صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

خاص‌ترین روش صید پرندگان در شمال ایران+تصاویر

۱۴۰۲/۰۵/۱۷ - ۱۵:۰۱:۰۵
کد خبر: ۱۵۰۷۶۷۲
دامگاه به راستی نمونه منحصربه‌فردی از مدیریت بومی‌ست؛ چرا که در تمام دنیا به جز در فریدونکنار مازندران چنین روشی برای صید پرندگان یافت نمی‌شود؛ روشی که از خود پرنده برای صید همنوع خودش استفاده می‌کنند. یک‌عده‌شان را تعلیم می‌دهند تا عده دیگر را فریب دهند و به تله یا همان دامگاه بکشانند.

به گزارش خبرگزاری برنا؛ تالاب‌های دست‌ساز که دو منظوره‌اند و کاربری‌شان از فصلی به فصل دیگر تغییر می‌کند؛ در بهار و تابستان برای کاشت برنج و در پاییز و زمستان برای صید پرنده. این دو کاربری آن‌قدر به هم وابسته‌اند که نبود یکی از آنها به نابودی دیگری منجر می‌شود. با اینکه برپایی دامگاه دو ماه پیش از آمدن پرندگان مهاجر کار پرزحمتی است؛ اما هنوز هستند کسانی که در شمال ایران به این شغل سنتی مشغولند؛ شغلی که چهره محیط طبیعی را دستکاری نمی‌کند و صید پرنده برخلاف بسیاری از انواع دیگرش بر توسعه پایدار استوار است؛ همان توسعه‌ای که استفاده انسان را از طبیعت نفی نمی‌کند و هدفش رساندن مواهب طبیعت به نسل‌های آینده است.

دامگاه‌ها در عین‌حال بهشت پرنده‌نگران هم هستند؛ چرا که بر خلاف زیستگاه تابستانی‌شان که هر گونه‌ای برای خود قلمرویی دارد در این تالاب‌های مصنوعی انواع پرندگان گردهم می‌آیند؛ مجموعه دامگاه‌ها در تالاب بین‌المللی فریدونکنار با نام‌های «فریدونکنار»، «اِزباران»، «سُرخرود» شرقی و ‌غربی است.

دامگاه چطور تکامل یافت تا به شکل امروز درآمد؟ این تالاب‌های دست‌ساز را چه کسانی ابداع کردند؟ از قدمت دامگاه همان‌قدر می‌دانیم که دامگاهداران می‌گویند، که از پدرشان آموخته‌اند و آنها هم از پدرانشان. نسل به نسل تا امروز که در حال زوال است؛ «دیگر جوان‌ها علاقه‌ای به ادامه دادن این کار ندارند. برای آنها شغل‌های شهری بی‌دردسرتر و پردرآمدترند.» این گفته رضوان‌الله پیوسته - دامگاهدار قدیمی منطقه - است؛ از نابودی شغلی در آینده خبر می‌دهد که نبودش امنیت پرندگان را از بین می‌برد؛ تیراندازی‌های بی‌رویه، تخریب زیستگاه و توسعه بی‌حد و مرز جایی برای زمستان‌گذرانی پرندگان نخواهد گذاشت. گرچه این عوامل، امروز هم کم‌وبیش مامن پرندگان مهاجر را از بین برده؛ اما دامگاه‌ها حداقل پناه و غذایی برای بیشتر آنان هستند.

به گفته «اِلِن ووسالو توکلی» ـ پایشگر پیشکسوت دامگاه و پایه‌گذار انجمن حمایت از درنای سیبری ـ وقتی مردم محلی خودشان در حفظ سرمایه‌شان شریک باشند، بهترین حفاظت را از آن می‌کنند. دامگاه‌ روشی است که به حفظ محیط‌زیست وابسته است. برای همین هم دارندگان این شغل سنتی مجبور به حفاظت از محیط‌زیست هستند. شاید روزی آرزوی الن توکلی هم برآورده شود و برج‌های پرنده‌نگری در دامگاه‌های شمال ایران برپا شود.  

راه سکوت

«سال به سال کمتر می‌شوند. یک‌وقت می‌آیی می‌بینی دیگر هیچی نمانده.» پیوسته درباره پرنده‌ها این حرف را می‌زند. می‌گوید دیگر جایی برای آمدنشان نمانده است. دامگاه‌ها یکی‌یکی از بین می‌روند و جوان‌ها هم که دیگر علاقه‌ای به ادامه دادن این کار ندارند. چرا که دامگاه‌داری شغل‌ سختی است که به مهارت بالایی نیاز دارد. آنهایی هم که مانده‌اند یا قدیمی این کارند یا علاقه‌مند. اینجا همه دامگاه‌داری را از کودکی یاد می‌گیرند.

رمز ساختن دامگاه در هیچ دانشگاهی تدریس نمی‌شود. این را پسران کوچکی یاد می‌گیرند که پا به پای پدران با هر قدم آرام او سه قدم تند برداشته‌اند مثل خود رضوان الله پیوسته. بار نخست که به دامگاهش رفتم کاپشنی آبی‌رنگ به تن داشت که پشت آن نوشته بود؛ «پروژه بین‌المللی حفاظت از درنای سیبری.» هر چند تعداد درناها سال به سال کمتر می‌شد؛ اما او همچنان چشم به راه بود. درنا هم علاقه او را بی‌جواب نگذاشت و امسال اولین تصاویرش در دامگاه او ثبت شد.  

چهار صبح، رضوان‌الله پیوسته آماده، دم منزل در هوای سرد منتظر است تا به دامگاه برویم؛ جایی که قانون برای انسان‌ها قانون سکوت است؛ نه خبری از تیراندازی شکارچیان است و نه سر و صدا یا همهمه مردم. اینجا در قلب شهر شلوغ فریدونکنار، جزیره‌ای دورافتاده است، با صدای پرنده‌ها و هم‌آوازی قورباغه‌ها. راهنمای محلی ما از بین زمین کرت‌بندی‌شده شالیزار، راه باریکی را نشان می‌دهد که مرز بین دامگاه‌هاست؛ مرزی سیمانی، لغزنده و نسبتا طولانی که به پلی ختم می‌شود تا ما را به دامگاه برساند؛ پلی ساخته شده از تنه درخت، همگن با محیط‌طبیعی که دو طرفش دستگیره‌ای از نی دارد و روی نهر کوچکی که دامگاه را پرآب می‌کند گذاشته شده. اینجا باید آهسته صحبت کرد.

انتهای پل به راهی ختم می‌شود که نام «راه سکوت» برازنده‌اش است. کف آن کاه و کلش ریخته‌اند تا هم لغزنده نباشد و هم وقتی روی آن راه می‌روند صدای قدم‌هایشان به گوش نرسد. این راه با حصارهایی که دو طرفش ساخته‌اند باعث می‌شود تا دامگاه‌دار به راحتی و در استتار کامل در دامگاه رفت و آمد کند.  

از باند به پرواز

درِ ساخته شده از نی را که باز می‌کنم، اولین چیزی که به چشمم می‌آید چاله‌ آب مثلثی‌ شکل پر از اردک است؛ چاله‌ای که آن را «دوما چال» می‌نامند؛ یک حوضچه مثلثی است که دورتا دور آن را حصارهایی ساخته شده از نی گرفته است؛ مثلثی که هم فرودگاه اردک‌های اهلی‌ است و هم تله‌ای برای گرفتار شدن اردک‌های وحشی. کاربری دامگاه در همین نقطه به سرانجام می‌رسد. اردک‌های دست‌پرورده و تعلیم‌دیده دامگاه‌دار، از «سرکیمه» که آن‌سوی دامگاه است، پَر داده می‌شوند تا اردک‌های وحشی را با خود به دوما چال بیاورند.

آن وقت است که دیوار توری کناری دوما چال روی‌ اردک‌ها می‌افتد و آنها راگیر می‌اندازد. اردک‌های اهلی بعد از کسب موفقیت، غذا نصیبشان می‌شود؛ آن هم با چه شادی و همهمه‌ای. اما برای اردک‌های وحشی‌ای که اینجا می‌نشینند، چندان آخر و عاقبت خوشی وجود ندارد.

به قول «پیوسته» این روش بسیار بهتر از تیراندازی است چون گاهی پرنده‌های در خطر انقراض هم تیر می‌خورند؛ «اما در دامگاه اگر چنین پرندگانی به تورمان بیفتد آنها را نمی‌گیریم، با کارشناس مربوطه تماس می‌گیریم تا بعد از شناسایی رهایشان کند.» یکی از این کارشناسان، محمود قاسم‌پوری استاد دانشگاه تربیت مدرس و عضو انجمن حمایت از درنای سیبری است که همیشه با دانشجویان علاقه‌مند از دامگاه و پرندگان بازدید می‌کنند. او چندین سال متوالی آمار پرندگان مهاجر را به کمک خود دامگاه‌داران جمع‌آوری کرده و نقاط ضعف و قوت مدیریت بومی را به دانشجویانش درس می‌دهد.  

راهی که ما را به سرکیمه می‌برد، در اصل باند پرواز را به فرودگاه وصل می‌کند. این راه هم مثل سایر ساختارهای دامگاه داخل حصارهای دوخته شده از نی و درختان تازه کاشته شده مستتر است. اردک‌ها دائم بین دو قسمت تردد می‌کنند. همه کارشان با نظم؛ نوبت پرواز، نوبت فرود و راهپیمایی، با ترتیب و ادب. انگار که با خط‌کش فاصله هر اردک با جلویی مشخص شده است.  

به سرکیمه می‌رویم؛ همان باند پروازی که اردک‌های تعلیم‌دیده از آنجا به سوی آسمان می‌روند. ساختاری دایره‌ای‌شکل که سایبان کوچکی استتارش را بیشتر می‌کند. اینجا اردک‌های اهلی روی زمین بی‌صدا کنار هم چسبیده‌اند تا نوبت پروازشان برسد. اولین‌بار که «پیوسته» از گردن، اردکی را بلند می‌کند می‌ترسم که نکند دردش بیاید یا گردنش بشکند.

یک اردک تپل آویزان به یک گردن باریک! اما کوچک‌ترین علامتی مبنی بر احساس درد یا ناراحتی به چشم نمی‌آید. صورتش آرام و منتظر است تا پَر بکشد. «پیوسته» اردک را که مثل موشک به هوا می‌فرستد، خم می‌شود و این‌بار سه اردک را با یک دستش از گردن بلند می‌کند. قیافه آرام و نگاه اردک‌های اهلی حکایت از تبانی با دامگاه‌دار دارد. هر دو می‌دانند که قرارشان چیست.  

رفقای اردکی‌

قرار بر فریب است؛ فریب همنوع به نفع آدمیزاد. اردک‌های اهلی از سرکیمه به سوی اردک‌های وحشی آزاد در آسمان می‌روند تا آنها را با خود به سوی دام این دامگاه یا همان دوما چال بکشانند. تله از پیش آماده است، اردک‌ها تعلیمات لازم را دیده‌اند و مزدشان هم مشتی دانه است که در پایان کار نصیبشان می‌شود. پشت حصارهای دامگاه، تالاب‌های دست‌سازی است که پر از پرنده وحشی است. پس فقط می‌ماند که سر و کله اردک‌های وحشی پیدا شود تا دامگاه‌دار فریبکاران را به پرواز درآورد.  

رفقای اردکی دامگاه‌داران از گونه سرسبز هستند. همان‌طور که از نامشان پیداست، سرِ سبز و درخشانی دارند؛ البته فقط نرها. ماده‌هایشان پر و بال قهوه‌ای - خاکستری لکه‌لکه دارند با آیینه‌بالی بنفش دور سفیدی که تنها نقطه مشترک ظاهریشان با نرهاست. آنها برای اینکه اردکشان با همسایه قاتی نشود، روی نوک علامت مخصوص به خود را دارند؛ مثلا ضربدر یا دایره. پیوسته، چهار اردک ماده را روی جایگاه طاقچه‌ای‌شکل سرکیمه می‌گذارد و می‌گوید اینها دورپروازند؛ «این دورپروازها در آسمان دور بزرگ و بلند می‌زنند.

وقتی یک اردک وحشی وارد دسته آنها می‌شود، یک نزدیک‌پرواز را به عنوان علامت رها می‌کنم.» نزدیک‌پرواز از سرکیمه به دوما چال یک پرواز کوتاه اریب می‌کند، با دیدن این علامت دسته دورپروازها یکی پس از دیگری با سرعت بر سطح آب دوما چال فرود می‌آیند.

از سرکیمه به دوما چال یک طناب کشیده شده که هر وقت اردک وحشی می‌نشیند دامگاه‌دار آن را می‌کشد و تور روی سر صید می‌افتد. البته پیش از افتادن تور در همین چند ثانیه اردک‌های اهلی که می‌دانند ماجرا از چه قرار است، با سرعت به حاشیه‌ها شنا می‌کنند و یک جای خالی‌گیر می‌آورند که زیر تور نمانند. این منظره همکاری با غیرهمنوع بر ضد همنوع است که اردک و انسان با همدستی هم اجرا می‌کنند.  

هر دامگاهی مکانی هم برای استراحت دارد که کلبه‌ای دست‌ساز است با سقفی کوتاه که فقط می‌توان در آن نشست. سیدشهریار عباس‌زاده دامگاه‌دار همسایه را حدود ساعت نه صبح در کلبه استراحت پیوسته می‌بینم. از او می‌خواهم تا تالاب‌های پشت دامگاه را که پرندگان وحشی نشسته‌اند نشانم دهد. قبول می‌کند اما شرط و شروطی هم می‌گذارد؛ «باید خیلی آرام سرت را بدزدی و ساکت باشی.

اگر بترسند و بپرند ممکن است جای دیگری بروند و هفته‌ها یا شاید هم هرگز به اینجا برنگردند. باید احساس امنیت کنند تا بمانند.» وقتی راه می‌افتیم تازه متوجه می‌شوم که در امتداد یک دایره حرکت می‌کنیم، جزیره دایره‌ای‌شکل کوچک در میان تالاب که دورتادورش دامگاه افراد مختلف است. به قول عباس‌زاده نامش «گرده زمین» است. آب در دامگاه‌ها از بالا به پایین هدایت می‌شود و دامگاه‌دارها به نوبت زمینشان را آب می‌اندازند. اینکه آب تا چه ارتفاعی باید زمین را پر کند، بسته به تخصص و خواست دامگاه‌دار است. عباس‌زاده می‌گوید تا جایی که پای پرنده وحشی به زمین نرسد و سرریز هم نشود.  

حالا به دامگاه دیگری می‌رسیم که اردکی صید کرده‌اند. وقتی یک سرسبز وحشی را در دست می‌گیرم به خوبی فرق آن را با یک اهلی می‌فهمم؛ بدنش مثل یک ورزشکار عضلانی و سفت است اما بدن اهلی مثل پنبه نرم است. برخلاف پاهای اردک اهلی که کلفت و قوی‌تر است، وحشی‌ها چون بیشتر پرواز می‌کنند و کمتر راه می‌روند پاهای ظریف و نازکی دارند. چشمان گرد اهلی آرام است اما چشمان اردک وحشی کشیده و باهوش است.

محلی‌ها می‌گویند چون در بوران و تاریکی پرواز می‌کند، چشمانش این شکلی است. به جایی می‌رسیم که سوراخ کوچکی منظره بزرگی را از پشت حصار نشان می‌دهد، یک عالمه پرنده وحشی اینجا هستند که به نظر بعضی از طرفداران محیط‌زیست آن‌قدر باارزشند که نمی‌توان قیمتی برایشان گذاشت. البته بهایشان در بازار امروز مشخص است؛ از خوتکای ۵ هزار تومانی تا سرسبز ۱۸ هزار تومانی.  

پرنده‌های وحشی در گونه‌های متنوع روی آب تالاب نشسته‌اند تا باقیمانده شالیزار سال گذشته را بخورند؛ حواصیل، اردک، غاز، قو و گاهی هم یک شاهین که به گله می‌زند و همه بلند می‌شوند. دامگاه‌داران شاهین را «دکتر پرنده‌ها» لقب داده‌اند، می‌گویند اگر شاهین نیاید پرنده‌ها یک‌جا می‌نشینند و مریض می‌شوند، اما وقتی به گله می‌زند همه‌شان پرواز می‌کنند و تحرک دارند. نماد پرندگان دامگاه اما درنای سیبری است که فقط یکی از دسته مهاجرشان به ایران باقی مانده که آن‌هم هر سال به تنهایی ۵ هزار کیلومتر از سرزمین‌های سرد روسیه به ایران می‌آید. برای همین برای انتشار مقاله درنای سیبری مهاجر به ایران در شماره قبل نشریه، به پیشنهاد «سرزمین‌من»، اِلِن توکلی نامی ایرانی - روسی برایش انتخاب کرد؛ «امید نادیوژنی». 

گیاهان به صف

دامگاه‌های ازباران بهترین نقاط برای دیدن یا عکاسی از امید نادیوژنی هستند؛ چراکه این درنای منحصربه‌فرد درست در مرکز تالاب می‌نشیند و دامگاه‌هایی که دورتادور تالاب ساخته شده‌اند، امکان استقرار در استتار را به عکاسان و پرنده‌نگران می‌دهد. به ازباران که می‌رسم با «مجتبی تقوی» که دامگاه‌دار قدیمی آنجاست، همراه می‌شوم.

می‌گوید قبلا دورتادور دامگاه‌های ازباران جنگل بود اما الان فقط دیوار کم‌پشتی از درختان کهنِ رو به زوال باقی مانده. پوشش گیاهی‌ای که دامگاه را پشت زمین‌های باز مخفی می‌کند «آشکوب‌بندی» است، پوششی به معنی ترتیب قدی گیاهان که برای همه به راحتی قابل رویت است و به ترتیب اندازه از علف‌ها، گیاهان رونده، بوته‌ها، درختچه‌ها و بعد درختان قد برافراشته‌ای چون توسکا که ستبر و قدیمی است شکل گرفته. اینجا هیچ تصویری جز سبزی نیست و صدایی جز غوغای اردک‌ها، حواصیل‌ها و غازها شنیده نمی‌شود. فصل زمستان آغاز شده و صدها قوی سفید پهنه کوچک آبی را پوشانده‌اند.  

ملاقات با «مسعود محمدی» جوان هم حکایت دیگری از دامگاه است که این بار نه درباره صید که درباره حفاظت است؛ جوانی که زندگی‌اش را مدیون پرندگان می‌داند و تمام توانش را برای حفظ و شناخت آنها به کار گرفته. او فرزند یک دامگاه‌دار ازبارانی است. او دانشجوی جهانگردی و اکوتوریسم است. این‌طور که خودش می‌گوید زنده ماندنش از یک بیماری سخت را مدیون یک اردک سرسبز وحشی است.

می‌گوید در نوجوانی تومور مغزی خانه‌نشینش کرده بود و احتمال فلج شدنش هم می‌رفت؛ «باید تا آخر عمر قرص می‌خوردم اما عشق ورزیدن به یک اردک سرسبز که پدرم به خانه آورد باعث شد تا تحرکم بیشتر شود و پزشکم در کمال ناباوری قرص‌ها را قطع کند. برای همین من دوست ندارم پرندگان مهاجر را بخورم.» وقتی فصل شکار شروع می‌شود، محمدی دنبال پرندگان زخمی می‌گردد و وقتی درمان شدند دوباره به دامگاه بازمی‌گرداندشان.  

دامی دیگر

پس از ازباران نوبت به سُرخرود است، دامگاه‌های سُرخرود شرقی را به همراه «احمد گیلانی» که یکی از قدیمی‌های این حرفه است، می‌بینم. طبق معمول سحرگاه پیش از طلوع آفتاب حرکت می‌کنیم، این بار با چکمه‌های بلند چون قرار است نیمی از مسیر را در آب راه برویم. هوا تقریبا رو به روشنایی می‌رود که پا به آب سرد، زلال و راکد شالیزار می‌گذاریم. یخ می‌زنم. جالب است که قدیمی‌ها بدون چکمه و با پاچه‌های بالازده و پای در گالش‌های دوخته شده از چرم خام هر روز در این آب سرد تا دامگاه می‌آمدند و می‌رفتند. «قاسم رشیدی» از معدود دامگاه‌داران جوان است که ناشنواست اما می‌تواند حرف بزند.

شالیکاری و دامگاه‌داری تنها کاری است که درآمد خانواده‌اش را تامین می‌کند. رشیدی با وجود جوانی، بسیار معروف است چون همه می‌گویند دامگاهی که می‌سازد نظیر ندارد و به قول خودشان پرنده مثل صابون از دستش به هوا سر می‌خورد. رشیدی می‌گوید هر سال پرنده‌ها کمتر و کمتر شده‌اند و امسال کار او کساد شده. می‌گوید: «پرنده که نیاید، بیمه که نیستم، از بیکاری غصه می‌خورم و معتاد می‌شوم.» می‌خندد. نمی‌دانم شوخی می‌کند یا جدی می‌گوید.  

درست است که دامگاه مکان امنی برای پرنده‌هاست که صید سنتی زیان زیادی به چرخه زندگی پرنده‌ها وارد نمی‌کند، اما روش‌های صید دیگری هم در دامگاه مرسوم است که میزان صیدشان بسیار بیشتر از اینهاست. پیوسته یکی از دامگاه‌داران فریدونکنار این نوع صیدها را «نامردی» می‌داند. دو تا از این روش‌ها به زبان محلی «گِذِر» و «کرِس» نام دارند. در گِذر تاج پوشش درختانی را که محل رفت و آمد پرندگان از دامگاه به شالیزار و بالعکس است به شکل نعلی می‌تراشند. پرندگان هنگام عبور ترجیح می‌دهند با ارتفاع کمتری پرواز کنند و همین تنبلی به قیمت جانشان تمام می‌شود. دو دکل آهنی مستتر لابه‌لای درختان است که کارشان نگه داشتن دیوار توری است که هنگام عبور پرندگان بالا کشیده می‌شود و پرنده با سر در آن‌ گیر می‌کند و بعد تور را با پرنده پایین می‌کشند.  

کرِس هم که مثل همان داستان قدیمی حسن کچل خودمان است. همان بچه تنبلی که مادرش تصمیم گرفت از خانه بیرونش کند و برای این کار سیب‌ها را به صف از خانه تا بیرون چید. حسن مشغول خوردن شد و با برداشتن آخرین سیب در خانه به رویش بسته شد. در این روش پرنده‌های وحشی به هوای غذا به سمت قفس بزرگ توری کشیده می‌شوند. قفس دو جداره است در قسمت پشتی چند اردک وحشی با اهلی‌ها مشغول شنا و غذا خوردن هستند اما راهی برای بیرون آمدن و ورود به جدار دیگر ندارند آنها نماد خوشگذرانی هستند که اردک‌های وحشی را با وسوسه غذا جلوتر می‌کشند تا سرانجام داخل کرس گرفتار می‌شوند.  

در حال ترک دامگاه هستم که دسته‌دسته پرنده وحشی از بالای سرم عبور می‌کنند. می‌دانم که در آخرین آمار منتشر شده در نوامبر ۲۰۱۰ میلادی - آبان‌ماه ۱۳۸۹ - در نشریه (Bird Life)، وضعیت پرندگان آبزی در قاره آسیا دچار معضل جدی و در حال کاهش فزاینده اعلام شده است. در تحقیقات جدید منتشر شده، این قاره، جایی است که ۶۲ درصد جمعیت‌های پرندگان آبزی؛ یعنی بیش از نیمی از آنها در حال نابودی و بسیاری در لبه انقراض هستند. در چنین وضعیتی به علت ناامنی، شکار بی‌رویه و تخریب زیستگاه با وجود بسیاری تالاب‌های ارزشمند در شمال کشورمان، دامگاه‌ها از معدود تالاب‌های زنده با مدیریت بومی هستند که هنوز پرندگان مهاجر احساس امنیت می‌کنند و زمستان را در آنها می‌گذرانند.

انتهای پیام/

نظر شما