صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

بیم‌ها و امیدهای بریکس

۱۴۰۳/۰۸/۱۳ - ۱۵:۳۷:۴۳
کد خبر: ۲۱۵۷۶۸۸
کارشناس مسایل بین الملل در تحلیلی با عنوان« بیم‌ها و امیدهای بریکس» نوشت که واجب است به‌دور از ساده‌انگاری‌های خطرناک، و البته منفی‌نگری‌های امیدکُش، چالش‌های فراوان پیش روی بریکس را که بخشی برون‌زا و بخشی درون‌زا هستند پیش‌بینی و واکاوی کنند.

به گزارش خبرگزاری برنا، علی ابوطالبی ، کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی با عنوان «بیم‌ها و امیدهای بریکس»که در اختیار خبرگزاری برنا قرار گرفت، نوشت: شانزدهمین اجلاس سران بریکس در قازان روسیه (طی روزهای ۲۲ تا ۲۴ اکتبر ۲۰۲۴) در شرایطی برگزار شد که بیش از یک سال از نسل‌کشی فلسطینیان به دست رژیم اشغالگر صهیونی می‌گذرد و این رژیم همچنان و نه‌فقط در اراضی اشغالی، که در لبنان نیز به کشتار مردم غیرنظامی و ویران‌کردن مناطق مسکونی مشغول است.

در این مدت نه «ابراز نگرانی»های دیپلمات‌های غرب و شرق عالم موجب توقف یا دست‌کم کاهش شدت و حدّت این جنایات شده و نه «دعوت به خویشتن‌داری» سران روسیه و چین، دو قدرت نظامی و اقتصادی جهان، و از بنیان‌گذاران بریکس، کوچک‌ترین تأثیری در تضعیف ماشین کشتار اسرائيل داشته است. از میان اعضای اولیۀ بریکس، فقط افریقای جنوبی بود که با ابتکارعمل تشکیل پرونده در دیوان بین‌المللی دادگستری علیه اسرائیل به جرم ارتکاب جنایت جنگی و نسل‌کشی، یک اقدام سیاسی معنادار صورت داد و برخی کشورهای جنوب جهانی را هم با خود همراه کرد.

در چنین وضعیتی، بسیاری از تحلیلگران برگزاری اجلاس سران بریکس را فرصتی برای پیشبرد پروژﮤ «دلارزدایی» و درنتیجه به‌خطرانداختن سروری دلار آمریکا بر اقتصاد جهان ارزیابی میکردند، پروژه‌ای که درصورت توفیق می‌تواند یک گام بزرگ به‌سوی تحقق جهان چندقطبی باشد. گسترش بریکس در قالب «بریکس پلاس» و عضویت کشورهایی مانند ایران و مصر از ابتدای سال جاری میلادی این خوش‌بینی را نزد تحلیلگران یادشده تقویت کرده بود که اجلاس قازان می‌تواند نقطه‌عطفی در نقش‌آفرینی بریکس به‌عنوان یک اتحادیۀ تجاری نیرومند و فراگیرمبتنی بر چندجانبه‌گرایی به‌شمار آید.

اما یک رخداد نامنتظر سبب شد ابروها به نشانۀ تردید بالا رود: برزیل با عضویت ونزوئلا مخالفت کرد. این تصمیم دولت برزیل به‌ویژه از این لحاظ موجب شگفتی بسیاری ازصاحب‌نظران شد که توقع می‌رفت دولت برزیل به ریاست لولا داسیلوا مشتاق پیوستن ونزوئلا به‌عنوان یکی از کشورهای پیشرو در مقاومت ضدامپریالیستی باشد.

اما چرا برزیل چنین موضعی اتخاذ کرد؟ پاسخ‌دادن به این پرسش برای تحلیل‌های آتی دربار ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل بریکس، و همچنین پرداختن به بیم‌ها و امیدهایی که کشورهای جنوب جهانی در مسیر توسعه و پیشرفت با آن مواجه خواهند بود، سودمند است.

مخالفت با عضویت ونزوئلا: استثنا یا خصلت‌ نما؟

با این‌که ناهمگونی سیاسی و ایدئولوژیک در میان کشورهای بریکس از ابتدا بارز و عیان بود، این امیدواری وجود داشت که اهداف مشترک مانند ایجاد نظام‌های پرداخت جایگزین و تغییر نظم دلارمحور حاکم بر تجارت بین‌الملل سبب شود این اتحادیه علی‌رغم این ناهمگونی‌ها به سوی هدف خود که استقلال نظام مالی بین‌المللی از دلار آمریکا و«گذار از نظم تک‌قطبی به نظم چندقطبی» عنوان شده است، گام بردارد. هرچند نمی‌توان گام‌های شایان توجه بریکس در مسیر تحقق این اهداف را نادیده گرفت، نباید ساده‌لوحانه گمان کرد تعارضاتی نظیر مخالفت برزیل با عضویت ونزوئلا «یک استثنای نادر» است و احتمال جدیِ رخ‌دادن موارد مشابه در آینده که بنیان نظری اتحادیۀ بریکس را متزلزل می‌کند وجود ندارد. از این‌رو، تحلیل چرایی تصمیم دولت برزیل اهمیتی فراتر از فهم تحولات جاری منطقۀ آمریکای لاتین می‌یابد.

مبنای تحلیل‌ها دربار دلایل مخالفت برزیل باعضویت ونزوئلا در بریکس را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:

۱. نفوذ عوامل امپریالیسم: رئیس‌جمهور ونزوئلا در برنامۀ تلویزیونی با مادورو ضمن انتقاد شدید از تصمیم برزیل و تشبیه آن به «خنجرزدن از پشت»، به چند نکته اشاره کرد که فرضیۀ تأثیر عوامل نفوذی ایالات متحده در تصمیم دستگاه سیاست خارجی برزیل را تقویت می‌کند. مادورو ضمن اشاره به این‌که معاون وی دلسی رودریگس و وزیر امور خارجه ایبان خیل، پیش‌تر در گفت‌وگو با مقامات برزیلی اطمینان یافته بودند که رأی برزیل به عضویت کشورشان مثبت خواهد بود، تصریح کرد مائورو ویه‌را وزیر امور خارجۀ برزیل نیز شخصاً به او گفته است برزیل تقاضای عضویت ونزوئلا را وتو نخواهد کرد. مادورو با انتقاد از «استمرار سیاست دولت فاشیستی بولسونارو در دولت کنونی» ضمن اشاره به کودتای ۱۹۶۴ علیه ژوائو گولارت، رئیس‌جمهور مترقی برزیل، نقل قولی از فیدل کاسترو رهبر فقید انقلاب کوبا را مبنای قضاوت خود قرار داد: «برزیل تنها کشور در جهان است که توسط یک ساختمان اداره می‌شود.» اشارفیدل به کاخ ایتاماراتی، ساختمان محل استقرار وزارت امور خارجۀ برزیل بود، ساختمانی که نامش مجازاً مترداف با دستگاه سیاست خارجی برزیل به‌کار می‌رود و هنوز هم محل تجمع دست‌پروردگان و حافظان منافع امپریالیسم است.

۲. ملاحظات ژئوپلتیکی: دومین دسته از تحلیل‌ها عمدتاً ملاحظات و ترجیحات ژئوپلتیک برزیل، فارغ از گرایش سیاسی دولت مستقر را مبنای مخالفت برزیل با عضویت ونزوئلا عنوان می‌کنند و بر این ادعا استوارند که برزیل، با توجه به نقشی که برای خود به‌عنوان «رهبری جنوب جهانی» و «میانجی میان قطب امپریالیستی و قطب در حال ظهور» تعریف کرده، مایل نیست به یک رقیب بالقو منطقه‌ای پروبال دهد و با تقویت موقعیت سیاسی و اقتصادی و ژئوپلتیکی ونزوئلا، جایگاه خود را تضعیف کند. برزیل به‌ویژه از ابتدای قرن کنونی و به‌طور مشخص پس از پیروزی لولا داسیلوا در انتخابات ۲۰۰۲، در تلاش است با ارتقای جایگاه بین‌المللی خود، هم از طریق افزایش قدرت اقتصادی و هم با توسل به رویکرد میانجیگرانه در مواقع بروز بحران یا تشدید اصطکاک‌های بین‌المللی، به‌نوعی نقش میانجی محترم و معتبر در جنوب جهانی را ایفا کند. حتی شاید بتوان یکی از انگیزه‌های اصلی برزیل برای تشکیل بریکس را همین راهبرد دانست. هرچند در دولت بولسونارو این رویکرد «متعادل» بعضاً زیر پا گذاشته شد و در پی برخی تنش‌های سیاسی در روابط این کشور با چین و ونزوئلا، برزیل به‌نوعی کاملاً در اردوی ایالات متحده قرار گرفت، مناسبات اقتصادی با کشورهایی نظیر چین و ایرانچندان تحت تأثیر قرار نگرفت؛ و از سویی، در مواردی مانند رأی ممتنع برزیل به قطعنامۀسازمان ملل علیه روسیه، تلاش شد همچنان رویکرد «توازن‌بخش» حفظ شود. در دولت جدید لولا نیز، فراخواندن سفیر از اراضی اشغالی، همکاری دیپلماتیک با جمهوری خلق چین به‌منظور ارائۀ نقشۀ راهی برای پایان جنگ اوکراین، یا برعهده‌گرفتن نقش حافظ منافع آرژانتین و پرو در کاراکاس پس از تیرگی مناسبات این کشورها با ونزوئلا را باید در همین راستا ارزیابی کرد؛ هرچند که رویکرد مداخله‌جویانۀ برزیل درخصوص انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری ونزوئلا کاملاً همسو بافشارهای واشنگتن بر کاراکاس بود.

۳. توازن قوای داخلی: سومین دسته از تحلیل‌ها برای تبیین دلایل تصمیم برزیل، مبتنی بر ارزیابی از توازن قوا در برزیل است. مرور انتخابات ۲۰۲۲ که با پیروزی لولا و حزب کارگران به پایان رسید نشان می‌دهد برتری این حزب در سپهر سیاسی برزیل شکننده، و موقعیت حزب در مقایسه با انتخابات ۲۰۱۴ که منجر به پیروزی دیلما روسف شد، متزلزل است. درواقع، این وضعیت نشانۀ پیشروی جنبش نوفاشیستی در برزیل به رهبری ژائیر بولسونارو است که علی‌رغم شکست در برابر لولا، همچنان بازیگر مهم عرصۀ سیاست در برزیل به‌شمار می‌آید و بازتاب آن را در انتخابات اخیر شهرداری‌ها شاهد بودیم: اغلب پیروزی‌های نامزدهای چپ‌گرا میلیمتریبود؛ درحالی‌که راست‌گرایان به‌ویژه در شهرهای بزرگ مانند سائوپائولو با برترینسبتاً قاطع (مثلاً ۶۰ به ۴۰) صاحب کرسی شهرداری شدند.

نظرسنجی‌ها در برزیل نشان می‌دهد یک‌سوم مردم، صرف‌نظر از خاستگاه طبقاتی‌شان، به جریانات راست‌گرا تعلق خاطر دارند، یک‌سوم خود را ‌«میانه‌رو» ارزیابی می‌کنند و فقط یک‌چهارم مردم خود را ذیل گرایش سیاسی «چپ» تعریف می‌کنند. این امر به‌خوبی روشن می‌سازد چرا حزب کارگران نتوانسته (و تا زمانی که موازنۀ قدرت چنین باشد نخواهد توانست) بدون ائتلاف با بخش‌هایی از راست میانه، دولت تشکیل دهد. ضرورت ائتلاف با راست میانه هرچند پیشبرد برخی طرح‌وبرنامه‌های عدالت‌خواهانه را ممکن ساخته، در برخی بزنگاه‌ها نظیر کودتای پارلمانیقضائی علیه روسف، شمشیر دولبه‌ای بوده که علیه حزب کارگران عمل کرده است. از یاد نبریم که در پی کودتا علیه روسف، معاون وی میشل تمر از حزب راست میانۀ «جنبش دموکراتیک» بود که قدرت را در دست گرفت و با کمال میل و مسرت، پروژ نوفاشیستیعدالت‌زدایی را پیش برد و سپس پرچم را به دست بولسونارو داد.

به این تفاصیل باید ضعف‌های نظری و تشکیلاتی حزب کارگران به‌عنوان بزرگ‌ترین حزب چپ‌گرای برزیل را هم اضافه کرد که در قالب یک «تشکل فراگیر» کوشیده طیف وسیعی از نیروهای ترقی‌خواه و «چپ» را سازمان دهد و هرچند در طول حاکمیت خود دستاوردهای انکارناپذیری در زمینۀ بهبود وضعیت زحمتکشان داشته، به دلایلی که در ادامه به‌اختصار ذکر خواهد شد، بعضاً هم تصمیمات نادرست اثرگذار اتخاذ کرده و هم مجبور به مصالحۀ غیرضروری شده است.

راهبرد سیاسی حزب کارگران از پیش از نخستین پیروزی لولا در انتخابات ریاست‌جمهوری، که از آن به «راهبرد دموکراتیک خلقی» یاد می‌شود، بر ترکیب دو تاکتیک استوار بود: تثبیت قدرت سیاسی از طریق تصرف دموکراتیک نهادهای قدرت در سطوح محلی (شهرداری‌ها)، ایالتی، و فدرال؛ و نیز بسیج سیاسی طبقۀ کارگر از طریق کنش‌های میدانی به‌منظور پیشبرد مبارزتوده‌ای نظیر سازماندهی اعتصابات، تشکیل شوراهای کارگری، و راهبری جنبش دهقانان بی‌زمین. به‌تدریج، تثبیت قدرت سیاسی که قرار بود صرفاً «تاکتیک» باشد، به «استراتژی» تبدیل شد و سازماندهی توده‌ای به محاق رفت. از سوی دیگر، خلط دو مقولۀ «کار سیاسی» و «کار نهادی» سبب شد حزب در مواردی نتواند تمایز میان «دولت» و «ابزار سازمانی طبقۀ کارگر» را تشخیص دهد. این امر در بلندمدت به کم‌رنگ‌شدن گرایش‌های ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی و رشد فرصت‌طلبی، قدرت‌طلبی، و تجدیدنظرطلبی در صفوف حزب انجامیده است.

از سوی دیگر، حزب در چندین مورد خطر رشد نوفاشیسم و نفوذ ایدئولوژیک آن، هم در کف جامعه و هم در «نخبگان سیاسی» را نادیده یا دست‌کم گرفت که نتایجش در کودتای قضائی علیه روسف، پرونده‌سازی علیه لولا و سپس بازداشت وی، و درنهایت پیروزی بولسونارو در سال ۲۰۱۸ نمود یافت. درعین‌حال، فقدان چابکیِ ایدئولوژیک برای روبه‌روشدن با تحولات فزایند جامعه، به‌عنوان مثال تغییراتی که اقتصاد موسوم به «اقتصاد گیگ» و ظهور انبوه بی‌ثبات‌کاران در جامعه پدید آورده، باعثسردرگمی و اتخاذ تصمیمات نادرست یا نابهنگام شده است. مجموع این عوامل سبب شده سیاست خارجی دولت لولا در مواقعی وضعیت «الاکلنگی» پیدا کند.

جمع‌بندی

نگارنده بر این باور است که «توازن قوا در برزیل» عامل اصلی رأی منفی برزیل به عضویت ونزوئلا در بریکس بوده و دو عامل دیگر، یعنی نفوذ عوامل امپریالیسم در حکومت برزیل و به‌ویژه در دستگاه سیاست خارجی این کشور، و نیز ملاحظات ژئوپلتیکی برخلافروند همگرایی منطقه‌ای، خود تابعی از توازن قوا و ضعف‌های تاکتیکی و نظری حزب کارگران محسوب می‌شود.

بر این پایه، بر تمام تحلیلگرانی که تقویت چندجانبه‌گرایی در نظام بین‌الملل و تغییر نظم مالی تحمیل‌شده توسط نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را شرط لازمِ به‌بارنشستن امیدها برای ایجاد جهانی عادلانه می‌دانند، واجب است به‌دور از ساده‌انگاری‌های خطرناک، و البته منفی‌نگری‌های امیدکُش، چالش‌های فراوان پیش روی بریکس را که بخشی برون‌زا و بخشی درون‌زا هستند پیش‌بینی و واکاویکنند.

تنها دراین‌صورت است که می‌توان تصویری واقع‌نما از جهان کنونی و جهانی که نیروهای مترقی می‌کوشند بسازند به دست داد.

انتهای پیام 

نظر شما