صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

محقق و پژوهشگر معاصر : همیشه به تاریخ عشق داشتم

۱۴۰۲/۱۲/۰۱ - ۲۰:۱۴:۲۶
کد خبر: ۲۰۶۱۶۴۱
فعالیت در عرصه فرهنگ و قلم، یکی از تاثیر گذار ترین و زیباترین  توانایی انسان در بستر رشد و گسترش فرهنگ یک جامعه می تواند باشد. در تاریخ پر افتخار کشورمان، شخصیت های بزرگی در این عرصه تلاش کردند. امروز نیز، قلم بدستان اندیشمندی، با چاپ کتاب و انتشار مقاله در سایت ها و نشریات کشور، این مهم را دنبال می کنند.

به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛  سید کیا دانش میرکهن نویسنده، محقق و پژوهشگر معاصر در گفتگویی بیان کرد: فعالیت در عرصه فرهنگ و قلم، یکی از تاثیر گذار ترین و زیباترین  توانایی انسان در بستر رشد و گسترش فرهنگ یک جامعه می تواند باشد. در تاریخ پر افتخار کشورمان، شخصیت های بزرگی در این عرصه تلاش کردند. امروز نیز، قلم بدستان اندیشمندی، با چاپ کتاب و انتشار مقاله در سایت ها و نشریات کشور، این مهم را دنبال می کنند.

هر نویسنده ای، شاعری، روزنامه نگاری و... به اندازه بضاعت خود می تواند در اعتلای فرهنگ جامعه در زمینه های مختلف مفید باشد. این نویسنده بی ادعای لاهیجانی نیز با انتشار چند کتاب، تلاش کرده تا سهمی در شناساندن تاریخ ایران عزیز و گیلان زیبا داشته باشد.

 «سید کیا دانش میرکهن» در خانواده ای فرهنگی و اهل مطبوعات متولد شد.

سید کیا دانش میرکهن ابتدا شیفته فلسفه بود و حتی به خاطر فلسفه ترک شهر و دیار کرد تا بتواند بیشتر در این عرصه بیاموزد.

بعد از آن تاریخ و زندگی شخصیت های تاریخی او را مسحور خود کردند و سراغ تاریخ رفت. کتاب های «ایران سرزمین همیشه جاوید»، «تاریخ فرجام امپراطوری عظیم ساسانی»،«تاریخ ایران ، عهد سلوکیان و اشکانیان»، «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان» و «تاریخ دیلمستان» محصول قلم او در عرصه تاریخ است.

این محقق و نویسنده گیلانی سالهاست بدون حمایت هیچ ارگانی نوشته هایش را به صورت کتاب چاپ می کند.

در سال 1397 از سوی فرمانداری و  اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان لاهیجان، طی مراسمی از استاد سید کیا دانش میرکهن به عنوان «پژوهشگر نمونه» تجلیل به عمل آمد.

گفت و گوبا سید کیا دانش میرکهن را پیرامون فلسفه، تاریخ، گیلان را در ذیل می خوانید:

 مختصری از بیوگرافی خودتان را بفرمایید.

 سیدکیا دانش میرکهن هستم. متولد ۱۳۴۶، اهل لاهیجان. دوران تحصیل خود را در رشته‌ی اقتصاد اجتماعی در شهر لاهیجان دبیرستان شهید پارسی به اتمام رساندم. بعد از آن چون به فلسفه خیلی علاقه‌مند بودم، مطالعه در زمینه فلسفه را به طور جدی استمرار بخشیدم.

چرا به فلسفه علاقه‌مند شدید؟ آغاز علاقه‌ی شما به فلسفه از چه زمانی بود؟ از دوران دبیرستان بود؟

ـ بله از کتاب فلسفه و منطق دبیرستان بود. بعد در رابطه با اثبات حضرت رب العالمین و معاد خیلی علاقه‌مند بودم. از منظر بنده، فلسفه و منطق، خود یک قسمت مهم متصل به دین است. این مسائلی بود باعث شد سراغ فلسفه بروم و دنبال تالیف کتاب فلسفی باشم.

 کدام شخصیت یا شخصیت‌های فلسفی برای شما جذاب بودند؟

ـ ارسطو، گرچه ارسطو شاگرد افلاطون بود، ولی همیشه در مباحثی علمی که بین‌شان جریان داشته، با هم تضاد داشتند.  با مطالعات مستمر به این نتیجه رسیدم که ارسطو از نظر فلسفی خیلی بالاتر از افلاطون بوده و  همه مسایل را به صورت منطقی در نظر می گرفته است. البته افلاطون مسائلی دیگر را با یک سری  شواهد و آثار که در عرفان ریشه داشته است،  به عنوان فلسفه به حساب آورده ولی ارسطو مباحث فسلفی را به صورت علمی بررسی می کرده است.

 

اینکه به سمت تاریخ گرایش پیدا کردید، چه اتفاقی افتاد؟ چرا یکدفعه مسیر شما از فلسفه به سمت تاریخ رفت؟

-چون به تاریخ خیلی علاقه‌مند بودم، چون تاریخ ما برگرفته و وام گرفته از این آب و خاک است، ما به این مرز و بوم بدهکاریم. کلاً تاریخ هر ملت شناسنامه ی آن ملت است. ما در کل چون در این آب و خاک  زندگی می کنیم باید نسبت به وطن عِرق  داشته باشیم.  وجود ما وام گرفته و بر گرفته از این خاک و از این آب و  از این فضا هست. از نظر فرهنگ و تمدن از همه این‌ها می توان بهره گرفت و در زندگی به کار بست.

آغاز گرایش شما به  تاریخ از چه زمانی بوده است؟

همیشه به تاریخ عشق داشتم. در سفری که به شیراز رفته بودم  و از تخت جمشید، نقش رستم، پاسارگاد و… بازدید کردم، یادم می آید وقتی که این آثار را دیدم گریه امانم نمی‌داد! این بناها و آثار عظمت ملت پارس را نشان می داد، کاملا غمگین گشتم!

 پس از آن دوره علاقه ی من به تاریخ خیلی تشدید شد. بنابراین تصمیم گرفتم که همجوار تاریخ هخامنش باشم. همیشه هم دوست دارم وقتی از نظر علمی روی چیزی کار می کنم اول و آخرش را در نظر بگیرم. سعی کردم کارم را از این نقطه شروع کنم که قبل از اقوام هخامنش چه اقوام و قبایلی در ایران زندگی می کردند؟

از قوم ماد و قوم آشور و قوم کسبی  را بررسی کردم بعد از آن هم تا دوره ی صفویه. همچنین آثار و ابنیه  تاریخی و موزه های مختلف را مورد بررسی قرار دادم. موزه اصفهان و موزه شیراز در موزه های مختلف، آثار باستانی و صنعتی را مفصل بررسی کردم. صنعت شیشه گری، سفال گری و…  وقتی این‌ها را با چشم خودم در موزه ها دیدم و با مطالعاتی که روی تاریخ داشتم، متحیر شدم. آثار ابنیه های مختلفی در سرتاسر ایران وجود دارد هرامکنه ای که بروید حتی اماکن مذهبی ، باز آثار فرهنگ و تمدن ایرانی جلوه گر است.  از سال ۷۵ مطالعه ی خود را وسعت بیشتری بخشیدم.

 اولین کتاب‌تان در تاریخ عنوانش چه بود؟

ـ اولین کتاب تاریخی بنده تحت عنوان «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان گیلان خاوری بیه پیش» است. شرایط به گونه ای پیش رفته بود که از طرف شورای شهر می خواستند شخصی بومی لاهیجان که توانایی و دانش نوشتن تاریخ این شهر را داشته باشد، کتابی تالیف نماید. رئیس شورای شهر وقت لاهیجان قول حمایت مادی و معنوی را جهت تدوین و تالیف اثری در خصوص شهر لاهیجان مطرح کرد. سال ۹۴ بود که به جد با تحقیقات وسیعی که انجام دادم، کتاب تاریخ شهر لاهیجان را در300 صفحه تألیف کردم.

آیا حمایت های شورای شهر در عمل اجرا شد؟

ـ متاسفانه نه چنین حمایتی صورت نگرفت.

یعنی گفتند و رفتند و کتاب را شما با هزینه‌ی خودتان چاپ کردید؟

ـ بله با هزینه شخصی آن کتاب را چاپ کردم.

 کتاب در مورد لاهیجان زیاد است. از افرادی که به گیلان پرداختند مثل رابینو، کتاب مهم دیگری مثل «آستارا تا اَستر آباد» دکتر منوچهر ستوده که به لاهیجان هم پرداخته است. تاریخ سه جلدی گیلان  ابراهیم اصلاح‌عربانی که به لاهیجان هم پرداخته شد، «پیشینه‌ی تاریخی لاهیجان» تالیف محمد علی قربانی. سیدنوری کنار‌سری هم کتابی دارد به نام «نگاهی به لاهیجان» و کتاب‌هایی که در خاطرم نیست، شما به کدام وجه تاریخی لاهیجان توجه داشتید که متفاوت از کتاب‌های دیگر است؟

ـ به نظر بنده در مباحث تاریخی تا انسان در منطقه‌ای که زندگی می‌کند اسم اصلی آن را نداند اقوام آن را نشناسد و از ساکنین اولیه آن مطلع نباشد، نمی‌تواند در رابطه‌ی آن نظر بدهند و کتاب بنویسد.  اسناد زیادی هست که از پادشاهانی صحبت شده که وقتی ما آن پادشاه را نشناسیم نمی‌توانیم در مورد آن قوم چیزی بنویسیم. بنده سعی کردم کتاب‌ اَوِستا را در رابطه با زرتشت مورد بررسی قرار دهم.

به نظر بنده هر پیغامبری که در نقطه از جهان می زیسته است، از تاریخ و جغرافیای آن منطقه هم صحبت کرده است. صحبت از  حوادث و پیکارهای مختلفی که پیش می‌آمد، در رابطه با منطقه‌ی گیلان نیز به همین شکل است. در بیشتر آثار از «وُرنا» و «وارنا» و اینها صحبت می‌کنند. مثلاً در خود اَوستا از منطقه‌ا‌ی به نام «وَرنه» صحبت شده است. بنده سعی کردم به جمع بندی و مستندسازی این مطالب بپردازم.

 کدام منطقه را «وَرینَه» می‌گویند ؟

ـ گیلان را  وَرینَه می‌گویند. وَرینَه یعنی جایی که همیشه باران می‌بارد، به زبان محلی وارنَه می‌گویند. وَرینَه زبان اصلی است.

در دوره‌ی زرتشت نیز  اَشو زرتشت، در کتاب اَوستا از این منطقه به نام وَرینَه یاد کرده است. یک مورخ یونانی به نام «پلوتارک» تقریباً ۲۴۰۰ سال پیش به مناطق گیلان سفر داشته است، سیری که در این مناطق داشت نوشته است که گیلان منطقه‌ای است که همیشه اَبر در آسمان دیده می‌شود و همیشه در حال باریدن باران است.

اسم گیلان محرز است. در این منطقه ملیت گیل در هر منطقه‌ای می‌رفتند کامل شناخته شده بودند، چرا؟ گِل، گِلای؛ یعنی سرتاپایشان گل آلود بوده است.

*به علت باراندگی همیشه گِل و لای بوده است.

ـ بله. حتی بدن‌شان، لباس‌شان هم گل آلود بوده است. مردم را می‌گفتند مردم گیل. مردمی که حتی لباس‌شان هم گِل دارد.

چه قومی در منطقه گیلان می زیستند؟

– بزرگترین قومی که این‌جا می‌زیستند و در نواحیِ دریای کاسپین سکونت داشتند، قوم کاسی بودند که قدمت خیلی بالایی داشتند. قومی بودند که نینوا را فتح کردند! همچنین اولین گروهی بودند که فتوحات‌شان را در سنگ نگاره‌ها حک نمودند. در منطقه‌ی نینوا که امروز ما می‌گوییم کربلا؛ قوم کاسی بودنده اند.

 یعنی کاسی‌ها از این‌جا رفتند عراق امروز و نینوا را فتح کردند؟

ـ بله آن‌جا را فتح کردند، قوم خیلی مقتدری بودند. در این منطقه قوم آشور نیز سکونت داشته است. پادشاه آنان  در منطقه‌ی جلگه‌ای حکم می رانده است. نام این پادشاه «پیزودو اینشیوشیناک» بوده است. منطقه‌ی کوهپایه ای این  منطقه‌ را  کادوس می‌گفتند. دکتر منوچهر ستوده هم در رابطه‌ی کادوس کتاب نوشته است. حتی رابینو هم درباره‌ی‌ کادوس مطالبی نوشته است. تا کسی معانی کلمات و منطق حاکم بر حوادث تاریخی را نداند نمی تواند به دیدی جامع برسد. بنده سعی کردم از نظر اَوستا و کتاب‌های زرتشتی به فهم کادوس برسم.

«کادوس» معنی اش در واقع خانه ای است که کدبانویی دارد. آن منطقه چون کوچک بوده است به آن  “کِد” می گفتند! حاکم آن خانمی است که به آن کِدبانو می گفتند. حاکم یک روستا را نیز «کد خدا» می خواندند. «کاد» جمع کِد است می‌شود یک ایالت. «دوس» از دژ می‌آید، دژبان، جنگجو، پس معنیش می شود ، جنگجویان یک ایالت.

بعد بیِه پیش را خیلی ها مثلاً معنایش را نتوانسته اند خوب تشخیص بدهند. بعضیها می‌گفتند بیِه معنایش آب است. ولی طبق تحقیقات بنده که در کتاب آورده ام ، بیِه همان دریچه است گاه بیِه، بیِه گاه از نظر زبان ما محلی می‌گویند بیِه گاه. گاه یعنی زمان، پگاه، به گاهِ بامداد، به گاهِ پسین. گاه یعنی زمان و بیِه یعنی دریچه‌، دریچه‌ی زمان که این آب سپید رود را به دو قسمت کرده بودند. قسمت شرق را می‌گفتند پیش و سمت غرب را می‌گفتند پَس. مرکز شرق ، لاهیجان بوده است که  بیِه پیش می گفتند.

غرب نیز فومن بود و فومنات، تا ماسوله و مناطق آن «بیِه گاه». قومی که این منطقه زندگی می‌کردند، در واقع در کوهپایه‌ی کادوس، که  جلگه ای بوده است، کاسی، کَسپی بودند. قوم دیگری هم در منطقه‌ی دیلمستان زندگی می‌کردند، نام این قوم «دُربیک» بوده است. دُربیک که حالا درفک می‌گویند برگرفته از دُربیک است.

قوم بعدی  مقتدری نیز در منطقه‌ی رودبار زندگی می‌کردند. قوم «آمارد» آمار دهی. که امروزه به آن منطقه می‌گویند «آمارلو» که جایگاه قوم آمارد بوده است. این قوم هم دارای پیشینه‌ی خیلی قدیمی‌ هستند. هیچ بیگانه‌ای نتوانست منطقه‌ی گیلان را فتح کند. به‌خاطر وجود اقوام دُربیک و کاسی و…

 شما یک کتاب دیگری در مورد تاریخ دیلمستان دارید، درباره‌ی این کتاب بگویید.

ـ دیلمان مثل شهر لاهیجان گمنام است. دیلمان کمتر مورد توجه اهالی قلم بود و کمتر در باره تاریخ و فتوحات این منطقه کتابی نوشته است. من در سفرهایی که به مناطق تاریخی دیلمستان داشتم و گستردگی ابنیه و فرهنگ غنی این منطقه را دیدم، باعث شد شیفته این فرهنگ و تمدن شوم. با مشاهده و پژوهش در این مناطق، اقتدار اقوامی که آن‌جا زندگی می‌کردند کاملا آشکار بود. کتاب دیلمستان را تالیف نمودم و شهریارانی که نامشان به گوش خیلی‌ها نخورده بود را، در این کتاب آوردم.

مثل «شدّادیان»،«آل بویه»، «آل زیار»، «وهسودان»، «امیرمملان»،«دیسم» و... تازه  این صاحب نامان افرادی بودند بعد از حمله اعراب به ایران به دستور عمربن خطاب، نامشان در تاریخ آمده است. سردار سپاه خلیفه دوم، سعدِ اَبی وقاص بود، بعد از فتوحاتی که داشته است مقادیر بسیاری طلا و جواهر از ایران بردند.

آل بویه فردی بود از منطقه دیلمستان و اقتداری پیدا کرده بود. او توانست عراق را فتح کند و خلیفه عباسی، المستکفی بالله عباسی را از مسند خلافت به زیر بکشد. در تاریخ داریم که حتی وزیرش در نبود او چشمان خلیفه را میل کشید. آل بویه توانست دوباره به‌خاطر مالیات تمامی غنایمی که از ایران رفته بود را مجدداً به این کشور برگرداند.

اقتدار دیلمستان در آن دوره بسیار بالا بوده است. البته دیلمستان که ما می گوییم یعنی کل مناطق گیل و دیلم، گیل و دیلم مثل دو تا برادرند. سرزمینی یکپارچه و همواره یک دست گیلان و دیلمان که کاملا باهم و در هم تنیده شده اند و جدا ناشدنی هستند.

این کتاب با حمایت مرکز یا سازمان چاپ شد؟

ـ خیر، هیچ‌گونه حمایتی صورت نگرفته است. حتی بعد از چاپ اول هم هیچ بسته‌ی حمایتی در جهت چاپ کتاب نشد.در نهایت این بنده بودم که پس از مراحل تالیف و در چاپ اول چندین جلد تقدیم به نهاد ها و سازمان های مربوطه داشتم!

 در حال حاضر کتاب تازه ای در حال نگاشتن ندارید؟

ـ یک سری قبایل هستند کاملاً گمنامند. برای ما که ایرانی هستیم اصلاً شناخته شده نیستند. درحال کار کردن روی این‌ها هستم؛ اسناد من هم بیشتر از آرشیو کمبریج لندن است. این اسناد بیشتر شامل سنگ نگاره و الواح مختلف است.این اسناد به لحاظ باستان شناسی سندیت داشته مورد قبول است. از آن ها بهره برداری نمودم.این اسناد  متعلق به قبایل مختلفی در شمال ایران است. مناطق گیلان، طبرستان، مازندران و به اصطلاح تیپورستان [زمان قدیم می گفتند طبرستان که یعنی تیپورستان که بعد از ورود عرب «پ» برداشته شد]. در حال حاضر در حال تالیف تاریخ آن قبایل هستم. این قبایل به قوم آشور معروف بودند.این اقوام حتی قبل از ماد، آریایی و هخامنشی که در ایران می زیستند .

 

انتهای پیام/

 

نظر شما