به گزارش خبرگزاری برنا، عبدالحمید شهرابی؛ کارشناس آمریکای لاتین در یادداشتی نوشت: هویت انقلاب کوبا در جریان جنبش ۲۶ ژوئیه سال ۱۹۵۳ میلادی شکل گرفت. امروز، چهارشنبه ۴ مرداد مردم کوبا ۷۰مین سالگرد این جنبش را به عنوان نقطه آغاز انقلاب جشن میگیرند. یادداشت های زیر برگرفته از متن سخنرانی عبدالحمید شهرابی، مدیر تحقیقات خانه آمریکای لاتین در جلسه ای است که ۲۰ سال پیش در انجمن دوستی ایران و کوبا به مناسبت ۵۰مین سالگرد این جنبش برگزار شد.
۱۵۱ تن از جوانان کوبائی به رهبری فیدل کاسترو در تاریخ ۲۶ ژوئیه ۱۹۵۳ به پادگان نظامی مونکادا در نزدیکی سانتیاگو واقع در ایالت اورینته حمله کردند. تعداد زیادی از این انقلابیون جوان به دست نیروهای سرکوبگر رژیم دیکتاتوری باتیستا، اسیر و کشته شدند. فیدل و ۲۸ تن از رفقایش - از جمله برادرش، رائول کاسترو - دستگیر و به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند.
طی دوره بازداشت، دفاعیات فیدل در دادگاه باتیستا تحت عنوان «تاریخ من را تبرئه خواهد کرد» به منشور جنبش ۲۶ ژوئیه و یکی از اسناد بنیادین انقلاب کوبا تبدیل شد. فیدل در این دفاعیات ضمن تشریح وضعیت اسفناک جامعه کوبا تعهد خود و یاران اش را نسبت به مبارزه با نظام سلطه امپریالیستی و برقراری عدالت در کوبا، بالاخص در حوزههای مربوط به نیازهای مبرم مردم، همچون آموزش، بهداشت و درمان اعلام کرد.
اکنون که ۷۰ سال از عملیات تاریخی جنبش ۲۶ ژوییه می گذرد، بررسی منصفانه در مورد انقلاب کوبا نشان میدهد که فیدل و کادر رهبری انقلاب به برنامه اولیه خود عمل کردند و به اهداف آن وفادار ماندند.
فیدل کاسترو در دفاعیات خود در دادگاه ویژه سانتیاگو شرایط کوبای آن زمان را این گونه تشریح می کند:
«تمام منابع مالی، همه منابع اقتصادی، تمام مطبوعات، همه رادیوها، یعنی ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی عمده، روزنامههای پر تیراژ، بهترین چاپخانهها در دست طبقات سرمایه دار بود.»
ده سال بعد، یعنی در سال ۱۹۶۳ و ۳ سال بعد از پیروزی انقلاب کوبا، فیدل در یک سخنرانی عمومی در توضیح شرایط شکل گیری جنبش ۲۶ ژوئیه می گوید:
«در جمهوری کوبا حکومتهای مختلف یکی پس از دیگری روی کار میآمدند، و هر یک فاسدتر از قبلی، هر یک بیشتر از قبلی به آمریکای شمالی وابسته بودند. برای ملت هیچ چشم اندازی از امکان پیشرفت وجود نداشت. پلیدیهای اجتماعی وخامت مییافتند، بیکاری، جهل و فقر افزایش پیدا می کردند. در شرایطی که جمعیت دو برابر شده بود، کشور با همان تعداد کارخانجات نیشکر، با همان مقدار شکر، به زندگی ادامه می داد، شکری که قیمت واقعی آن بسیار پائینتر از دهه ۱۹۲۰ بود. جمعیت افزایش پیدا میکرد ولی این امر در مورد ثروت ملت صادق نبود. قیمت محصول اساسی ما رو به کاهش می رفت، در حالی که قیمت کالاهای وارداتی در نتیجه کنترلی که امپریالیست ها بر بازار ما اعمال می کردند، همچنان افزایش می یافت.»
«جهل بیداد میکرد، و شهروندان فقیر برای آموزش، برای یک شغل خوب، برای پذیرش در یک بیمارستان، برای حل هیچ یک از مشکلات حیاتی که خود یا خانواده شأن با آن مواجه بودند، نمیتوانستند امیدی داشته باشند.»
فیدل ادامه می دهد: «در چنین شرایطی بود که کودتای نظامی به وقوع پیوست، و در چنین شرایطی بود که مردم ما خودشان را واقعا در موقعیتی یافتند که راهی برای خروج از آن قابل تصور نبود. لکن، هر چند که این یک معما به نظر میرسد، ولی دقیقا در آن هنگام، یعنی در زمانی که راهها از هر زمان دیگر بیشتر مسدود بودند، مردم کوبا بیش از هر زمان دیگر به یک مفر و راه خروج از آن شرایط نزدیک می شدند.»
«احزاب سیاسی منحل شده بودند، ملت از هرگونه مشارکت در زندگی اجتماعی محروم شده بود، با روند تسویه شدن توسط این دیکتاتوری نظامی مواجه بود. همان دیکتاتوری که به منظور نگهداشتن خود بر سر قدرت با حمایت سیاستمداران دستگاه و طبقات ارتجاعی، به تقلب های انتخاباتی نیز متوسل می شد.»
در زمان حمله انقلابیون به پادگان مونکادا شرکت های آمریکایی ۸۰درصد شرکت های برق و تلفن، ۵۰ درصد راه آهن و ۴۰ درصد تولید نیشکر را در چنگ خود داشتند. سه چهارم تجارت خارجی کوبا با آمریکا بود. ۶۰درصد کل صادرات کوبا راهی ایالات متحده می شد و ۷۵درصد واردات آن از آمریکا می آمد.
یک سوم نیروی کار کشور بیکار بودند، یک چهارم جمعیت بیسواد و صدها هزار تن از مردم گرفتار بیماری سوء تغذیه و سایر بیماری های قابل علاج بودند. فقط نیمی از بچه ها و نوجوانان به مدرسه می رفتند و دهها هزار تن از آنان مجبور به گدایی بودند. روسپی گری به شدت در کشور رواج داشت.
فیدل کاسترو، رهبر مرکزی جنبش ۲۶ ژوئیه در زمان حمله به پادگان مونکادا عضو «حزب مردم کوبا» بود که «حزب ارتودوکس» هم نامیده می شد. این حزب یک تشکیلات غیر مارکسیستی بود که از منافع طبقات متوسط رادیکال و ضدامپریالیست دفاع می کرد. شهرت حزب ارتودوکس به خاطر مخالفت با فساد حکومتی بود.
حزب ارتودوکس علیرغم این که یک حزب مردمی بود و طبقات مختلف اجتماعی و از جمله کارگران و کشاورزان در آن عضویت داشتند، تحت نفوذ طبقات سرمایه دار قرار داشت.
رهبر محبوب حزب ادواردو چیباس بود که شهرت اش را از مبارزات دانشجوئی دهه ۱۹۲۰ علیه رژیم دیکتاتوری در کوبا، کسب کرده بود. او رهبر جنبش اصلاحات اجتماعی و اخلاقی بود و این جنبش ریشه های عمیق در بین توده های مردم کوبا داشت.
حزب ارتودوکس یک حزب بسیار نامتجانس بود و جناح چپ آن را اکثرا دانشجویان تشکیل میدادند. فیدل در رهبری این جناح عملیات حمله به پادگان مونکادا را هدایت کرد. چارچوب نظریات این جناح مبتنی بر اندیشه مارکسیستی و همچنین عقاید رهبر مبارزات آزادیبخش ملت کوبا، خوزه مارتی بود. فیدل بعدها این چارچوب نظری را اینگونه تعریف می کند:
«میهن پرستی قوی، عشق عمیق به آزادی، به شخصیت و شرافت انسانی و ایمان راسخ به مردم.»
فیدل همچنین از سایر قهرمانان و مبارزین ملی کوبا مثل ایگناسیو آگرامونته، ماکسیمو گومس، ماسئو و کارلوس مانوئل دسپدس که رهبران جنگ های استقلال طلبانه کوبا در سال های ۱۸۶۸ و ۱۸۹۵ بودند، الهام میگرفت.
در ماه آگوست ۱۹۵۱ چیباس، رهبر حزب مردم کوبا طی یک سخنرانی ضمن دعوت از مردم به مبارزه برای استقلال اقتصادی، آزادیهای سیاسی و عدالت اجتماعی، دست به خودکشی زد! او زمانی این کار را کرد که نتوانسته بود اتهام فساد مالی یکی از مقامات عالی رتبه حکومت وقت کوبا را ثابت کند. او در حالت استیصال خودکشی کرد.
رهبری حزب ارتودوکس بعد از مرگ شیباس به دست اصلاح طلبانی افتاد که در چارچوب نظام سرمایه داری احساس راحتی میکردند و با طبقات مالدار سر یک سفره بودند.
بعد از مرگ شیباس فیدل تصمیم گرفت که فعالیت خود را با اعضای جوان حزب ارتودوکس پیش ببرد. این جوانان افراد گمنام و از خانواده های ساده و معمولی کوبا بودند.
در ۱۰ مارس ۱۹۵۲ کودتای نظامی باتیستا به نیم قرن موجودیت جمهوری در کوبا خاتمه داد. هدف کودتا جلوگیری از پیروزی حزب ارتودوکس در انتخاباتی بود که قرار بود ماه ژوئن همان سال برگزار شود.
بعد از پیروزی کودتا، حزب ارتودوکس به چندین روند تقسیم شد و استیصال و سردرگمی بر اعضای حزب مسلط گشت. تدارک برای حمله به پادگان مونکادا در چنین شرایطی و برای غلبه بر حکومت دیکتاتوری صورت گرفت.
به قول فیدل کاسترو، جنبش ۲۶ ژوئیه پاسخی بود به کودتای ۱۰ مارس باتیستا.
چندین سال بعد از حمله به پادگان مونکادا، فیدل سه هدف اصلی جنبش ۲۶ ژوئیه را اینگونه توضیح می دهد:
«اول، خنثی کردن فعالیت سیاستمدارن سنتی که سعی داشتند اوضاع را از طریق زد و بند و ترتیب دادن یک سازمان پارلمانی و غیرانقلابی سر و سامان دهند؛»
«دوم، بیدار کردن روحیه انقلابی مردم؛ و سوم، گردآوری حداقل منابع لازم جهت پیشبرد جنبش انقلابی.»
بعدها فیدل در ارزیابی خود از دستاوردهای این عملیات گفت که دو هدف اصلی، یعنی خنثی کردن فعالیت نیروهای غیرانقلابی و بیدار کردن روحیه انقلابی در مردم صحیح بود، اما در رابطه با هدف سوم، تجربه نشان داد که ضرورتا نمیبایست به پادگان مونکادا میشد و سلاح مورد نیاز انقلابیون میتوانست از طریق حمله به پادگان واقع در بابامو در نزدیکی سییرا مائسترا تأمین شود.
برنامه انقلابیون پس از تسخیر پادگان مونکادا بدین شرح بود: تسخیر رادیو و ترغیب مردم به قیام علیه باتیستا، پخش مکرر آخرین نطق چیباس و سپردن قدرت به وفادارترین اعضای حزب ارتودوکس.
اولین نکته بیانیه انقلابیون اعاده قانون اساسی سال ۱۹۴۰ بود که توسط کودتای ۱۹۵۲ باتیستا به صورت معلق درآمده بود.
قرار بود که متعاقبا شش قانون بنیادین که از محتوی عمیق انقلابی برخوردار بودند، اعلام شوند. موارد زیر از جمله این قوانین بودند:
- سپردن مالکیت زمین به دست تولیدکنندگان کوچک نیشکر، کشاورزان اجاره نشین و خوش نشین ها و پرداخت خسارت به متضررین از این قانون توسط دولت.
- سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات. از این طریق ۵۵درصد درآمد نیشکر به تولیدکنندگان واگذار می شد. هدف این بود که با بسیج ذخائر عظیم ملی، مقاومت سازمان یافته نیروهای ضدانقلاب در هم شکسته شود.
- عزل آن عده از مقامات اجرائی و قضائی شهرها و ایالات کشور که وفادار به باتیستا بودند و به قانون اساسی و کشور خیانت کرده بودند.
- تحقیق و بررسی سریع جهت مصادره اموال کلیه مقامات فاسد رژیم گذشته.
فیدل به هنگام تدارک برای جنبش ۲۶ ژوئیه، وجود سه طبقه اجتماعی را در کوبا تشخیص داده بود: سرمایه داران و زمین داران بزرگ، بورژوازی ملی و مردم. از دیدگاه فیدل هر یک از این طبقات اجتماعی خواص مختص به خود را داشتند.
سرمایه داران و زمین داران متصل به امپریالیسم بودند و منافع شان به منافع نظام سلطه گره خورده بود و در جریان انقلاب باید با این طبقه اجتماعی مقابله می شد.
نیروهای وابسته به سرمایه داری ملی اگر چه در مواردی جنبش انقلابی را همراهی می کردند، لکن متحدینی متزلزل بودند که نمی شد سکان انقلاب را به آنان سپرد. فیدل معتقد بود:
«این طبقه قادر نیست مبارزه علیه الیگارشی و امپریالیسم را رهبری کند. چون در لحظه موعود، به خاطر هراس از انقلاب اجتماعی فلج می شود و از غریو توده های ستمدیده وحشت می کند.»
و اما، دیدگاه فیدل در مورد نیروی اجتماعی سوم را از زبان خود او بشنویم:
«تنها نیروئی که قادر است روند انقلابی را به طور پیگیر پیش ببرد، مردم کوبا هستند.»
فیدل منظور خودش را از «مردم» در «تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد به وضوح توصیف میکند:
«وقتی ما از مردم صحبت میکنیم و به مردم اشاره میکنیم منظورمان تودههای بیشمار دربند هستند، کسانی که همه به آنها وعده میدهند و از همه فریب میخورند؛ منظور مردمی هستند که تشنه یک جامعه بهتر، شریفتر و عادلانهتر هستند؛ کسانی که از آمال و آرزوهای عدالتخواهانه اجدادشان متأثر هستند، چرا که نسل اندر نسل متحمل بیعدالتی و اهانت بود؛ کسانی که خواستار تحولات عظیم و منطقی در تمامِ شِئونات زندگی زندگی هستند؛ مردمی که وقتی به چیزی یا کسی ایمان دارند، خصوصا زمانی که به خود ایمان میآورند، آمادهاند تا برای دستیابی به این تغییر و تحولات، همه چیز خود را فدا کنند...»
فیدل در دادگاه باتیستا، در دفاعیات تاریخی خود تحت عنوان "تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد"، در ادامه تشریح منظور خود از مردم، میگوید:
"در فرهنگ مبارزه، وقتی ما از مردم صحبت میکنیم منظورمان ششصد هزار کوبائی بیکار است، کسانی که میخواهند بدون این که مجبور باشند برای امرار معاش وطنشان را ترک کنند، نان روزانه خود را بهطور شرافتمندانه کسب کنند؛ پانصد هزار کارگر کشاورزی که در بیغولههای کهنه و مخروبه زندگی میکنند، کسانی که چهار ماه کار میکنند و بقیه سال را گرسنگی میکشند و بدبختی خود را با فرزندانشان سهیم میشوند، کسانی که یک وجب زمین برای شخم زدن ندارند و زندگیشان هر قلبی را که از سنگ ساخته نشده باشد به درد میآورد؛ چهارصد هزار کارگر صنعتی و صنعتکاران که حقوق بازنشستگیشان مورد دستبرد و اختلاس قرار گرفته، مزایایشان گرفته میشود، خانههایشان آلونکهای مخروبه است، دستمزدشان از جیب کارفرما به جیب صراف و رباخوار منتقل میشود، کسانی که آیندهشان تقلیل دستمزد و اخراج و زندگیشان سراسر کار و تلاش است و تنها استراحتگاهشان گورستان."
"منظور یکصدهزار کشاورز کوچکیست که مرگ و زندگیشان منوط کار روی زمینیست که از آن خودشان نیست، با چشمانی همچون چشمان غمزده موسی که به سرزمین موعود خیره شده بود، به آن زل زدهاند و بدون آن که هرگز بتوانند آن را تصاحب کنند، میمیرند، کسانی که مثل رعیتهای فئودالی مجبورند بخشی از محصول خود را بخاطر استفاده از زمین بپردازند، کسانی که نمیتوانند به این زمین دلبسته باشند، آن را بهبود بخشند یا تزئین کنند، حتی نمیتوانند یک درخت سرو یا پرتقال در آن بکارند، چون نمیدانند چه موقع کلانتر محل همراه با ژاندارم برای بیرون راندن آنها از زمین به سراغشان خواهد آمد."
"منظور سی هزار آموزگار و استاد متعهدیست که وجودشان برای بهبود سرنوشت نسلهای آتی آنقدر لازم است و با آنها این چنین بدرفتاری میشود و چنین دستمزدهای قلیلی به آنها پرداخت میشود؛ بیست هزارتاجر و کسبه خردپائی که پشتشان زیر بار بدهی خم شده، بحران زندگی آنها را ویران کرده و رشوه و فساد مقامات چون خورهای به جانشان افتاده است؛ ده هزار صاحبان حرف جوان: پزشکان، مهندسین، حقوقدانان، دامپزشکان، آموزگاران مدارس ابتدائی، دندانپزشکان، داروسازان، روزنامهنگاران، نقاشان، مجسمهسازان و غیره که مشتاق کار هستند و سرشار از امید از مدارس فارغالتحصیل میشوند و دیپلم اخذ میکنند و تنها به بنبست میخورند و همه درها را به روی خود بسته میبینند و در مخمصهای قرار میگیرند که هیچ فریادرسی ندارد و هیچ کس به تضرع و التماس آنها گوش نمیدهد. اینها مردم هستند، کسانی که طعم بدبختی را چشیدهاند و از اینرو قادرند با شجاعت و شهامت لایزال مبارزه کنند."
در بخشهای قبلی یادداشتهای مربوط به جنبش ۲۶ ژوئیه، پیشزمینه، اهداف و برنامه این جنبش مورد بررسی قرار گرفت.
از خود گذشتگی و پایداری رهبران جنبش ۲۶ ژوئیه باعث حمایت وسیع اقشار مختلف مردم و بالاخص تودههای محروم از این جنبش شد. در دوران حبس، دفاعیات فیدل در دادگاه تحت عنوان "تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد" در تیراژ وسیع توسط فعالین و حامیان جنبش بین مردم توزیع شد. بسیج مردمی برای آزادی رزمندگان مونکادا منجر به صدور فرمان عفو و آزادی آنان شد. فیدل بعد از ۲۰ ماه حبس، در تاریخ ۱۵ ماه می ۱۹۵۵ از زندان آزاد شد و برای ادامه مبارزه در تبعید به مکزیک رفت. در مکزیک بود که چه گوارا به فیدل پیوست.
در دوران تبعید و متعاقب آن، بازگشت به کوبا از طریق کشتی گرانما و ادامه مبارزه در کوههای سییرا مائسترا، تا کسب قدرت در اول ژانویه ۱۹۵۹ ، اتکای فیدل بیش از هر چیز به تبلیغات سیاسی، اشاعه برنامه انقلابی، وحدت با سایر نیروهای انقلابی و بسیج مردمی بود.
صدای نیروهای انقلاب از طریق انتشار بیانیههای مختلف در تیراژهای ۱۰ها هزار نسخهای، نشریه رولسیون (انقلاب) و رادیو شورشی که امواجش از کوهستان پخش میشد به گوش مردم میرسید و گروههای متعدد از نیروهای انقلابی در جمع دانشجویان، کارگران و سایر صنوف به جنبش ۲۶ ژوئیه میپیوستند. از جمله سازمانهای مهمی که توافقنامه همکاری با فیدل امضاء کردند، فدراسیون دانشجویان دانشگاهها به رهبری اچه واریا بود. خط مشی فیدل برای وحدت بعد از پیروزی انقلاب نیز ادامه پیدا کرد و در سال ۱۹۶۱ اتحادیه سازمانهای انقلابی متشکل از جنبش ۲۶ ژوئیه، سازمان فرماندهی و حزب سوسیالیست مردمی به وجود آمد.
استراتژی فیدل در جریان سازماندهی جنبش ۲۶ ژوئیه، تحکیم هسته اولیه نیروهای انقلابی بود. فیدل در این دوران به دنبال متشکل کردن یک جنبش اجتماعی حول برنامهای بود که مسائل حاد اجتماعی و اقتصادی کشور را به طور جامع، مشخص و به طرزی متهورانه مطرح کند و حامل یک پیام نوین و نویدبخش باشد. پیروزی انقلاب کوبا و تداوم آن، صحت این استراتژی را نشان داد.
انتهای پیام/