، دعوت مردم کوفه از امام برای به عهده گرفتن رهبری قیام و امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر، البته غیر از این سه وجه وجوه دیگری نیز در قیام اباعبدالله (ع) قابل تأمل هستند، از جمله تشکیل حکومت اسلامی توسط امام که برخی به عنوان یک عامل مهم به آن اشاره کرده‌اند، اما تمام این وجوه و این پدیده شگفت‌انگیز با حضور اهل‌بیت (ع) امام در کربلا رابطه مستقیم دارند، زیرا اگر خانواده امام در کربلا حضور نداشتند، همه این عناصر اساسی ناقص و ابتر می‌شدند.

قیام امام حسین (ع) در خاص‌ترین موقعیت تاریخ توحید به وقوع پیوست؛ موقعیت خاصی که بقا و فنای اصل و فرع اسلام را تعیین می‌کرد. حضرت در برابر خلیفه‌ای قرار گرفته بودند که هیچ اعتقادی به پیامبر (ص)، نبوت، توحید و اسلام نداشت. یزید نسبت به سران کفر و شرک محبت آشکار و به باور‌های جاهلی اعتقاد عمیق داشت. او کمترین اعتقادی به بعثت پیامبر (ص) نداشت و در جنگ‌های جمل و صفین جزو کسانی بود که نسبت به امیرالمؤمنین (ع) به دلیل دلاوری‌هایش در جنگ‌های صدر اسلام به شدت کینه می‌ورزید و از اظهار تنفر و کینه خود ابایی هم نداشت. کینه و نفرت از پیامبر (ص) و امام علی (ع) در سبّ و لعن امام و اهل‌بیت (ع) کاملاً آشکار بود و در به شهادت رساندن امام حسن (ع) عملاً ظهور و بروز آشکاری پیدا کرد، به طوری که دشمنان حتی از تیرباران جنازه امام هم نگذشتند. بنی‌امیه در اعمال خشونت و دسیسه‌چینی مرزی برای خود قائل نبودند. یزید در حالی بر جایگاه خلافت پیامبر (ص) تکیه زد که کمترین اعتقادی نه به خود ایشان و نه به دینی که آورده بودند، داشت.

اینک مردی که مظهر آشکار کفر است و بر حکومت اسلامی سیطره کامل پیدا کرده است از امام حسین (ع) که جدی‌ترین و مهم‌ترین مدافع اندیشه توحید است، می‌خواهد مشروعیت وی را در جایگاه خلافت تأیید و با او بیعت کند، وگرنه کشته خواهد شد.

بیعت امام حسین (ع) با یزید در واقع زدن مُهر ابطال بر آیین پیامبر (ص) و خاتمه دادن به اسلام بود. پذیرش بیعت با یزید نه تنها توسط امام قابل قبول نبود، بلکه آیندگان نیز ایشان را نمی‌بخشیدند. امام حسین (ع) در جایگاه وراثت انبیا (ص) قرار گرفته و وارث ابراهیمی شده بود که یا باید تن به آتش نمرود می‌سپرد یا باید از آیین خود دست می‌شست. اگر ابراهیم خلیل‌الله (ع) از رفتن به درون آتش روی برمی‌گرداند، دیگر دفاع از آیین توحید ممکن نبود و هیچ بشری هم ایشان را به خاطر اینکه در برابر نمرود کوتاه آمده است، نمی‌بخشید. حضرت هنگام خروج از مدینه، آیه مرتبط با خروج حضرت موسی (ع) از مصر را قرائت می‌کنند تا به همگان تفهیم کنند خروج ایشان به منزله پذیرفتن تمام مخاطرات است، همچنان که انبیای پیشین چنین کردند.

متأسفانه نکته ظریف ارجاع حضرت به موضوع حضرت یحیی (ع) در ادبیات تاریخی و تحلیلی قیام کربلا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. همسر هیرود، حاکم منطقه فلسطین، دختری داشت که هیرود می‌خواست با او ازدواج کند و این مسئله نیاز به فتوای پیامبران شناخته‌شده بنی‌اسرائیل، حضرت زکریا (ع) و حضرت یحیی (ع) داشت. حضرت یحیی (ع) مخالفت کرد و، چون هیرود اصرار ورزید، ایشان گفت فتوای خود را در ملأ عام و در کنیسه اعلام خواهد کرد. در روز موعود هنگامی که همه جمع شدند، حضرت یحیی (ع) اعلام کرد هیرود با این عمل مرتکب گناهی عظیم خواهد شد و از دین یهود خارج می‌شود و قتلش واجب خواهد بود. هیرود دستور داد سر حضرت یحیی (ع) را روی پله‌های همان کنیسه بریدند و حضرت زکریا (ع) را نیز به طرز فجیعی به شهادت رساند. امام حسین (ع) بار‌ها به همانندسازی با ماجرای حضرت یحیی (ع) پرداختند و سرانجام او را متذکر شدند. بنی‌امیه در تعدی به نوامیس مردم ید طولایی داشتند. حمله آن‌ها به حضرت زینب (س)، دختر پیامبر (ص) هنگام هجرت به مدینه، دعوت از اوباش مکه برای تصاحب زنان و دختران زیباروی مدینه و تحریک آنان برای رسیدن به زنان و دختران در جنگ‌های خندق و احد نمونه‌هایی از این ویژگی هستند.

بر اساس این ویژگی‌های پرمخاطره، امام حسین (ع) باید تصمیم می‌گرفتند اهل‌بیت (ع) را با خود ببرند یا آن‌ها را در مدینه یا مکه بگذارند و خود تنها بروند.

چنانچه امام خانواده را در مدینه می‌گذاشتند، به احتمال قوی امویان آنان را آزار می‌دادند و احتمال داشت خواهران یا دختران حضرت را به اسارت درآورند. بدیهی است در حالی که همسران، دختران و خواهران امام اسیر امویان بودند، ایشان نمی‌توانستند حرکت انقلابی خود را ادامه دهند. رها کردن اهل‌بیت (ع) در چنین وضعیتی ننگ و نکبت عظیمی را به همراه داشت. نکته مهم‌تر اینکه اگر زنان اسیر می‌شدند، امام حسین (ع) مجبور می‌شدند برای رهایی خانواده با یزید بیعت کنند.

پیامد‌های همراهی اهل‌بیت (ع) با حضرت اباعبدالله (ع) دشوار و مصیبت‌بار، اما بسیار مثبت و عنصر اصلی و اساسی قیام حضرت بود، زیرا حضور اعضای خانواده تا آخرین لحظه حیات امام برای همگان مصونیت اخلاقی و امنیتی ایجاد کرد و دست تعدی احدی به خانواده حضرت نرسید. زمانی که سپاهیان کوفه خواستند به چادر‌ها حمله کنند، امام فریاد زدند: «ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید.» سپس به شمر فرمودند: «من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید. پس تا زنده‌ام به چادر‌ها حمله نکنید.» شمر به سپاهیان خود دستور داد تا امام زنده است به چادر‌ها حمله نکنند، البته احتمال حمله به اهل‌بیت (ع) در هر صورتی وجود داشت، به همین دلیل امام دستور دادند در اطراف چادر‌ها خندق بکنند و آن را پر از آتش کنند تا دشمن نتواند از پشت به خیمه‌ها حمله کند.

اهل‌بیت امام حسین (ع) پس از شهادت ایشان به اسارت درآمدند و با اینکه دشمن جنازه مردان آن‌ها را با سم اسبان خود لگدکوب کرد، هرگز احساس ذلت نکردند و همچون مردان خود که سرهای‌شان به سربلندی بر فراز نیزه‌ها قرار گرفتند، احساس غرور و عزت و سرفرازی کردند. حضرت زینب (س)، ام‌کلثوم (س)، فاطمه بنت‌الحسین (س) و سایر زنان، کوفیان و شامی‌ها را به باد سخت‌ترین سرزنش‌ها گرفتند و فصیح‌ترین خطابه‌ها را ایراد کردند و احدی در کاروان اسیران احساس ذلت و خواری نکرد. زمانی که حضرت زینب (س) در کوفه سخن گفتند، همه احساس کردند که این علی‌بن ابیطالب (ع) است که از حنجره دخت گرامی خود سخن می‌گوید. ایشان در شام یزید را «یابن الطلقاء» (۱) خطاب و با کلامی فاخر خطبه‌ای غرا را در مذمت یزید و اعمالش ایراد می‌کنند و بی‌سبب نیست که در پی آن همه رنج‌ها و مصائب جانسوز و اسارت سخت هنگامی که یزید لب به طعنه می‌گشاید که دیدید چه بر شما گذشت، حضرت می‌فرمایند: «و ما رأیت الا جمیلا»؛ جز زیبایی و شکوه چیزی ندیدم.

این سرفرازی یگانه حاصل و نتیجه تصمیم درستی بود که حضرت اباعبدالله (ع) در همراه کردن خانواده با خود کردند که اگر جز این بود، جز تنها گذاشتن زنان توسط مردان در مدینه و سپس اسارت آن‌ها توسط بنی‌امیه و ذلت و خواری برای اسلام حاصلی نداشت، لذا عقل، احساس، منطق، تاریخ و راهبرد‌های نظامی همگی شاهدی بر صحت و درستی اقدام امام حسین (ع) در همراه کردن خانواده با خود، با توجه به تمام پیامد‌های این همراهی بوده است.

(۱) منظور از فرزند آزادشدگان (یابن طلقاء) این است که وقتی پیامبر (ص) مکه را فتح کردند، خطاب به مشرکین که بزرگ و رئیس آن‌ها ابوسفیان یعنی پدر معاویه و جد یزید بود، چنین فرمودند: «ای قریشیان! فکر می‌کنید من با شما چه رفتاری خواهم داشت؟ آن‌ها گفتند: رفتاری خوب و نیکو، تو برادری بزرگوار و فرزند برادری بزرگواری. پیامبر (ص) به آنان فرمودند: «بروید. شما آزادید.»

 

نظر شما