صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گزارشی از حضور در طرح ضیافت حرم مطهر رضوی؛

بر سر سفره یار

۱۳۹۳/۰۴/۱۹ - ۱۷:۰۸:۴۳
کد خبر: ۲۰۲۴۱۴
امروز با همة روزهای دیگر این ماه پر برکت که هیچ، با همة روزهای دیگر سال متفاوت است

خبرگزاری برنا-امروز با همة روزهای دیگر این ماه پر برکت که هیچ، با همة روزهای دیگر سال متفاوت است. این اتفاق خوشایند که قرار است رخ بدهد شور تازه‌ای در من آفریده؛ آن‌قدر که سر از پا نمی‌شناسم. ثانیه‌ها و دقایق و ساعت‌ها را دنبال می‌کنم و با عقربه‌ها می‌نشینم به انتظار تا بر سر سفرة دوست رئوف و مهربان آرام بگیرم.

سفره‌ای که به وسعت 3 هزار متر پهن می‌شود تا هر شب 12 هزار تا 14 هزار میهمان را پذیرا باشد. و چه حالی دارند این میهمان‌ها... میهمان‌هایی که حس می‌کنند روی بال ملائک قدم گذاشته‌اند. از ورودی که می‌خواهند داخل این فضای بهشت‌گونه شوند تا لحظه‌ای که از آن خارج می‌شوند، قدم به قدم با روی خوش خدام روبرو هستند و خدمه مثل فرشته‌هایی که بر آدم سجده کردند، به میهمان‌های دعوت شده التماس دعا می‌گویند...

روح تازه‌ای دمیده می‌شود در جان آدمی وقتی به این می‌اندیشد که در کنار این همه میهمان خوب، با همة بدی‌ها دعوت شده است و این میزبان رئوف در فکر گزینش و دست‌چین کردن نیست.

رأفت همیشه کار این میزبان بوده است. نگاه نمی‌کند که هستی و چه کرده‌ای. کرمش عالم‌گیر است. حتی نگاه نمی‌کند که همیشه با دست خالی درب خانه‌اش را می‌کوبی. همیشه با دست پر بدرقه‌ات می‌کند. چنان عزیز می‌شوی در کنارش که مدام حس می‌کنی او جلوة ستارالعیوبی پروردگارت است. خودت خوب می‌دانی چه کرده و چه می‌کنی اما شگفتا از این همه پرده‌پوشی و مهمان‌نوازی...

ساعت حرم در بلندای آسمان 7 بار می‌نوازد. آرام‌آرام در حریم امام مهربانی‌ها قدم می‌زنم و با خود فکر می‌کنم چطور می‌شود این همه حضور... حضور روزه‌دارها و تشنه‌لب‌هایی که داغ محرم و شور رمضان در دل دارند. به رسم ادب و احترام از پایین پای مبارکش وارد می‌شوم و زیارتی می‌کنم تا ضیافت به کمال خود برسد.

از شمال صحن آزادی خارج می‌شوم در حالی‌که می‌بینم خادمان میهمان‌سرایش در تدارک این ضیافت با شکوه چه مخلصانه و بی‌دریغ کار می‌کنند. هر چه به میهمانی‌اش نزدیک می‌شوم، صدای ملکوت هم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. گویی این نقاره‌زن‌ها از اعماق دل من می‌نوازند. نوای یا رضاست که طنین می‌اندازد و گوش می‌نوازد و من حسی سرشار از بنده‌نوازی دارم. سکوت می‌کنم و روبروی میزبان می‌ایستم.

دست ادب بر سینه و اشک ارادتم بر گونه‌ها جریان دارند؛ جریانی بی‌انتها... صحن‌ها را که در می‌نوردم نسیمی خوش روحم را جانی دوباره می‌بخشد و من تازه به خود می‌آیم: حاجی حج فقیران شده ام... بالاخره انتظار فرا می‌رسد و من در کنار زائران و مجاورانش قرار می‌گیرم. همگی خوش و خندانند. یکی کودکش را گم کرده اما هراسی ندارد و مدام می‌گوید: «در این میهمانی که کسی گم نمی‌شود». صدای خوش قرآن فضا را معطر کرده است.

صفوف نماز با نظمی که خدام به آن‌ها می‌دهند به خوبی چیده می‌شوند و با صدای اذان، نماز برپا می‌شود. حالا فرصت آن رسیده تا شکر پروردگار را به جا بیاوریم و از لحظه‌لحظه‌اش بهره ببریم. مهتاب بالای سر است و سفره‌های اکرام رئوف اهل‌البیت(علیهم‌السلام) عجیب آباد. آن‌قدر باشکوه که غبطه خوردن ماه و آسمانیان را به این زمینی‌ها می‌شود با تمام وجود حس کرد.

آدمی نمی‌داند شکرگزار کدام‌یک باید باشد! حس شورانگیز و غرورآفرین حضور با دل آدمی کاری می‌کند که دست‌هایش از آسمان جدا نمی‌شوند. نمی‌دانی چه بگویی! بگویی خوشا به حالم که آمده‌ام یا بگویی این دعوت و اکرام قرار است با دلم چه کند...

صبر نمی‌کنم. می‌روم تا با افطار کرده‌ها هم‌صحبت شوم و آن‌ها از حس خوش حضور خود برایم بگویند: یکی بغض خود را می‌خورد و با آرامی می‌گوید: «اول ماه مبارک که پیشواز رفتم، از خدا خواستم چنین توفیقی را داشته باشم و میهمانی آقا را تجربه کنم و کرم آقا شامل حال خودم و همة اعضای خانواده‌ام شد.»
 
آن یکی شوری دارد که ناخودآگاه مرا به سمت خود می‌کشاند: « نمی‌دانم چه باید بگویم. خیلی خوشحال شدم و سراسیمه رفتم تا کارت را بگیرم. باورم نمی‌شد که این‌طوری دعوت شوم و از همه خدمة آقا ممنونم...»

در میان جمعیت آرام گام برمی‌دارم و به سمت مادری پیر می‌روم که افطار کرده و دست‌های خود را به سوی آسمان بلا برده و دعا می‌کند. دوست دارم دعای او حسن ختام این ضیافت باشد. می‌گوید: « امیدوارم همین‌طور که خدا من را در این سن به آرزویم رساند و میهمان سفره‌ی کرم آقا شدم، همه آرزومندها به خصوص جوانانی که دوست دارند به این‌جا بیایند هم نصیب‌شان بشود...»

نظر شما