صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یادداشتی بر نمایش«رمانی برای قتل»؛

آدم هایی که چشم در چشم هم دوخته اند اما انگار یکدیگر را نمی بینند

۱۳۹۴/۰۴/۰۸ - ۱۱:۳۳:۲۳
کد خبر: ۲۹۵۸۴۰
نمایش "رمانی برای قتل" به نویسندگی و کارگردانی "کوروش ساسانیان" مردادماه در خانه هنرمندان ایران در سالن استاد انتظامی به روی صحنه می رود.

به گزارش خبرگزاری برنا، نمایش "رمانی برای قتل" به نویسندگی و کارگردانی "کوروش ساسانیان" مردادماه در خانه هنرمندان ایران در سالن استاد انتظامی به روی صحنه می رود. در این نمایش فرهاد شریفی،کوروش ساسانیان،النا آهی،سارا توکلی ایفای نقش می کنند.

شهرام خرازی ها از منتقدان سینما وتئاتر که مشاوره نگارش نمایشنامه "رمانی برای قتل" را بر عهده داشته است درباره این نمایشنامه می گوید:

«کوروش ساسانیان» در «رمانی برای قتل» دو کار بزرگ را به انجام رسانده است: نخست یک رمان را تبدیل به نمایشنامه کرده و دوم به فضای خارجی رمان، حس و حال ایرانی بخشیده است؛ نه بیرون کشیدن یک نمایشنامه از دل رمان کاری است آسان، نه ایرانیزه کردن یک اثر خارجی. «ساسانیان» این مسیر دشوار را تا حدودی با موفقیت پشت سر گذاشته است هر چند که به نظر من برخی از بخش های نمایشنامه فاقد شرح یا دستور صحنه است و در بخش هایی که دستور صحنه نوشته شده، این دستور کامل نیست!؟ یک جاهایی از نمایشنامه هم از فضای ایرانی فاصله گرفته و به حال و هوای رمان های کلاسیک روسیه بسیار نزدیک شده است. با آن که نمایشنامه، اقتباسی است از رمان «سن عقل» نوشته «ژان پل سارتر» اما شباهت غریب و پنهانی به چند تا از رمان های «فئودور داستایفسکی» دارد؛ شاید به خاطر پیچیدگی های روانی کاراکترها به رغم ظاهر بسیار ساده و غلط اندازشان ، شاید هم به واسطه ترسیم شبکه تو در تویی از روابط آدم هایی که چشم در چشم هم دوخته اند اما انگار یکدیگر را نمی بینند و بدشان نمی آید که از پشت به هم خنجر بزنند.

در بسیاری از آثار ادبی یا هنری یک نقطه خاص وجود دارد که جانمایه کار و تمام حرف خالق اثر در آن خلاصه شده است. من این نقطه اوج را در نمایشنامه «رمانی برای قتل»، در لحظه ای یافتم که شخصیت اصلی نمایشنامه نوشته های خودرا برای ناشر می خواند:

 «افتان و خیزان می رفت تا این که به کلی پشت مه ناپدید شد. من برگشتم به خودم نگاه کردم ، دیدم لباسم پاره شده ، سر تا پایم آلوده به خون دلمه شده بود. دو مگس زنبور طلائی دورم پروازم می کردند و کرم های سفید کوچک روی تنم در هم می لولیدند. وزن مرده ای روی سینه ام فشار می داد...»؛ نگاه «ژان پل سارتر» به انسان، زندگی و مرگ پشت این جمله ها پنهان شده است.

سیاوش ساعدی،شخصیت اصلی نمایشنامه ،بیش از آن که تداعی گر یک استاد اخراجی دانشگاه در ایران باشد یک «راسکولنیکف» جان سخت است که چون «سیاوش» بی محابا خود را به داخل آتش تقدیر می افکند و چون دکتر «غلامحسین ساعدی» هیچ نقطه پایانی را برای تلاش هایش نمی توان متصور شد، درست مثل خود «ساسانیان» که با همه مصائب و موانع موجود در این «سرزمین بی اعتنا به هنر بی رقیب و همیشه زنده تئاتر»، می نویسد، کارگردانی می کند، نقش می آفریند و نقش بازی می کند. در سال های پیش رو از «کوروش ساسانیان» در عرصه نمایش و نمایشنامه نویسی بیشتر خواهیم شنید. او هنوز به سن عقل نرسیده است، امیدوارم که هیچ وقت هم نرسد چون به قول ضدقهرمان نمایشنامه اش: «سن عقل آدم، سن تسلیمه...».

نظر شما