سایر زبان ها

صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

هوش مصنوعی، علم و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

روزی که فوتبال مشهد دوباره متولد شد

۱۴۰۴/۰۹/۰۵ - ۲۰:۲۲:۵۱
کد خبر: ۲۲۸۴۸۰۹
برنا- گروه استان‌ها: در غروب گرم و زنده‌ی مشهد، درست همان لحظه‌ای که خورشید آخرین تارهای زعفرانیِ نورش را روی گنبدها و خیابان‌ها پهن می‌کرد، ورزشگاه امام رضا(ع) تولدی دوباره را تجربه کرد؛ تولدی که نه در چمن اتفاق افتاد و نه در نتیجهٔ مسابقه، بلکه در سکوهایی که سال‌ها چشم‌به‌راه نشسته بودند؛ سکوهایی که امروز، برای نخستین‌بار، صدای خنده و هیجان بانوان مشهدی را در آغوش گرفتند.

انگار درهای ورزشگاه، نه رو به محوطه، که رو به یک رؤیای طولانی باز شده بود. بانوان، آرام و مرتب، با شال‌هایی که رنگ‌های تیم را در خود داشت، پا به فضای نیمه‌مقدس سکوها گذاشتند؛ گویی هر قدمشان، پچ‌پچی کوتاه در گوش تاریخ بود: «ما آمدیم…»

برخی با احتیاط، مثل کسی که وارد اتاقی نو می‌شود؛ برخی دیگر با شتاب و چشم‌هایی که برق می‌زد، انگار بالاخره به جایی رسیده بودند که بارها در ذهنشان تصورش کرده بودند. گوشی‌ها بالا رفته بود، عکس‌ها ثبت می‌شد، و لبخندهایی که بی‌اغراق می‌شد گفت سال‌ها پشت درها جا مانده بود، حالا در قاب‌ها می‌درخشید.

سکوهای مخصوص بانوان، بی‌اغراق، شبیهِ باغچه‌ای کوچک و تازه‌شکفته شده به نظر می‌رسید؛ جایی که دختران نوجوان با چشم‌هایی گشاده به زمین نگاه می‌کردند، و مادرانی که دستان کودکانشان را گرفته بودند، احساس می‌کردند لحظه‌ای آرام، بی‌صدا و عمیق، دارد در حافظه شهر جاخوش می‌کند.

پرچم‌های کوچک ابومسلم در دستانشان مثل پرنده‌هایی سیاه بودند که هنوز آماده اوج‌گرفتن‌اند. با هر حملهٔ ابومسلم، ناگهان این بخش از سکوها موجی کوتاه می‌شد؛ موجی که صدایش شاید بلندترین صدای ورزشگاه نبود، اما از همهٔ صداها واقعی‌تر بود.

هر دست‌زدن، انگار کوبه‌ای کوچک بود بر درهای سال‌ها بسته‌مانده. هر فریاد نصفه‌نیمه، مثل جرقه‌ای از آینده‌ای که قرار است روشن‌تر شود.

ورزشگاه امام رضا، که معمولاً در بازی‌های بزرگ هم گاهی این‌چنین پر نمی‌شود، امروز برای یک مسابقه از لیگ سه، پیش از پایان نیمهٔ اول لبریز شد؛ پر از مردمی که آمده بودند و پر از زنانی که سال‌ها منتظرِ آمدن بودند.

وقتی داور سوت زد و نیمه اول تمام شد، هیچ‌کس به نتیجه ۰–۰ فکر نمی‌کرد؛ اتفاق بزرگ‌تر از گل‌زدن بود. اتفاق، روی سکوها رخ داده بود.

در نگاه بانوان، حس عجیبی دیده می‌شد؛ چیزی میان آرامش و غرور. انگار می‌گفتند: «ما فقط برای دیدن فوتبال نیامده‌ایم… ما آمده‌ایم تا دیده‌شدن‌مان را جشن بگیریم.»

این حضور، نه یک رویداد سادهٔ ورزشی، که صفحهٔ نخست کتابی بود که تازه شروع شده؛ گامی که شاید روزی در بازی‌های مهم‌تر، در جمعیت‌های بیشتر و در هیجان‌های بزرگ‌تر، به آن اشاره شود و گفته شود: «آغازش همان روز بود… روزی که سکوهای امام رضا برای نخستین‌بار صدای بانوان مشهدی را شنید.»

و حالا، وقتی شب روی شهر فرود می‌آمد و نورافکن‌ها چمن سبز را روشن نگه داشته بودند، هواداران آرام آرام خارج می‌شدند؛ اما ردّ این روز، این لحظه، این حضور، روی سکوها باقی ماند—مثل عطری که در یک سالن خالی می‌ماند و نشان می‌دهد که چه اتفاق بزرگی از آنجا گذشته است.

مشهد، امروز فقط میزبان یک بازی نبود…
مشهد امروز میزبان یک شروع بود.

گزارش: احسان سرفرازی

نظر شما