سایر زبان ها

صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

هوش مصنوعی، علم و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گزارشی از سفر به سرزمینِ بادهای ۱۲۰ روزه؛

زندگی زیر تازیانه طوفان

۱۳۹۴/۰۶/۳۰ - ۰۹:۵۴:۱۱
کد خبر: ۳۲۱۲۱۴
تصورش هم عجیب است، جایی زندگی کنی که یک‌سوم از سالت زیر هجوم طوفان شن و ماسه بادی باشد؛ شن‌هایی که اگر سرت را دیر بجنبانی تا بالای پنجره خانه بالا می‌آیند و محبوست می‌کند…

 اینجا سیستان مرکز بادهای معروف ۱۲۰روزه است که گاه قدشان تا ۲۶۰روز کش می‌آید و می‌شود محنت مردم این سرزمین. سرزمینی که روزی به‌خاطر رونق کشاورزی و دامپروری و ماهیگیری انبار غله ایران بوده است. اما مرز آبی هیرمند بسته شد! هامون چشم به راه ماند و خشک شد و حال بادهایی که مهمان هامون بودند و ارمغانشان خنکای لذت‌پذیری بود شده‌اند بلای جان مردم؛ اینبار بادها ریگ کف دریاچه می‌آورند، شن و ماسه می‌آورند برای مردم، محنت و رنج می‌آورند.

عازم سیستان و بلوچستان شدیم تا از نزدیک گوشه‌ای از امدادرسانی‌ها و اوضاع مردم را به تصویر بکشیم. در همان مسیر رسیدن فرودگاه تا ساختمان جمعیت هلال‌احمر، مسئول روابط‌عمومی از اوضاع و احوال مردم می‌گوید از اینکه روستاییان بخشی‌هایی از سیستان، شب‌ها مرغ و خروس‌هایشان، گوسفند و بزهایشان را می‌آورند وسط خانه خودشان، چون آغل‌ها زیر طوفان مانده است و پولی ندارند که تعمیرش کنند و حیوان زبان بسته هم شب زیر طوفان بماند ممکن است بمیرد! از این می‌گوید که گاه آنقدر ریگ در پشم گوسفندان می‌ماند که حیوان نمی‌تواند از جایش تکان بخورد! از اینکه اگر خانه و زندگی‌ات را ول کنی و برای مدت طولانی بروی سفر؛ وقتی برگردی جز تلی از شن و خاک چیزی نمانده است.

رسول راشکی، مدیرعامل جمعیت هلال‌احمر سیستان است. مدیرِ میانسالی که خاطرات زیادی از روزگار خوش سیستان و بلوچستان دارد؛ خودش زاده یکی از همین روستاهایی است که لحظه به لحظه خشک‌شدن هامون و خشسکسالی را دیده است. از شرایط ویژه این استان در بحث امدادرسانی با توجه به مرزی بودن می‌گوید و اتفاقاتی که گاه آنقدر ناخوشایند است که کل جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد مثل حوادث تروریستی، قاچاق سوخت و انسان که متاسفانه در مرزهای ایران با افغانستان اتفاق می‌افتد و با توجه به سرعت بسیار بالای حامل‌های این محموله‌های قاچاق تصادفات بسیاری به‌وجود می‌آید.

بحث طوفان که می‌شود لبخند می‌زند و می‌گوید: خوش موقع آمدید! روزهای خوب سیستان و بلوچستان است. کاش یک ماه زودتر می‌آمدید آن وقت اوضاع را خودتان با چشمانتان می‌دیدید. البته در روزهای آتی باز هم طوفان در راه است. گاه غلظت شن‌ها در هوا به ۱۵برابر حد مجاز می‌رسد و حتی یک متری‌تان را هم نمی‌توانید ببینید. یادم می‌آید یکبار جلسه ستاد بحران در استانداری برگزار شده بود وقتی بیرون آمدیم همدیگر را نمی‌شناختیم آنقدر که شدت طوفان شن زیاد بود!

بادهایی که آسم هدیه می‌آورند!

قرار می‌گذاریم که زاهدان را به مقصد زابل و زهک و هیرمند و جاهایی که اسیر طوفان‌اند و بیشترین امدادرسانی‌ها در این مناطق اتفاق می‌افتد ترک کنیم؛ حدود ۲۰۰کیلومتر فاصله زاهدان تا زابل است. آفتاب نزده راه می افتیم! ساعت هشت صبح می‌رسیم به پایگاه امداد جاده‌ای شهر سوخته. قبل از آمدن، آقای راشکی در صحبت‌هایش گفته بود: «سعی می‌کند زیاد به بچه‌های پایگاه‌ها در استان سر بزند و شبی در کنارشان باشد تا همیشه احساس کنند که مدیرشان از جنس خودشان است.» به پایگاه که می‌رسیم از سر شیطنت و برای تایید حرف‌هایش از امدادگران می‌پرسم مدیرتان می‌آید؟ سر می‌زند؟ آخرین بار کی اینجا بود و… دفتر یادبود را هم چک می‌کنم؛ راست می‌گفت زیاد سر می‌زند و برایشان هر بار یادداشتی هم می‌گذارد تا دلشان گرم شود. با خودم می‌گویم کاش تمام مدیران هلال‌احمری همینطور باشند.

صبحانه را با بچه‌های پایگاه امداد جاده‌ای شهرسوخته می‌خوریم؛ بیشترشان داوطلب هستند و بومی منطقه و با وجود اینکه سختی کارشان بسیار زیاد است، اما کارشان را دوست دارند. تلاش جمعیت هلال‌احمر استان این بوده است که در پایگاه‌ها از نیروهای بومی منطقه استفاده کند تا هم رفت و آمد راحت‌تر باشد و هم امدادگرها دلگرم‌تر. چند روزی است که طوفان آرام‌تر شده است، اما گفته‌اند از فردا دوباره اوضاع بحرانی می‌شود؛ بیشترین فعالیت‌شان در طوفان، اسکان اضطراری است برای آنهایی که در راه می‌مانند، کمک به روستاییان برای اینکه خانه‌هایشان را از حصر شن‌ها رهایی دهند و توزیع آب آشامیدنی و...

هر چه می‌رویم به سمت «زهک»، تل‌های باقیمانده شن‌های روان بیشتر خودنمایی می‌کنند؛ در مسیر  دهمرده، رئیس شعبه هلال‌احمر زهک منتظرمان است. ما را به یکی از روستاهایی که فقط ۲خانوارش باقی مانده و بقیه رفته‌اند، می‌برد. می‌گوید: بیشتر مردم منطقه مشکلات تنفسی دارند. این روستاها اصلا در طوفان قابل دسترسی نیست و امدادگران بسته غذایی و آب آشامیدنی می‌آورند برای مردم. سعی کرده‌ایم به مردم یکسری آموزش‌ها را بدهیم تا خودشان بتوانند در برابر طوفان، برخی اقدامات را انجام دهند. بیشتر تلاش ما بحث پیشگیری است تا امدادرسانی، چون این بادها هر سال ادامه دارند و فصل مشخصی اتفاق می‌افتد.

زندگی نه‌چندان مسالمت‌آمیز با شن‌های همیشه مهمان!

زن میانسالی تا ما را می‌بیند، می‌آید جلو و اصرار می‌کند که برویم داخل؛ اوضاع مطلوب نیست! باغچه تا زانو در شن است، تاک‌های تازه قلمه‌زده همه‌شان خشکیده‌ است. می‌گوید: طوفان که می‌شود برق قطع می‌شود بعد از آن‌هم آب قطع می‌شود. این شن‌ها در همه جای زندگی ما وجود دارد. شما یک نفر را پیدا نمی‌کنید که آسم یا مشکل تنفسی نداشته باشد.

می‌گوید: روزی ۶ تا ۷ساعت فقط شن جابه‌جا می‌کنیم اگر یک روز این‌کار را نکنیم شن تا بالای پنجره‌ها می‌آید. به هزار جا نامه برده‌ام اما جواب همه یکی است؛ ما نمی‌توانیم کاری بکنیم! فقط حریم جاده‌ها را تمیز می‌کنند حتی یک متر آنطرف‌تر از شیب جاده را هم تمیز نمی‌کنند مگر اینکه این امدادگرها بیایند هر چند وقت یکبار کمکی کنند و بسته ای بدهند، اما مشکل ما خیلی زیاد است.

مردم این مناطق کارشان دامپروری و کشاورزی است، اما با خشک‌شدن هامون و استمرار خشکسالی و بعد از آن طوفان‌های شن بیشتر زمین‌های کشاوزی زیر شن مدفون شده و عملا نمی‌شود از آنها استفاده کرد. وقت تنگ است؛ هوای نفسگیر و شن‌هایی که زیر دندان‌هایمان جا خوش کرده‌اند اجازه نمی‌دهند بیشتر بمانیم و حرف بزنیم…

خانم قهری، مسئول روابط‌عمومی هلال‌احمر سیستان و بلوچستان که آشنایی خوبی به منطقه دارد هر جا می‌رسیم اطلاعات جالبی در اختیارمان می‌گذارد. از پایانه مرزی میلَک می‌گوید که قرار است منطقه آزاد شود و جایی شود مثل چابهار و شاید به زندگی مردم رونق بدهد. از هامون می‌گوید که برای خیلی از جوانان سیستانی تداعی‌کننده کودکی پرشور و نشاط بوده است؛ کودکی که با یک تور ماهیگیری و یک قلاب پیوند خورده و دریاچه‌ای که محل ماهیگیری بچه‌ها بوده و از حال امروز هامون و هیرمند می‌گوید که با بسته شدن آب از سوی کشور افغانستان خشک شد و…

می‌رسیم «هیرمند» به یکی از مراکز اصلی طوفان‌های ۱۲۰روزه. شهرستانی مرزی و نزدیک هامون. آقای بارانی، رئیس شعبه هیرمند مرد صبور و خوشرویی است. دوست دارد تمام این روستاها را نشانمان دهد. کارش در این شعبه خیلی زیاد است، اما حوصله زیادی هم دارد، آنقدر که بیشتر روستاهای آسیب‌دیده را سر بزنیم. آمارهای کلی از میزان امدادرسانی‌ها در طوفان به ما می‌دهد؛ تا یک هفته پیش حدود ۱۰هزار و سیصد خانوار از طوفان آسیب دیده‌اند و بیش از ۳۴هزار ماسک و حدود ۴هزار و ۴۰۰ سبد غذایی میان آسیب‌دیده‌ها توزیع شده است. بیش از ۱۰هزار و ۳۰۰نفر هم متاثر از طوفان‌های اخیر بوده‌اند که امدادگران به آنها امدادرسانی کرده‌اند.

بخش «قرقری» در شمال شهرستان هیرمند یکی از کانون‌های اصلی طوفان است. در این منطقه بنای اصلی بر آموزش همگانی و پیشگیری گذاشته شده است، ۱۵تیم امدادی در تمام روستاها، آموزش‌های لازم امدادی از جمله کمک‌های اولیه، مقابله با زلزله و اطفای حریق ارائه می‌دهند.

جای خالی دوره امدادرسانی در طوفان در آموزش‌های تخصصی

آقای بارانی، رئیس شعبه هیرمند می‌گوید: وضعیت عشایر نیز در بحث طوفان به‌شدت جدی‌تر است. با توجه به اینکه ۶۰درصد کل عشایر سیستان و بلوچستان در هیرمند هستند در مواقع وقوع طوفان فصلی مشکلات زیادی به‌دنبال دارد، بنابراین آموزش مهمترین بحثی است که دنبال می‌شود، شاید فرد بیسواد باشد، اما همین که بداند برای مقابله با طوفان، حریق و خونریزی چه کارهایی می‌تواند انجام دهد بسیار مفید و سودمند است و اصل را هم می‌گذاریم بر نوجوانان، چراکه به نظر ما بهترین فراگیران هستند.

وی اضافه می‌کند: برخی از حوادث بومی هستند و متعلق به یک منطقه خاص بنابراین ضرورت دارد حوادث بومی، امدادرسانی بومی و تخصصی داشته باشد تا امدادگران هر منطقه با توجه به اقلیم و شرایط جغرافیایی منطقه خودشان ورزیده و آموزش‌دیده شوند.

بچه‌های شعبه هیرمند ما را به چند روستا که دیگر خالی از سکنه شده‌اند، و چند روستا که تنها دو، سه خانوار در آن زندگی می‌کنند، می‌برند. در یکی از روستاها پیرمرد و پیرزنی با بچه‌ها و نوه‌هایشان زندگی می‌کنند. همین یک خانوار اینجاست قصد ترک خانه و کاشانه‌شان را هم ندارند، زمین‌های کشاورزی‌شان زیر شن مانده است. آغل گوسفندان هم زیر شن است. زبانشان را نمی‌فهمیم اما از ایما و اشاره‌ها می‌شود فهمید داستان چیست. دیشب یکی از گوسفندها زیر شن، دفن شده است یکی از اتاق‌های کاهگلی گوشه حیاط هم از شن لبریز است و کلی وسیله از اجاق گاز تا حبوبات و ظروف غیرقابل دسترس شده‌اند. وجه اشتراک اینها هم همان بیماری آسم است که از نوزادشان تا زن باردار و پیرمرد و پیرزن را گرفتار کرده است. چندین نوبت سبدغذایی و آب آشامیدنی برایشان آورده‌اند تا اوضاع زندگی آرام‌تر شود، اما همچنان زندگی وفق مراد طوفان شن است.

ابتدای سفر برایم سوال بود، چرا نمی‌روند چندکیلومتر آنطرف‌تر وسط یک روستای دیگر جایی که در مسیر طوفان نیست، زندگی کنند. سوالم وقتی می‌رویم به مناطق مرزی جواب سوالم را می‌گیرم که اینجا مرز است و اگر مردم مرزنشین بروند و خالی از سکنه شود آن‌وقت می‌شود تهدید مرزها، می‌شود کاهش امنیت مرز، آنوقت اگر یک روز دشمن هوس وجبی از خاک این مملکت را کند راهش باز است تا به دل این کویر بدون ساکن بتازد تا جایی که کسی نیست.

هامون همچنان چشم به راه مانده است

با درخواست خودمان بعد از بازدید از روستاهای طوفان‌زده می‌رویم «دریاچه هامون». هامون تقریبا مرکز تل‌های باقی مانده شن‌های روان است تا وسط جاده هم آمده‌اند و خودنمایی می‌کنند؛ البته دیگر باید بگوییم «کویر هامون»! خبری از حیات نیست، قایق‌های رنگ و رو رفته و زمین ترک خورده نشان می‌دهد چندی است که دیگر رنگ زندگی ، از این دریاچه رخت بربسته است. اسکله هم تبدیل به متروکه شده است در و دیوارهای اطراف پر است از تبلیغات تعمیر قایق موتوری، فروش وسایل ماهیگیری و صیادی. نشانه‌هایی که فقط داغ دلت را تازه می‌کنند. دیگر کسی نمانده تا نی بُرِش زند و «توتن» بسازد و بزند به دل هامون. حالا دیگر مردان «توتن» سوار سیستانی قاب عکسی شده‌اند بر دیوارهای «موزه منطقه‌ای جنوب شرق ایران» و داغی بر دل مردم این سرزمین که با شروع هر طوفان تازه‌تر می‌شود….

 قهری، مسئول روابط‌عمومی هلال‌احمر استان عکس‌های زیبایی از روزهای خوش دریاچه نشان می‌دهد و عکس‌های غم‌انگیری از روزهای خشکی، می‌گوید: در سالیان سال دریاچه هامون مهمان هزاران پرنده مهاجر بود که مسیر کج می‌کردند تا استراحتی کنند اما از وقتی خشک شد تلفات داد. پرنده‌ها آمدند و به خشکی خوردند و طوفان هم به آنها آسیب ‌زد. واقعا شرایط ناراحت کننده‌ای بود. برخی مردم محلی این پرنده‌های جا مانده، گمشده و گرسنه را می‌بردند خانه‌هایشان. چند روز نگه می‌داشتند تا آب و هوا بهتر شود و بعد رهایشان می‌کردند.

ساعت از ۱۵عصر گذشته است که قصد برگشت می‌کنیم. در مسیر برگشت به زابل، چند جایی توقف می‌کنیم و بازدیدی از روستاها داریم. جاده‌ها تقریبا زیر پوشش شن‌اند و هرقدر هم پاکسازی شود باز هم به‌دلیل وزش باد جابه‌جا می‌شوند و در کف جاده‌ جاخوش کرده‌اند و عبور و مرور را مشکل…

شن‌های زیر دندان و نِشَسته بر صورت، بدجوری کلافه‌مان کرده است اما دیدن اوضاع و احوال مردمی که یک سوم سالشان در شرایط ۱۰برابر بدتر است راه را برای اعتراض بسته است. بچه‌های سیستان حرف‌های زیادی در مورد جاده‌های سیستان و بلوچستان که به استان‌های دیگر منتهی می‌شوند، دارند. جاده فهرج- شورگز که ماسه بادی‌هایش مشهور است؛ ماسه بادی‌هایی که آنقدر تیزند که شیشه ماشین را از بین ببرند؛ جاده نهبندان به زابل که به دلیل غلظت بالای شن‌های معلق و کاهش دید به زیر ۱۰متر، بیشتر مواقع بسته است و… از زیبایی‌های سیستان هم می‌گویند از تاریخ پررنگ و لعابش از اینکه اگر آب از سمت افغانستان باز شود ظرف چند روز هامون سیراب می‌شود…

در مسیر بازگشت تمام نگاهم به درختان است؛ درختانی که پای هر کدامشان کوهی از شن‌ خانه کرده است. یادم می‌آید تهران که طوفان آمد آن‌هم با سرعت ۷۰کیلومتر، درختان شکستند و از ریشه درآمدند، اما در این بیابان با سرعت طوفان ۱۲۰کیلومتر و بیشتر، درخت شکسته‌ای نیست. درختان تاب برداشته‌اند، کمر خم کرده‌اند، کمانی شکل شده‌اند، اما نشکسته‌اند انگار درختان این سرزمین هم عادت کردند که بمانند و در برابر طوفان دوام بیاروند و مقاومت کنند مثل مردم صبورش که هر سال میزبان این طوفان‌های نه‌چندان خوشایند هستند. و باز می‌گویند«اگر روزی آب به هامون برگردد، اگر راه هیرمند باز شود زندگی مردم رونق می‌گیرد.» اگرهایی که محقق شدنشان نه دست مردم این دیار است و نه دست امدادگرانی که روزهای شنی زیادی را در پرونده امدادرسانی خود به ثبت رسانده‌اند.

نظر شما