به گزارش برنا؛ وقتی همه چیز به خوبی پیش می رود، مشکلی نیست و ایجاد تعادل عاطفی آسان است، اما مهم این است که ما زمانی که با موانع روبرو می شویم یا شکست می خوریم بتوانیم خرسندی خود را حفظ کنیم و به ورطه اندوه و ناامیدی نغلتیم.
همه ما بسیاری از اوقات دچار اندوه و ناراحتی می شویم. برخی در این مواقع به زمین و زمان دشنام می دهند خود را قربانی می پندارند و از بخت و اقبال ناکامشان صحبت می کنند که آنها را به این روز انداخته است. اما اندوه و ناخرسندی ما خیلی بیشتر از آنچه که فکرش را بکنیم از درون خودمان نشات می گیرد. می پرسید: چگونه؟ پاسخ اش ساده است، ما این کار را با تکرار عادت های سمی انجام می دهیم.
رفتارهایی که اینقدر تکرارشان کرده ایم که جزوی از عادات و کردار روزانه ما هستند، ریسمانی شده اند بر گردن مان که خود با دست خود بافته ایم و ناخواسته خود را با آن به ورطه ی اندوه و نارضایتی می کشیم و بعد همه چیز را می اندازیم گردن شانس و اقبال بدمان و در اندوه و تلخی فرو می رویم.بدیهی است که همیشه نمی توان شاد بود. اما می توان دست کم سطح معینی از تعادل عاطفی و خوشی را حفظ کرد. بله، وقتی همه چیز به خوبی پیش می رود، مشکلی نیست و ایجاد تعادل عاطفی آسان است، اما مهم این است که ما زمانی که با موانع رو برو می شویم یا شکست می خوریم بتوانیم خرسندی خود را حفظ کنیم و به ورطه اندوه و ناامیدی نغلتیم.
بسیاری از افراد در چنین مواقعی به انجام عاداتی سمی تن می دهند که در کوتاه مدت تسکین دهنده است، اما دقیقا مثل مرفین، اثرش بسیار کوتاه است، و بعد که اثرش بپرد، درد ِ عدم رضایت از خویشتن و اندوه امانمان را می بُرد.
و البته هر چه بیشتر از این عادت های تسکین دهنده استفاده کنیم ترک آنها بسیار دشوارتر می شود بطوری که سرانجام در یک چرخه معیوب گرفتار می شویم. پس بیائید کمی دقیق تر به این مساله نگاه کنیم.
بسیاری از ما این عادات سمی را می شناسیم. آنها به تدریج بخشی از زندگی ما شده اند اما از تاثیر منفی آنها بر زندگی متن غافلیم.
یکی از این عادت های سمی، خواستن چیزی است که نداریم. چشم دوختن به موفقیت و زندگی دیگران و زندگی و داشته های خود را فراموش کردن. ما همواره چیزی را که داریم دست کم می گیریم، به زبان ساده تر از داشته هایمان راضی و خرسند نیستیم و در طلب و آرزوی چیزی بیش از آن هستیم. اگر بتوانیم به این درک برسیم که آنچه هم اکنون در اختیار داریم برای شادی و خرسندی ما کفایت می کند، دیگر دلیلی نمی ماند که تلخ باشیم و احساس عدم رضایت و اندوه کنیم.
گاهی هم عکس این حالت اتفاق می افتد؛ به این معنا که شما دچار نوعی رکود عاطفی می شوید. در یک نقطه ی ثابت می مانید و به اصطلاح درجا می زنید. نه توان آن را دارید که رو به جلو حرکت کنید، نه برگردید و از نو شروع کنید. چیزی در این نقطه مانع از پیشرفت ، رشد و احساس رضایت از خود و کارتان می شود.
اینجاست که سوال پیش می آید چرا نمی توانم از این وضعیت خارج شوم؟ آیا ترس مانع من است؟ چرا اینقدر احساس عدم امنیت می کنم؟ اگر با خود صادق باشید و در پی پاسخی درست به این پرسش ها در خود تامل کنید، یقین بدانید که از آن زندان خود ساخته آزاد می شوید و مفری پیدا می شود. گشایش اتفاق می افتد تنها اگر که بخواهید.
یکی دیگر از عادات سمی بسیار رایج، شیوه ی کارکردن ما همچون یک آدمماشینی است: کار کردن بدون کوچک تری توجهی به نفس خودِ کار و زمان و وقتی که در حین انجام آن مثل باد می گذرد.
تصور کنید در جنگلی دو ساعت پیاده روی میکنید، بی وقفه راه می روید، بی هیچ توجهی به طبیعت اطراف تان، غافل از لحظه حالی که در آن به سر می برید، فقط راه می روید که دو ساعت زمان پیاده روی در جنگل را پر کرده باشید. این عادتی سمی است که ما را از واقعیت اطراف مان دور می کند. بدیهی است که شخص در چنین شرایطی هیچ احساس رضایت و خرسندی از کاری که کرده است ندارد، به رغم اینکه کارش را به تمامی انجام داده است.
همچنین فراموش نکنید که نباید از نیازهای مهم و ضروری بدن غافل شویم: خوب غذا خوردن و استراحت کردن. وقتی بی وقفه مشغول انجام کاری هستیم به نحوی که یادمان می رود چیزی بخوریم، سطح انرژی ما پایین می آید و بلافاصله تاثیر مستقیمی بر خلق و خو و میزان عزت نفس ما دارد. به همین ترتیب استراحت ناکافی مستقیما بر بهبود عملکرد ما تاثیر می گذارد.
یکی از عادات بدی که عواقبی منفی به همراه دارد، بازی کردن نقش قربانی است. برای برخی این عادت حربه ای است برای جلب توجه دیگران. این عادت شاید بتواند دلسوزی و توجه دیگران را به ما جلب کند، اما یقین بدانید که در نهایت آنچه از بازی این نقش نصیب فرد می شود جز احساس عدم رضایت و ناخرسندی از خود چیزی نیست.
برای ایفای نقش قربانی باید به تمام آن احساسات و عواطف منفی و اثرگذاری بچسبید، که می کوشید خود را از آن ها وابکنید یا بر آن ها غلبه کنید. این تناقض شما را فرسوده می کند. شما برای جلب ترحم، توجه و دلسوزی و فرار از مسئولیتی که متعهد به انجامش هستید به چیزی پناه می برید که صرفا نارضایتی از خود و انجامِ کار را عایدتان می کند. چشم هایتان را می بندید و تمام آن عواطف منفی ای را جذب می کنید که درون شما را از کینه و خشم آکنده می کند.
یکی از دلایل جلب توجه دیگران، عادت سمی رایج دیگری در پیوند با عادت قبلی است: مورد تایید دیگران واقع شدن. شما آنقدر درگیر جلب نظر مثبت و تایید دیگران هستید که از توجه به خودتان و کارتان غافل می شوید.
یکی از موارد مرتبط با حس قربانی شدن انکار واقعیت است. وقتی واقعیت باب میل ما نیست، به سادگی به آن پشت می کنیم و خیلی راحت منکرش می شویم. بدیهی است که انکار واقعیت مانع از وقوع و هستی آن نمی شود، واقعیت ادامه دارد و زمانش که برسد بد جور سیلی محکمی به ما می زند.
عادت به بازی کردن نقشِ قربانی اجازه نمی دهد که شما از تجربه های گذشته تان درس بگیرید.
وقتی به بازی کردن نقش قربانی عادت کردیم، برای هر اشتباه یا شکستی بلافاصله سعی می کنیم دیگران را سرزنش کنیم. هرگز خودمان را مسئول آنچه اتفاق می افتد، نمی دانیم. حتی اگر هم واقعا مسئول باشیم، سعی می کنیم آن را برگردن دیگران بیاندازیم و مانند یک شهید رفتار کنیم. به عنوان مثال، اگر در یک امتحان نتیجه ی خوبی نگیریم، هرگز نمی پذیریم که خوب مطالعه نکرده ایم یا تمرکز کافی نداشته ایم، بلکه می گوییم این استاد است که امتحان را بسیار سخت گرفته، یا اصولا با ما خصومتی دارد.
حالا بیایید لختی در کرد و کار روزانه مان درنگ کنیم، و به برخی از عادات رفتاری مان بی هیچ قضاوتی بیاندیشیم. اگر در خود عادتی سمی یافتید به تدریج در صدد ترک آن برآیید؛ در این صورت مطمئن باشید که احساس متفاوتی را در زندگی تجربه می کنید، احساسی که رنگ و بویی از شادی و نشاطی تجربه نشده را دارد.