صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

"حاج قاسم؛ شهید قدس"

مادر شهید مدافع حرم در دیدار با سردار سلیمانی: شام خانه ما بمانید!

۱۴۰۲/۱۰/۱۳ - ۱۵:۰۱:۰۱
کد خبر: ۲۰۳۸۸۹۱
مادر شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی»‌ می‌گوید: بعد از شهادت پسرم، حاج قاسم مایه دلگرمی و قوت‌ِ قلب ما بود. پیش خودمان می‌گفتیم اگر محمدحسین نیست، حاج قاسم هست.

به گزارش برنا؛ «عمار را مثل پسرم دوست داشتم. هر شب برایش صدقه می‌گذاشتم. او سرمایه من بود و ما هرجا کارمان سخت می‌شد به تیپ سیدالشهدا و محمدحسین پناه می‌بردیم.» این چند جمله توصیف سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید «محمدحسین محمدخانی» است؛ شهیدی که به گفته حاج قاسم، آزادسازی حلب را مدیون او هستیم و شهیدی که عکسش در اتاق منزل و دفتر کار حاج قاسم بوده و هست.

در چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی به صحبت‌های مادر شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی» دل دادیم؛ مادری که شهادت حاج قاسم برایش سخت‌تر از شهادت پسرش بود.

از صحبت‌های حاج قاسم، فهمیدم پسرم فرمانده بود

این مادر شهید درباره اولین دیدار با حاج قاسم برایمان می‌گوید که این دیدار بعد از شهادت پسرش صورت گرفت؛ آن هم در فرودگاه دمشق. «در فرودگاه دمشق حاج قاسم پیش ما آمد و از کارهای پسرم برایمان تعریف کرد و گفت: من به عمار می‌گفتم مراقب خودت باش. منِ مالک به عمار نیاز دارم. بعد سردار درباره مسئولیت پسرم گفت که عمار فرمانده تیپ سیدالشهدا بود و کارهای سخت را به این تیپ محول می‌کردند. من تازه آن موقع فهمیدم که محمدحسین در سوریه مسئولیت داشته که به ایران نمی‌آمد. بعد از این صحبت‌ها با سردار سلیمانی خداحافظی کردیم و سوار هواپیما شدیم.»


شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی» با نام جهادی عمار

حاج قاسم به همسرم گفت: تو نمی‌دانی پسرت کی بود!

شهادت عمار برای حاج قاسم داغ سنگینی بود؛ حاج قاسم هم باید خودش این داغ را تحمل می‌کرد و هم اینکه به خانواده شهید تسلی می‌داد. مادر شهید در این باره بیان می‌کند: «در هواپیما که بودیم، دیدم حاج قاسم کنار همسرم نشسته است و امیرحسین پسر محمدحسین را در آغوش گرفته و با او بازی می‌کند. گاهی هم امیرحسین را بالا و پایین می‌انداخت و می‌گفت: «عمار کوچولو». در همین حین همسرم به حاج قاسم گفت: حاجی، اسمش امیرحسین است! سردار سلیمانی پاسخ داد: چشم‌هایش را ببین مثل چشم‌های عمار است؛ اصلا خود عمار است. بعد حاج قاسم در صحبت‌هایی که با همسرم داشت، به او گفت: تو نمی‌دانی پسرت کی بود! تو چرا عمار را قبل از شهادت نشناختی؟! من همینطور در هواپیما گریه و بی‌تابی می‌کردم. سردار سلیمانی پیش من و عروسم آمد؛ روی زمین زانو زد و شروع به صحبت کرد تا کمی آرام شدیم. سردار سلیمانی گفت: عمار این روزها خیلی خسته بود و ما هر بار که به او می‌گفتیم: عمار جان استراحت کن! می‌گفت: استراحت باشد برای بعد از شهادت! در این مدت به حرف‌های پسرم درباره حاج قاسم فکر می‌کردم. عمار هم این علاقه را به حاج قاسم داشت و به پدرش می‌گفت: حاج قاسم از اولیاء خداست.»

بعد از شهادت عمارِ حاج قاسم، حلب آزاد شد و حاج قاسم دیده بود که تلاش‌های عمار و همرزمانش به ثمر نشسته است. به همین خاطر بعد از آزادسازی حلب سردار سلیمانی می‌گفت: «آزادسازی حلب را مدیون رشادت‌ها و شجاعت‌های عمار هستیم...و الان جای عمار و سردار همدانی و شهدا خالیه..»

حاج قاسم به من گفت: دعا کنید شهید بشوم

بعد از شهادت عمار، حاج قاسم ۲ بار به دیدن خانواده این شهید رفت؛ ضمن اینکه با تماس‌های تلفنی جویای احوال این خانواده بود. مادر شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی»‌ در این باره می‌گوید: «یک بار با ما تماس گرفتند و گفتند که مهمان دارید. من هم وسایل پذیرایی را آماده کردم و دیدم حاج قاسم و سردار حجازی به منزلمان آمدند. بعد از خوشامدگویی من رفتم آشپزخانه. حاج قاسم از پذیرایی گفت: «زحمت نکشید، بیایید بنشینید.» من و دخترم رفتیم و نشستیم. سردار خیلی راحت با ما صحبت می‌کرد. بعد برای ایجاد جوّ خودمانی به من گفت: حاج خانم! حاج آقا اذیتتان نمی‌کند که؟ اگر اذیت می‌کند به من بگویید. گفتم: نه حاجی، خیلی هم خوب هستند! کلی از این موضوع و حرف‌هایی که می‌زدیم خندیدیم.

وقتی مهمان‌ها به منزلمان آمدند، من موبایلم را در اتاق گذاشتم و همراهم نیاوردم؛ از طرفی دلم می‌خواست عکس‌های یادگاری از مهمان‌ها داشته باشم. اما دیدم حاجی دوربین عکاسی آورد، چند تا عکس گرفتیم؛ بعد از عکس گرفتن، حاج قاسم گفت: شما مادر شهید هستید برای شهادت ما هم دعا کنید. گفتم: خداوند مرگ همه ما را شهادت قرار بدهد و حیف است امثال شما در بستر از این دنیا بروند. در این مهمانی نماز جماعت خواندیم. بعد حاج قاسم گفت: اگر یک برادر بخواهد به خواهرش هدیه بدهد، اشکالی دارد؟ گفتم: نه، چه اشکالی؟ بعد حاج قاسم از جیبش ۳ انگشتر درآورد و به من و همسرم و دخترم هدیه داد. وقت خداحافظی رسیده بود. من گفتم: حاج آقا شام پیش ما بمانید! حاج قاسم خندید و گفت: همسرتان که نگفتند شام بیایید، دفعه بعد شام می‌آیم؛ ضمن اینکه موقع رفتن می‌گویید شام بمانید؟! با شوخی و خنده مهمان‌ها رفتند و بعد از آن هم حاج قاسم شهید شدند و قسمت نشد شام به منزل ما بیایند.»


شهید محمدحسین محمدخانی و تنها فرزندش امیرحسین که اکنون ۹ ساله است

عکس‌هایی که در اتاق حاج قاسم ماندگار شد

خیلی از ما عکس صمیمانه‌ای از حاج قاسم و عمار دیده‌ایم. عکسی که حاج قاسم دستش را دور گردن عمار انداخته است. این عکس از جمله عکس‌هایی بوده که حاج قاسم علاقه زیادی به آن داشت و در منزل و محل کار جلوی چشمش بود. مادر شهید درباره این عکس بیان می‌کند: «در آن مهمانی که سردار سلیمانی و سردار حجازی به منزلمان آمده بودند، حاج قاسم درباره عکسی که در آن دستش را دور گردن محمدحسین انداخته بود، گفت: من خیلی این عکس را دوست دارم؛ این عکس را شب قبل از شهادت عمار گرفتیم و من این عکس را قاب کردم و در دفتر کارم و اتاقم گذاشتم. این عکس را جایی گذاشتم که وقتی وارد اتاق می‌شوم، یک بار عمار را ببینم و یک بار هم وقتی خارج می‌شوم ببینمش. صبح روز ۱۳ دی ۹۸ و بعد از شهادت حاج قاسم وقتی به منزل‌ ایشان رفتیم، دنبال عکس حاجی و پسرم می‌گشتم، اما ندیدم. همان شب که حضرت آقا به منزل حاج قاسم رفتند، این دیدار را از تلویزیون پخش کردند و من دیدم عکس عمار، سیدحسن نصرالله، شهید مغنیه و شهید احمد کاظمی در اتاق حاج قاسم است. این عکس هنوز هم در اتاق سردار سلیمانی است. بعداً یکی از محافظان رهبر معظم انقلاب گفت که در اتاق حاج قاسم قفل بود و زمانی که حضرت آقا به منزل سردار سلیمانی رفتند، در آن اتاق را باز کردند.»


پیکر شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی»

زینب سلیمانی: «پدرم گفت عمار جهانی شد»

شهید محمدحسین محمدخانی در ۲۴ محرم به شهادت رسید، اربعین همان سال مادر شهید در جمعی دعوت می‌شود که زینب سلیمانی دختر حاج قاسم هم در آن مراسم بود. وقتی زینب سلیمانی مادر شهید عمار را دید، به او گفت: «پدرم می‌گوید عمار جهانی شده است.»

شهادت حاج قاسم سخت‌تر از شهادت پسرم بود

۱۳ دی ماه ۹۸ و روز شهادت حاج قاسم یکی از تلخ‌ترین روزهای عمر میلیون‌ها ایرانی و حتی آزادیخواهان جهان است. مادر عمار درباره روز شهادت حاج قاسم می‌گوید: «شهادت حاج قاسم سخت‌تر از شهادت عمار بود. بعد از شهادت عمار، حاج قاسم مایه دلگرمی و قوت‌ِ قلب ما بود. پیش خودمان می‌گفتیم اگر محمدحسین نیست، حاج قاسم هست. صبح ۱۳ دی ماه که خبر شهادت حاج قاسم را در تلویزیون اعلام کردند، همسرم ایستاد و با ۲ دست بر سرش زد. گفتم چی شده؟ دیدم تلویزیون خبر شهادت حاج قاسم را زیرنویس کرده است. انگار شهادت محمدحسین برای ما تکرار شد.»

نظر شما