به گزارش خبرگزاری برنا،در آغاز این جلسه اکبری توضیحاتی مقدماتی درباره فعالیتها و اهمیت استاد صفینژاد در حوزه پژوهش ارائه کرد، در ادامه این برنامه ناهید دلآگاه درباره تولید این فیلم گفت: امیدوارم از این فیلم شصتوهشت دقیقهیی لذت برده باشید و توانسته باشیم یکی از مفاخر کشورمان را به درستی به شما معرفی کرده باشیم.امیدوارم تماشای این فیلم مثل رفتن به دانشگاه باشد، یعنی مرحله اول شناخت این افتخار کشورمان باشد و سعی کنیم از کتابهایشان، مطالبشان، مصاحبتشان، خندیدنشان و گریهکردنشان که همه برای ما لذتبخش بود در طول کار، شما هم بهرهمند بشوید. آقای مشیری استاد من و یکی از بهترین کارگردانهایی هستند که تا امروز با آن کار کردم. اگر ایشان صد بار دیگر هم به من فرصت همکاری بدهند، استقبال میکنم. ایشان در ساخت مستند پرتره بسیار حرفهیی هستند و مفاخر زیادی را میشناسند که شاید هنوز از آنها بیخبریم یا در حد یک اسم و یادداشت برای ما آشنایند. از ایشان تشکر می کنم، چون با ساخت این فیلم باعث یک آبرومندی مجدد برای من شدند.
همچنین مهرداد فراهانی درباره این فیلم گفت: این فیلم درباره مردی است که در عرصه جغرافیا و مردمشناسی، نمرهشان نه ده تمام، که صد تمام است. من چند سال پیش در مورد یکی دیگر از کارهای آقای مشیری به نام «عشق دردانه است» که درباره زندهیاد دکتر شهیدی ساخته شده بود، یادداشتی نوشتم و تیتر مطلب این بود که «در حکایت نود و صد» و ارجاعی بود به این شعر معروف که «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». ما در ساخت مستند پرتره یا مستند چهرهنگار دو شیوه داریم. یک نوع قصد فیلمساز ثبت و ضبط به یک شیوه دایرهالمعارفی است که آن چهره ماندگار علمی را از طریق پژوهشها و کتابها و تالیفات و مباحث علمیشان در فیلم مرور کنیم اما در شیوهیی که آقای مشیری کار میکنند، این شیوه را فیلم به فیلم ارتقا دادند و الگوسازی کردند، مثل فیلم «عشق...» یا همین فیلم «زندهام...». ایشان در فیلمسازی خود پیش از اینکه بخواهند همان اطلاعاتی را به تماشاگر عرضه کنند که در اینترنت یا مجلات پیدا میشود، سعی میکنند لحظات و نمودهایی از زندگی آن چهره فیلم به ما نشان بدهند که ما در منابع مکتوب و مصاحبهها پیدا نمیکنیم. اگر به تاریخ سینمای مستند ما ارجاعی بدهیم، ما در شیوه مستندسازی آقای مشیری که الان حدود بیست سال است فیلم مستند می سازند، از یک جایی به بعد ما بیشتر زندگی را شاهد هستیم. اینجا یک نقل قولی می کنم از آقای انتظامی که مستندی هم درباره ایشان ساخته شده بود. ایشان با بیان طناز خودشان یک جمله زیبا گفته بودند «من همیشه از مستند پرتره همیشه فراری بودم و تمایل نداشتم، چون فکر می کردم در این فیلم ها یکسری آدم انگار استشهاد محلی جمعآوری میکنند». خب تا یک زمانی هم رسم بر این بود که افرادی در فیلم در مدح و منقبت سوژه صحبت می کردند. یعنی حرکت در فیلم ها نبود. وقتی می گوییم حرکت نبود، یعنی سینما نبود و سینما یعنی تصویر متحرک، ولی ما در این فیلم مدام حرکت می بینیم. افرادی مدام پیش آقای دکتر میآیند. ما بخش هایی از زندگی خصوصی ایشان را می بینیم. از رفتن نزد دندانپزشک و قرصخوردن تا شامخوردن و رفتن به بازار و سرزدن به محله قدیمی و دیدار خانوادگی که همه این موارد به فیلم زندگی و طراوت و حرکت می دهد. نکتهیی که وجود دارد و اساساً زیبایی فیلم به همین است، آنست که ما با مستند مواجهییم و نباید از واقعگرایی دور بشویم. باید بدانیم که تمام این موقعیتها، طبیعی و بداهه و خودانگیخته زندگی استاد هستند. یعنی ما می بینیم که آقای پیری اردکانی نزد ایشان می آیند و ما علاوه بر اینکه خانواده استاد را شناختیم، آقای اردکانی را هم میشناسیم، یا آقای مشیری از فیلمهای دیگرشان که تاکید روی زنده کردن دارند، فیلم «هزارداستان» است که به زندگی استاد امیرجاهد (تصنیفساز مشهور دوره پهلوی) میپردازد، خب ایشان چند دهه است که فوت کردهاند و سخت است فیلم ساختن درباره کسی که سوژه اصلی در اختیار ما نیست اما کاری که اینجا میکنند تا آن دو اصل یعنی حرکت و زندهبودن به وجود بیاید، ایده موتیفوار جستوجو در کتابفروشی را داشتیم که مثل یک نخ تسبیح در کار تنیده شده برای ادامه دادن قصه.
فراهانی ادامه داد: آقای مشیری در فیلم هزارداستان، تصنیف معروف «هزارداستان به چمن...» را کعه شاید نقطه اوج کار مرحوم امیرجاهد باشد، تمرین و ضبط این قطعه را به رهبری ارکستر استاد فخرالدینی تبدیل کردهاند به یک خط موتیف داستانی یا وقتی آقای داریوش طلایی در فیلم صحبت میکند، ایشان را در حال نواختن یکی از قطعههای زندهیاد امیرجاهد میبینیم. در این فیلم هم، ما آن موتیف را داشتیم؛ از سکانس کتابفروشی بگیرید تا خود سکانس قنات که یک سکانس کلیدی است و اگر این سکانس نبود، ما با یک تحقیر مصورشده مواجه بودیم. یعنی صرفاً فقط کار و کتابهای آقای دکتر را میدیدیم، ولی وقتی میبینیم ایشان به اردکان سفر میکنند و با آن دقت از مقنیها سوالات بسیار ریز و دقیقی میپرسند، دقت ایشان را به ما نشان میدهد. شعاری که در ادبیات نمایشی بود، همیشه این بود که «نشان بده، تعریف نکن»! وقتی تعریف میکنید دیگر با فیلم یا درام روبهرو نیستیم، یا آن احترامی که به آن پیرمرد مقنی میگذارند، بدون کمترین تظاهر و تکلف.
مشیری در بخش دیگر این مراسم به عوامل اجرایی تولید این فیلم اشاره کرد و گفت: در درجه اول، آقای علیرضا تحویلداری (تدوینگر فیلم)، یکی از ستونهای این اثر بودند که من فکر می کنم اگر محدودیت های زمانی نداشتیم، از ایشان دعوت می کردم به جمع ما بپیوندند و سخن بگویند. اگر دلسوزیهای ایشان نبود، این کار به انجام نمی رسید. چون به هر حال مسائل دلسردکننده که در اغلب کارهای تولیدی پیش میآید، ما هم داشتیم اما ایشان به چنان علاقهیی کار را دنبال میکردند که در من ایجاد انگیزه می کرد و من به نوبه خودم از آقای تحویلداری تشکر میکنم. همچنین آقای حمید داداشی تصویربردار ما که جوانی بسیار باجسارت بود و در فیلم دیدید که استاد به ایشان خط و ربطی داد و او رفت داخل چاه قنات. به تنهایی حدود هفتاد متر رفت پایین و آنجا همه کارها را انجام داد که حاصل کارش را دیدید. آقای یدالله نجفی هم که چهره شناختهشده صدابرداری ایران هستند و به ما افتخار همکاری در این فیلم دادند. در تیم صدا، یک زوج بسیار کوشا شامل آرش اسحاقی و طلا آزادروش با همدلی بسیار زیاد کار صداگذاری را انجام دادند که الان وقتی فیلم را دیدم، متوجه شدم دوستانم خیلی با سلیقه کار کردند، چون پیش از این همیشه فیلم را در دستگاههای خانگی دیده بودم. در ادامه، باید یاد کنم از آقای قیدی که کار تصحیح رنگ و نور را انجام دادند و حاصل کارشان خیلی عالی است. نفر بعدی، جوانی به نام امیر بود در کادر تهیه و تدارکات که خیلی زحمت میکشید.
فراهانی نیز در مورد تدوین فیلم توسط علیرضا تحویلداری گفت: نام فیلم یعنی «زندهام به جستوجو» به لحاظ بصری باید در طول فیلم جاری باشد. یعنی مدام ببینیم سوژه فیلم در تکاپوست. انگار ایست و وقفهیی نداریم. ترجمه این مفهوم به زبان تصویر یعنی نباید کاتها و برشها در فیلم دیده بشود و آنقدر نرم باشد که انگار یک زندگی یکپارچه را میبینیم و خیلی متوجه تغییر فضا نشویم. این موضوع در تدوین فیلم خیلی خوب اتفاق افتاده، با استفاده از پلهای صوتی که در فیلم به کار رفته، مثل سکانس دندانپزشکی به سکانس منزل که با یک پل صوتی از دستگاه دندانپزشکی کات میخورد به دستگاه مخلوطکن و این خیلی زیبا بود.
در بخش بعدی جلسه، استاد صفینژاد به جمع حاضر روی سن پیوست و دقایقی به توضیح درباره قناتهای ایران و تحقیقاتش در اینباره پرداخت.
در پایان این مراسم نیز از فعالیت استاد جواد صفینژاد تقدیر و قدردانی به عمل آمد.