جعفر طهماسبی از مداحان و تخریبچیان لشکر10 سیدالشهدا (ع) درباره «سیدجمال» از همزمان مداح شهیدش میگوید: او ذاکر اهل بیت (ع) بود و زیباترین حالت برای ذاکر اهل بیت وقتی است که به ندای «هل من ناصر ینصرنی...» اربابش لبیک بگوید اما متاسفانه امروزه به علت معرفی نشدن درست الگوی صحیح در ذکر و ذاکری،خیلیها به جای اینکه مردم را به خدا دعوت کنند به خودشان دعوت میکنند.
جوانان و نوجوانان عزیزی که پا درکسوت نوکری و مداحی میگذارند باید الگوهای خودشان را بشناسند. افتخار ذکر و ذاکری به افرادی مثل سیدجمال است نه هرکی از راه رسید و «چَهچَهی» زد.اگر دنبال سید جمال بودی و با او نزدیک شدی امامالمسلمین الامام خامنهای شال سبزت را برای تبرک طلب میکند. این افتخار برای سیدجمال ثبت شده است.
سیدجمال اهل روستای «برغان» ساوجبلاغ و دومین شهید خانه سیدجلال قریشی و چهارمین شهید خانواده قریشی بود. سیدمحمد،عموی سیدجمال را در سال 60 ترور کردند و پسر عموش سیدمحمود در عملیات «خیبر» به شهادت رسید و بعد از سیدجمال برادرش سید علیاصغر در «کربلای5» عدد شهدای خانواده قریشی را به پنج تن رساند.
سیدجمال را بارها در حال مداحی در جاهای مختلف دیده بودم. سبک خواندن سید مثل صادق آهنگران بود و گاهی هم سوز مخصوص خودش را اضافه میکرد. سید گردان حضرت علیاکبر (ع) لشکر 10 سیدالشهدا (ع) را برای رزم انتخاب کرده بود. هرجا میرفت اولین شرطش با فرمانده این بود که موقع عملیات زودتر از همه به دل دشمن بزند.
سید یک مداح شش دانگ اما متواضع و بیهوا هم بود. موقع صبحگاه قرآن میخواند. ذکر صبحگاه جبهه هم برای سید بود. همان «اللهم اجعل صباحنا...» جبهه. گاهی مجری مراسمهای لشکر و مکبر نماز هم بود.
سید وقتی میخواند اول خودش گریه میکرد. زیاد اهل ساز و برگ نبود. تا میخواستی سوز داشت. بیشتر وقتها وقت روضهخوانی چشمهایش را میبست و به پهنای صورت گریه میکرد.
آخرین مسئولیتش در لشکر، تبلیغات گردان حضرت علیاکبر(ع) بود. در حقیقت سید فرمانده معنوی گردان بود. اواخر بهار سال 65 که فرماندهان لشکر10سیدالشهدا (ع) برای عرض ارادت و گزارش فعالیتها خدمت مقام معظم رهبری رسیدند.آن موقع، ح آقا، رئیس جمهور بودند. سیدجمال هم توفیق داشت که در این دیدار حضور داشته باشد. سیدجمال سید نشاندار بود و همیشه سعی میکرد با انداختن شال سبز رنگی روی دوشش سید بودنش مشخص باشد
آن موقع حضرت آقا رئیسجمهور بود ند و سیدجمال هم توفیق داشت که در این دیدار حضور داشته باشد. سید جمال سید نشاندار بود و همیشه سعی میکرد با انداختن شال سبز رنگی روی دوشش این سیدبودن مشخص باشد.
روزی هم که خدمت مقام معظم رهبری رسید شال سبزی دور گردنش بود. آن روز دیدار به نماز ختم شد و سید مکبر نماز بود. وقتی صفهای جماعت بسته شد و آقا به نماز ایستادند سید جمال شال سبزش را روی شانه آقا انداخت و گفت: «میخواهم متبرک بشود.»
سید آن روز بین نماز مداحی کرد و گریه همه را درآورد. بعد از نماز و قبل از اینکه سیدجمال شال سبزش را طلب کند؛ آقا میفرمایند:«آقا سید شما هم ساداتی و هم رزمنده،اگر اشکالی ندارد این شال پیش من بماند!» و سید هم با کمال تواضع به شرط دعا برای شهادت قبول میکند. در پایان دیدار و وقت عزیمت،مقام معظم رهبری به فرماندهان سفارش سید را میکنند که مواظبش باشید این سید اهل ماندن نیست.
آخرین باری که سید را در حال خواندن دیدم با بچههای گردان حضرت (ع) میرفتند تا بلندترین قله قلاویزان را فتح کنند. سید مقابل ستون گردان داشت این نوحه را میخواند:
«ای حسین جان ما فدای تو/ روز وشب نالیم در عزای تو/ حسین جان حسین جان».