به گزارش خبرگزاری برنا از قزوین؛ بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی«آزادگان ایران» روز ۷ شهریور با رونمایی از تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب«پاسیاد پسرخاک» روایت زندگی و مبارزات شهید سیدعلی اکبرابوترابیفرد برای نخستینبار برگزار خواهد شد.
۲۷ صفر ۱۴۲۱هجری قمری به تاریخ شمسی ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ سالروز عروج ملکوتی عالم مجاهد و خستگیناپذیر، سید آزادگان شهید حاج سید علیاکبر ابوترابی است.
در این یادداشت قسمت های ششم تا دهم این کتاب را مرور می کنیم:
قسمت ششم - کسی که ۱۲ بهمن رفت زیر چرخ ماشین
روزی که امام (ره) به میهن بازگشتند، از فرودگاه تا بهشت زهرا ۱۰ متر جاده خالی نبود. بنده با ماشینهای کارخانه برق بودم. تا بهشت زهرا پشت ماشین امام بودیم. در خیابان شهید رجایی یک ماشین مدت کمی جلوی ماشین ما قرار گرفت یعنی پشت ماشین امام؛ دیدم یک نفر پرید روی ماشین امام و آمد دست دراز کند ولی از شدت شور و شادی افتاد زمین و رفت زیر چرخ ماشینِ جلوی ما و ماشین از روی کمر او رد شد. ما این را با چشم دیدیم. گفتم من را پیاده کنید، جان یک انسان در خطر است، ممکن است ایشان فلج بشود. تا آمدم پیاده بشوم دیدم آن شخص بلند شد و شعار داد و دوید! هر چه صدا کردیم دیدیم شعار می دهد و میدود!
قسمت هفتم - مانع دعوای قبیلهای
ابوترابی در کمیته انقلاب قزوین مسئولیت داشت. او حتی گاهی اختلافات شخصی و طایفهای روستاهای قزوین را برطرف میکرد. در یکی از این درگیریها که روستاییان با اسلحه های گرم و سرد مقابل یکدیگر سنگر گرفته بودند، ابوترابی عبا به سر کشید و در میانه کارزار ایستاد تا اتفاق نامیمون و جبران ناپذیری نیفتد.
قسمت هشتم - دو زانو، بعد از نماز مسجد، گوش به حرف مردم
در آن ایام سید علی اکبر ابوترابی در مقام رئیس شورای شهر و بر حسب سنت روحانیان، پس از نماز جماعت مسجد النبی قزوین ساعتها بر دو کنده زانو می نشست و به حرفها و درد دلهای مردم گوش می داد و دست به قلم میشد و توصیه نامه یا درخواستی برای انجام کارهای مردم مینوشت. عادتی که تا آخرین روزهای زندگی از آن غافل نماند. او این منش رفتاری را میپسندید و کمتر کسی او را پشت میز ریاست دیده بود.
قسمت نهم - فراری از پشتمیزنشینی
حاج آقا رئیس شورای شهر بود و یک روز ندیدیم که ایشان پشت میز بنشیند. یک روز تمام نیروها را در اتاق شورای شهر جمع کردیم تا تمام صندلیها را اشغال کنند تا وقتی حاج آقا ابوترابی تشریف آورد پشت میز بنشیند. وقتی حاج آقا آمد همه بلند شدند، سلام کردند و بر جای خود نشستند و فقط یک صندلی، آن هم پشت میز خالی ماند که جای ایشان بود؛ اما ایشان صندلی را از پشت میز به کنار در ورودی آورد و آنجا نشست.
قسمت دهم - آشنایی با شهید چمران
آشنایی ابوترابی با دکتر چمران به سالها پیش از پیروزی انقلاب میرسد. زمانی که سید علی اندرزگو برای آموزش و تهیه اسلحه راهی لبنان شده بود. ابوترابی نقل کرده است: سید علی اندرزگو یکی از بهترین خاطرات سفر لبنان را ملاقات و آشنایی با شهید چمران میدانست. همواره از ایشان به خوبی و با دنیایی عظمت یاد میکرد. با تعریف و تمجید از سردار شهید دکتر چمران ما را در غیاب دکتر، مرید و علاقه مند این مرد خدا کرده بود. جداً به بلندی روح و ایمان و اخلاص دکتر عشق می ورزیدیم.
بعد از درگیریهای کردستان و نقش عظیمی که دکتر چمران در نجات پاوه داشت ایشان را به قزوین دعوت کردیم تا در جلسهای که در مسجدالنبی داشتیم با ایشان بیشتر آشنا شویم. آن جلسه که ایشان به همراه شهید سرلشکر ولی الله فلاحی آمده بود بسیار پرخاطره و جالب بود. از همان وقت بود که عده ای از برادران قزوینی تصمیم گرفتند در گروه نظامی ایشان شرکت کنند.
گفتنی است بیستمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با عنوان رویداد ملی «آزادگان ایران» روز ۷ شهریور ۱۴۰۴ در مسجد جامع عتیق قزوین برگزار میشود و در این مراسم تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر کتاب #پاسیاد_پسر_خاک روایت زندگی و مبارزات شهیدسیدعلی اکبرابوترابیفرد برای نخستینبار منتشر خواهد شد.
انتهای پیام