صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

برنا گفتمان اصلاحی رئیس‌جمهور درباره آسیب‌های گزینش را بررسی می‌کند؛

نقطه عزیمت از ظاهرسازی کارنابلدها به شایسته‌سالاری متعهد

۱۴۰۳/۱۰/۱۸ - ۰۵:۳۰:۰۲
کد خبر: ۲۱۷۸۷۶۳
آنچه که مردم می‌بینند فقط کمبودها نیست، بلکه رفتار پارادوکسیکال اقلیتی است که از دوره احمدی‌نژاد سربرآوردند و مردم را در قبال ابتدایی‌ترین خواسته‌هایشان،ابزار تقدیس سیاست خود می‌کنند. شاید به همین دلیل باشد که مسعود پزشکیان بر این مسئله تاکید کرده است که سپردن کار به افراد کانابلد خیانت به کشور است.

به گزارش خبرگزاری برنا،  این روزها در میان عامه، گاهی در فضای مجازی و گاهی در نقدهای زیرپوستی هواداران رئیس‌ دولت چهاردهم ادبیات مسعود پزشکیان زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد و مخالفت‌خوانی‌هایی با تکرار جملاتی مانند« نباید دعوا کنیم»، «با وفاق همه مشکلات حل می‌شود» یا با بیان ساده از مشکلات پیچیده کشور دیده می‌شود که بخشی از آن تحت تاثیر ذهنیت جامعه ایرانی از تکرارهاست و بخش دیگری از آن زیر سایه مقاومت‌هایی شکل می‌گیرد که درنظر مردم تصور تحقق هرگونه تغییری را غیرممکن می‌نماید.

 در میان سخنان مسعود پزشکیان یک نکته مهم بارها تکرار شده که کمتر مورد توجه و تامل قرار گرفته است. او در چند سخنرانی این جمله را تکرار کرده است که سپردن کار به افراد کارنابلد، خیانت به کشور است. او هفته گذشته نیز در جمع کارگزاران گزینش کشور نیز به بیان یک آسیب مهم در سیاست ایران پرداخته و ترجیح تدین ظاهری به شایستگی و تخصص متعهد به مردم را زیر تیغ نقد برده است، موضوعی که ریشه آن را باید در عمیق‌ترین دریافت عمومی مردم از وضعیت سازمان‌ها وادارت دولتی و شبه‌دولتی در دهه‌های اخیر جست‌وجو کرد.

برای دانستن اینکه ادبیات جدید و صراحت پزشکیان در بیان این نکته از کجا نشئت می‌گیرد باید نگاهی گذرا به تاریخچه اتفاقات سیاسی داشت و برای فهم دقیق چنین آسیبی باید عمیق‌تر به انحنای تفکرات ایرانی پرورانده شده در چند دهه گذشته نگاه کرد، هر چند که این نگاه عمیق نیز ممکن است آنقدر تلخ باشد که برای ذائقه برخی غیرقابل تحمل به نظر برسد. اینکه چرا جامعه ایرانی، بخصوص متخصصان ایرانی، قوای اطمینان خود را نسبت به هر سوژه و ابژه‌ای در اداره کشور از دست داده؛ نیازمند ریشه‌یابی است.

دوقطبی‌سازی در جامعه ایرانی 

نااطمینانی و شک و تردید در نیت گفتمان‌های سیاسی امروز، حاصل چندین اتفاق مهم در دهه‌های گذشته است که به شکل یک اندیشه در سطوح مختلف اجتماعی رسوب کرده است. اتفاقات سیاسی و اجتماعی با شکاف‌های اجتماعی در میان عامه مردم بخشی از جامعه را به صحت رفتار و عملکرد خود در عرصه‌های مختلف قانع کند و نحوه گزینش نیروهای دولتی و ادبیات حاکم بر ادارات و سازمان‌ها را به صورت‌بندی متفاوتی برساند که امروز از آن به عنوان ناکارآمدی در عین وفاداری یاد می‌کنیم. اگر نقطه عزیمت این تردیدها را بخواهیم در تقویم وقایع تاریخی بیابیم، باید سال 88 و دوقطبی‌سازی عریان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را برجسته کنیم.

احمدی‌نژاد بعد از یک دوره سرخوردگی مردمی در تحقق آزادی‌های مطالبه شده در زمان خاتمی و شکل‌گیری« نیروهای سد» با نام عدالت در برابر گفت‌وگو و گشایش، پا به عرصه‌ای گذاشت که اندیشه تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی در میان نیروهای اصلاح‌طلب و میانه‌روها نیز مورد بحث قرار می‌گرفت. گروه‌های حامی رئیس دولت اصلاحات بعد از دوره اول حکمرانی او به این نتیجه رسیده بودند که توسعه سیاسی و آزادی‌های اجتماعی که او به ارمغان آورده، کافی نبوده و جامعه ایرانی پس از یک دوره جنگ، نیاز به اصلاحات اقتصادی بیشتری داشته، البته نه از جنس اصلاحاتی که هاشمی رفسنجانی به نام سیاست‌های تعدیل با خود آورده بود.

البته این نکته را باید یادآوری کرد که شاخص‌های اقتصادی دوران اصلاحات بعد از چند دهه قابل دفاع بوده و بسیاری از اقتصاددانان وضعیت رشد اقتصادی و تورم در این دوران را باب مثال استفاده می‌کنند، اما این مطالبه آن دوران را نباید به پای کاستی‌ها گذاشت، که توقعات اقتصادی و سیاسی در دوره خاتمی بسیار بالاتر از امروز بود.  با این اوصاف، سال 88 نقطه عطف بحران شد، بحرانی که دو سویه حامیان اصلاحات ساختاری و سیاسی در مقابل حامیان عدالت و بهبود اقتصادی صف‌بندی کرده بودند.

 بعد از چهار سال که محمود احمدی‌نژاد تمام معیارها و مبناهای اداره کشور را به نوعی حکمرانی پوپولیستی سوق داده بود، مناظره‌های او میر حسین موسوی تبدیل به آتشی شد بر تشدید انتظارات متقابل. این وضعیت حاکمیت را از داوری سیاسی دور کرد و اصرار بر اجرای قانون به عنوان فصل‌اخطاب بسیاری را در لاک کدورت برد. اما این روند در زمان روحانی ادامه یافت، چرا که احمدی‌نژاد با کاغذ پاره خواندن تحریم‌ها و بی اعتنایی به سواد و تخصص در اداره کشور راه را برای ورود کسانی به عرصه سیاست باز کرد که قبل از این گعده‌های کوچکی برای ابراز وجود در عرصه سیاست و اقتصاد داشتند. این عده به شیوه‌های مختلف و استخدام‌های فله‌ای در مناصب مختلف حضور یافتند و دولت روحانی را نیز وارد چالش‌های بزرگ گفتمانی کردند. بعد ازمدتی، کسی از اظهارات غیرکارشناسی و احساسی که طیفی از مردم را خطاب قرار می‌داد تعجب نمی‌کرد و گاهی مطایبه و سیاست، طنز و اقتصاد، چنان جا باز کرد که برخی می‌گفتند اگر دوره سختی را در زمان احمدی‌نژاد گذراندیم، حداقل کمی اسباب دلگشایی بود، غافل از اینکه این رشته سر دراز داشت. دیدن هاله نور در سخنرانی سازمان ملل، ارائه آمارهای غیرقابل استناد و ادعای مرکزیت برای اداره جهان همانقدر جذاب بود که گاهی دیدن منازعه دو نفر غریبه در خیابان و حرکات نمایشی دعوای آنها کف و سوت برمی‌انگیخت. کف و سوت‌زن‌ها از همین جا وارد شدند.

شکل‌گیری لمپنیسم سیاسی به جای شایسته سالاری 

شکل‌گیری نظریه سیاسی افراد وفادار به دولت و طیف در قدرت به جای شایسته‌سالاری از همین جا اوج گرفت، جایی که دیگر صدای موسیقی از ارکستر سیاست به گوش نمی‌رسید و همهمه کسانی که شعار را به جای شعور به مردم عرضه کردند، فرصتی برای شنیدن صدای منتقد و میانجی باقی نگذاشت.

رادیکال‌ها بر موج امنیتی سازی جامعه بعد از سال 88 سوار شدند. لمپن‌های سیاسی وارد گود سیاست شدند و نه با سخن و قلم که با هیجان و تبلیغات همه جاهای خالی را گرفتند و خود را عرضه کردند. همه منافذ تنفس جامعه را بستند و از خود ناجی‌های ساختند که بدون آنها یا کشور به تارج خواهد رفت، یا اثری از بهبود نخواهد بود. این «هیچکس‌»های آراسته به تشخص و مقام و منزلت آرام آرام زبان معیار در حکمرانی سیاسی را تغییر دادند، چنان شد که انباشت مطالبه مردم از این همه ادعا و موش‌هایی که زاییده شد، سرریز کرد و اتفاقات 1401 را در راستای عملکرد همین افراد بر جامعه و حاکمیت تحمیل کرد.

مصائب تغییر روند سیاست و اجتماع

این روند فقط در لایه‌های اجتماعی و سیاست ظاهری نماند و در بطن گزینش افراد و روند اداره جامعه رسوخ کرده است. تفکر وفاداری با صورت‌بندی‌های ایدئولوژیک به جای شایسته‌سالاری مهذب از جناح‌بندی‌های سیاسی،ناترازی میان مطالبات و ظرفیت مدیران سیاسی را رقم زد و کار را به جایی رساند که در دوره‌ای گفته شد ما برای شکم و رفع فقر انقلاب نکردیم، بلکه همه هدف انقلاب ایران برای گسترش اسلام بود. یا کسانی که امروز مردم را در قبال افزایش نرخ ارز و کوچک شدن سفره‌هایشان تهییج می‌کنند در دولت گذشته اشکنه خوردن و قناعت را به آنها توصیه می‌کردند. اما آنچه که مردم می‌بینند فقط کمبودها نیست، بلکه رفتار پارادوکسیکال اقلیتی است که از دوره احمدی‌نژاد سربرآوردند و مردم را در قبال ابتدایی‌ترین خواسته‌هایشان،ابزار تقدیس سیاست خود می‌کنند. شاید به همین دلیل باشد که مسعود پزشکیان در چند نشست و سخنرانی خود این جمله را تکرار کرده است که سپردن کار به افراد کانابلد خیانت به کشور است.

 اتفاقا بار دیگر، هفته گذشته درهمایش کارگزاران گزینش کشور به صراحت گفت: «مقصر روندهای نادرست در ادارات و سازمان‌ها خودِ ما هستیم و باید ریشهاین مشکلات را هر کس در هر جایی که مسئولیت دارد جست‌وجو کند.» رئیس‌جمهور افزود: «مگر می‌شود ما بر اساس این سیره و اندیشه حرکت کنیم و جامعه همچنان درگیر این مشکلات باشد؟»

پزشکیان با تاکید بر اینکه تقوا و تدین نه به ظاهر بلکه به عمل و رفتار افراد بستگی دارد، تصریح  کرد: «وقتی من ظاهری مقدس به خود می‌گیرم و به اتاق عمل می‌روم اما مریض را به درستی درمان نمی‌کنم بیمار بر اثر عارضه می‌میرد اما پزشک دیگری که ظاهری مقدس ندارد و بیمار را به درستی درمان می‌کند در اینجا چه کسی با تقواتر است؟ این شاخص به مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز قابل تعمیم است.مگر می‌شود افراد را به صرف حزب‌اللهی بودن و بدون تجربه و علم بالا بیاوریم؟ خیانتی بالاتر از این وجود دارد؟ چرا امروز ما با ایرانی که بر اساس سند چشم‌انداز رهبری معظم انقلاب باید بهترین و برترین کشور منطقه باشد، فاصله داریم؟»

انتهای پیام/

نظر شما