صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

نکاتی درباره تصمیم اخیر محسن رضایی

۱۳۹۴/۰۱/۲۵ - ۰۹:۰۲:۳۹
کد خبر: ۲۷۷۲۹۸
هر چند به گفته حسین کنعانی مقدم «در پی نامه محسن رضایی به فرماندهی کل قوا برای بازگشت به سپاه پاسداران و با موافقت ایشان، او به این نهاد بازگشته و قرار است در دانشگاه امام حسین (ع) تدریس کند» اما به نظر می‌رسد محسن رضایی بیش از آنکه از مزیت‌های این بازگشت بهره‌مند شود با محدودیت‌های آن روبه‌رو خواهد شد تاجایی که همین حالا نیز از «جبهه ایستادگی» خداحافظی کرده و بعید نیست حضور او در عرصه‌های دیگر هم محدود شود.

به گزارش خبرگزاری برنا، عصر ایران نوشت: هر چند به گفته حسین کنعانی مقدم «در پی نامه محسن رضایی به فرماندهی کل قوا برای بازگشت به سپاه پاسداران و با موافقت ایشان، او به این نهاد بازگشته و قرار است در دانشگاه امام حسین (ع) تدریس کند» اما به نظر می‌رسد محسن رضایی بیش از آنکه از مزیت‌های این بازگشت بهره‌مند شود با محدودیت‌های آن روبه‌رو خواهد شد تاجایی که همین حالا نیز از «جبهه ایستادگی» خداحافظی کرده و بعید نیست حضور او در عرصه‌های دیگر هم محدود شود.

مهرداد خدیر با این مقدمه در «عصر ایران» نوشت: «امام خمینی هنگام تشکیل وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاکید کرده بودند: «باید سعی کنید جهات سیاسی در سپاه وارد نشود که اگر افکار سیاسی وارد سپاه شود، جهات نظامی آن از بین می‏‌رود. همیشه به سپاه سفارش کنید که آنان خودشان را یک جنگنده خدمتگزار مردم بدانند». از این‌رو همزمان نمی‌تواند هم کار سیاسی کند و هم در سپاه فعالیت داشته باشد.

از سوی دیگر هر چند انگیزه اصلی محسن رضایی از این بازگشت «انتقال تجربیات به نسل تازه سپاه» اعلام شده اما به صورت غیر رسمی تصمیم او به «شرایط جدید منطقه» نسبت داده می‌شود.

در افکار عمومی و در سطح رسانه‌ها اما این اقدام ناشی از ناکامی‌های پیاپی او در انتخابات ریاست جمهوری تلقی شده است. محسن رضایی در سال 1384 نامزد شد اما 48 ساعت قبل از انتخابات به شکل غیر منتظره‌ای انصراف داد و چه بسا اگر می‌ماند سرنوشت دیگری چه برای خود او و چه انتخابات رقم می‌خورد. در سال 1388 بار دیگر کاندیدا شد اما در حالی که رقابت اصلی بین نامزدهای دیگر بود، ناکام ماند و البته این بار هم انصراف داد؛ منتها نه از کاندیداتوری که از ادامه پیگیری شکایت خود درباره نتیجه انتخابات به خاطر التهابات بی‌سابقه تابستان 88. درسال 1392 نیز باز کاندیدا شد و گرچه تا پایان ماند اما نتوانست بیش از پایگاه قومیتی رای اقشار دیگر را جلب کند، هر چند به لحاظ تعداد، جهش قابل توجهی در میزان آرای او به چشم آمد.

درباره تصمیم اخیر محسن رضایی چند نکته را می‌توان یادآور شد:

1- نخست اینکه نباید فراموش کنیم در پی انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 او جامه فرماندهی و نظامی‌گری از تن به در کرد و لباس سیاست پوشید و همین به لحاظ نمادین کمک شایانی به دولت و رئیس‌جمهوری تازه به حساب می‌آمد چرا که اطمینان می‌داد از جایگاه نهادهای نظامی فعالیت سیاسی درنمی‌گیرد یا نباید رخ دهد.

اینکه فرمانده نظامی با درجه سرلشگری قبل از بازنشستگی رسمی خارج شود تا فعالیت سیاسی کند، اقدام ارزنده‌ای بود؛ کاری که محمدباقر قالیباف نیز در انتخابات 1384 انجام داد و در حالی که قانون به صراحت کاندیداتوری فرماندهی نیروی انتظامی را منع نکرده و می‌توانست مرخصی بگیرد اما کناره گرفت.

2- با پیروزی انقلاب اسلامی محسن رضایی که تجربه کارهای چریکی در گروه‌هایی را داشت که با پیوستن به هم «مجاهدین انقلاب اسلامی» اولیه را تشکیل داده بودند، عضو سپاه شد و بلافاصله فرماندهی واحد اطلاعات سپاه را بر عهده گرفت.

بخشی از مناظره محمود احمدی‌نژاد با او ناظر به جمله‌ای بود که گفت «ما مملکت را اداره می‌کردیم» و هنگامی که احمدی‌نژاد این سخن او را با توجه به شرایط سنی وی به سخره گرفت، آقای رضایی ترجیح داد عینک از چهره بردارد و تنها به او خیره شود و توضیح نداد که منظور او مسئولیت اطلاعات سپاه بوده است.

بعدتر عضو شورای فرماندهی سپاه شد و بنی‌صدر در جایگاه فرماندهی کل قوا حاضر به انتصاب او به عنوان فرمانده سپاه نشد و مرتضی رضایی را - که البته نسبتی با محسن رضایی میرقائد نداشت - به فرماندهی گماشت و با خروج بنی‌صدر از صحنه فرماندهی نظامی و سیاست رسمی در سال 60 بود که با حکم امام، رضایی فرمانده کل سپاه شد و 16 سال در این منصب بود و چون 7 سال آن مربوط به جنگ هشت‌ساله است، اهمیت شایانی دارد.

با این اوصاف کسی که در سپاه و از جوانی همواره در موضع فرماندهی بوده، اکنون چگونه می‌تواند در میانسالی فرمان‌پذیر باشد؟ احتمالا به خاطر همین واقعیت بوده که رهبری توصیه کردند به دانشگاه و نه به بخش نظامی بازگردد.

3- تصمیم اخیر محسن رضایی این‌گونه تفسیر شده که در این سال‌ها هدف غایی او نیل به مقام ریاست‌جمهوری بوده و حال که پس از سه بار تلاش، ناکام مانده و کاندیداتوری چهار باره او نیز اسباب طعنه بیشتر خواهد شد، می‌خواهد به خانه بازگردد.

این برداشت اما به 18 سال کارنامه سیاسی او از 76 به این‌سو لطمه می‌زند چون این انگاره شکل می‌گیرد که قصد او این بوده که سال 80 نامزد شود اما با هجوم دیگران برای رقابت با رئیس‌جمهوری اصلاح‌طلب وقت، بختی برای خود ندید و به 84 موکول کرد. 84 آمد اما هنگامی که دریافت آرای تشکیلاتی به سبد او نمی‌ریزد، کنار رفت. حکایت 88 و 92 را نیز همه می‌دانیم و اکنون به سپاه بازگشته چون به چشم‌انداز 96 برای خود امید ندارد.

مردان سیاست اما نباید تنها به درجات عالی بیندیشند. سیاستمدار حتی برای حبس و زندان و تبعید هم باید آماده باشد چون سیاست در خاورمیانه و جهان سوم گاه میان زندان و تبعید و قدرت نوسان دارد؛ کما اینکه نخست‌وزیر کنونی پاکستان 7 سال در عربستان در تبعید بوده و رئیس‌جمهوری فعلی ترکیه نیز یک دوره زندان را پشت سر گذاشته و مقامات عراقی هم در زمان صدام حسین در ایران و انگلستان و سوریه زندگی می‌کردند.

در تاریخ ایران جالب‌ترین نمونه، احمد قوام یا قوام‌السلطنه است که در پی کودتای سوم اسفند 1299 و تمام 100 روز کابینه سیاه، زندانی بود اما بلافاصله جانشین سیدضیاءالدین طباطبایی شد و از زندان مستقیما به نخست‌وزیری رسید.

بنابراین خوب نیست که این تصور شکل گیرد که هدف محسن رضایی از فعالیت در عرصه سیاست تنها کسب ریاست‌جمهوری بوده و به کمتر از آن راضی نیست. ریاست جمهوری نشد در پارلمان بخت خود را بیازماید. از تهران امید ندارد این همه شهر دیگر هست که با خاستگاه او نسبت دارد.

4- تصمیم او را می‌توان ناشی از محبوبیت سردار قاسم سلیمانی نیز دانست و احتمالا آقا محسن با خود گفته «وقتی یکی از فرماندهان من می‌تواند، چرا خود من نه؟» و بازگشت به سپاه را بستر مناسبی برای ایفای نقش مشابه احساس کرده و اینکه چون ممکن است در آینده به او نیاز باشد، درون سپاه ولو در عرصه دانشگاه و دور از کار نظامی بهتر می‌تواند وظیفه خود را انجام دهد.

حاصل اما چه شده است؟ عملا ناگزیر است از سیاست کناره گیرد و به تدریس در دانشگاه امام حسین (ع) محدود شود و اتفاقا دیگران را از تجارب و نقش خود محروم کند.

ضمن اینکه هر چند محسن رضایی رئیس‌جمهوری نشد اما در این 18 سال تا اندازه‌ای اثرگذار بوده است:

اول: همان فعالیت سیاسی بدون لباس نظامی و تعهد و انتظاری که ایجاد کرد.

دوم: نقش او در راه‌اندازی رسانه‌های مجازی و گشایش عرصه‌ای تازه در فضای اطلاع‌رسانی که از شدت سوءظن‌ها کاست و وقتی فضا باز شد دیگران هم وارد شدند.

سوم: در سال 88 دیدیم که پیگیری‌ها و نوع مواجهه و خویشتن‌داری یکی از نزدیکان او - پدر مرحوم روح‌الامینی - چه نقش شگرفی در افشای ماجرای کهریزک داشت.

ضمن اینکه محسن رضایی در تمام این سال‌ها کوشیده از قالب فرمانده نظامی و سیاست‌مدار هم خارج شود و در هیات یک اقتصاددان هم ظاهر شده و در انتخابات 92 تنها بر مباحث اقتصادی تاکید می‌ورزید و انصاف باید داد که اصطلاح « شاخص فلاکت» را او وارد ادبیات سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای کرد (مجموع دو نرخ تورم و بیکاری تا چنانچه افزایش یکی به خاطر کاهش دیگری باشد لحاظ شود و تنها بر یک شاخص تاکید نکنند).

با این توضیحات بی‌آنکه بخواهیم احتمال نقش‌آفرینی احتمالی او را در آینده انکار کنیم، به نظر می‌رسد محسن رضایی از یک زمین بهتر برای بازی سیاسی غفلت کرده است و درست هنگامی که می‌تواند میوه را بچیند مزرعه را ترک می‌کند.

البته او همچنان می‌تواند در تصمیم خود تجدیدنظر کند و به جای اینکه منتظر خرداد 96 باشد، بخت خود را در انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند همین امسال بیازماید. کسب یک کرسی از 290 کرسی به مراتب امکان‌پذیرتر است تا ریاست‌جمهوری؛ خاصه اگر بر نامزد شدن از تهران و سرلیستی اصرار نداشته باشد.

شاید گفته شود با ناکامی برادرش - دکتر امیدوار رضایی - در زادگاهشان مسجدسلیمان، این بخت نیز رنگ باخته اما انتخابات 92 نشان می‌دهد محسن رضایی پایگاه رای مناسبی در استان خوزستان و منطقه زاگرس دارد و می‌تواند از اهواز یا هر شهر دیگری کاندیدا شود و به مجلس راه یابد. با توجه به تایید صلاحیت او در انتخابات 92 حتی در صورت قلع و قمع نامزدهای مستقل و اصلاح‌طلب او می‌تواند از صافی بگذرد و از این نظر مشکل دیگران را ندارد.

در نظر داشته باشیم که ایفای نقش در مجلس شورای اسلامی قائم به ذات است و نیاز به تشکیلات ندارد. تجربه علی مطهری نشان می‌دهد یک نماینده می‌تواند به تنهایی به اندازه ده‌ها نفر تاثیرگذار باشد؛ همان‌گونه که دکتر محمد مصدق در فراکسیون اقلیت نقش‌آفرین بود و سیدحسن مدرس هم یک‌تنه ایستاد.

با این اوصاف می‌توان گفت محسن رضایی در انتخاب زمین بازی اشتباه کرده زیرا به جای رویاپردازی هنوز می‌تواند به نقش‌آفرینی سیاسی ادامه دهد. منتها به جای توقف بر ناکامی در انتخابات ریاست جمهوری و اصرار بر مجادله هر چند مودبانه با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درباره پایان جنگ هشت‌ساله، به انتخابات پیش روی مجلس بیندیشد و پارلمان را از این وضعیت نجات دهد که شمار رجال ملی آن بسیار اندک است.

نه‌تنها محسن رضایی که 6 نامزد دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری هم باید خود را برای انتخابات مجلس آماده کنند تا در هر دو حالت انتخابات واقعا رقابتی یا کمتر رقابتی، شاهد نام‌های مطرح‌تری باشیم، نه اینکه بتوان ادعا کرد بسیاری از مردم، شماری از این نمایندگان را اساسا نمی‌شناسند. (معیار این نویسنده برای مردمی‌دانستن یک نماینده، گرایش سیاسی او نیست. این است که اگر در میدان مرکزی شهر بایستند، چند نفر از رهگذران و رانندگان که از اقشار و طبقات مختلف جامعه هستند او را می‌شناسند.)

آقای محسن رضایی! زمین بازی شما مجلس است، جایی که می‌توانید هم درباره سیاست صحبت کنید، هم اقتصاد و هم حوزه‌های تخصصی و مورد علاقه‌تان در امور نظامی و امنیتی و مانند علی مطهری همه مردم ایران و جای‌جای ایران را مخاطب خود سازید. در دانشگاه امام حسین سپاه، مخاطبان شما محدودند و مجال تاثیرگذاری قبلی در عرصه عمومی را از دست خواهید داد و سکوی پرتاب شما برای بازگشت به جایگاه قبلی هم نخواهد شد. هیچ چیز برای یک سیاستمدار بدتر از «بلاتکلیفی» نیست، مگر اینکه بگویید «من دیگر سیاستمدار نیستم».

هر چند برخی در استقبال تیتر زده‌اند «خوش آمدی فرمانده» اما مگر او در هیات یک فرمانده به سپاه بازگشته یا اساسا به ساختار اصلی سپاه بازمی‌گردد یا در بخشی از آن و تنها در دانشگاه امام حسین (ع) مشغول می‌شود؟»

نظر شما